پیشنویس:آموزش و پرورش در افغانستان

آموزش و پرورش در افغانستان؛ سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت در افغانستان.
آموزش و پرورش افغانستان در طول تاریخ شاهد تحولات ژرفی بوده که بازتابی از تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این سرزمین است. در دورهٔ پیش از اسلام، آموزش بر پایهٔ آموزههای زرتشتی و بودایی استوار بود و در مراکزی مانند بلخ و بامیان ارائه میشد. با ظهور دین اسلام، نظام آموزشی دگرگون شد و مساجد و مکتبخانهها کانونهای اصلی تعلیم و تربیت تبدیل شد. در دوران طلایی تمدن اسلامی، افغانستان مهد دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی و ابنسینا بود که ریشه در آموزشهای ابتدایی دینی و ژرف آن زمان داشت. با این حال، در دورههای بعدی بهدلایل سیاسی و اجتماعی، نظام آموزشی رو به افول گذاشت.
در دورهٔ معاصر، تلاشهایی برای نوسازی نظام آموزشی صورت گرفت. آموزش و پرورش مدرن در زمان امیرشیرعلی با تشویق و همکاری سیدجمالالدین پایهگذاری شد. امیر حبیبالله با تأسیس مدرسهٔ حبیبیهٔ در ۱۹۰۳م گام مهمی در این مسیر برداشت. در دوران جمهوری اسلامی (۲۰۰۱–۲۰۲۱م)، نظام آموزشی با حمایت جامعهٔ بینالمللی توسعه یافت. تعداد مدارس و دانشگاهها بهطور چشمگیری افزایش پیدا کرد و میلیونها کودک، از جمله دختران، به آموزش دسترسی پیداکردند. با بازگشت طالبان در ۲۰۲۱م، نظام آموزشی دستخوش تغییرات اساسی شد. آموزش دختران از صنف (کلاس) ۶ به بالا ممنوع و محتوای درسی بر اساس تفسیر خاص طالبان از اسلام بازنگری شد.
تاریخچه آموزش و پرورش در افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]آموزش و پرورش در افغانستان، ازدوران باستان تاکنون، شاهد فراز و فرود پیچیده بوده است و هر دوره در شکلگیری فرهنگ و تمدن این سرزمین نقش مهمی داشته است که اشاره به وضعیت آن در برخی از مقاطع مهم این تاریخ، میتواند تصویری اجمالی ارائه دهد:
الف) دوران پیش از اسلام
[ویرایش | ویرایش مبدأ]آموزش و پرورش در این دوره بر اساس آموزههای مذهبی و انسانی بود که به تعلیمات اخلاقی، دینشناسی و احکام الهی محدود نمیشد، بلکه محتواهای گوناگون در حوزههای مختلف سبک زندگی را دربرمیگرفت. مردم آن زمان در کتاب اوستا، که از کتب مقدس و الهی محسوب میشد، هم دانشهای دینی و هم علوم مرتبط با تاریخ، علم العدد و مراسم مذهبی را فرا میگرفتند. این آموزشها بهطور غالب در قالب آموزشهای شفاهی و در محافل مذهبی برگزار میشد و نقش مهمی در حفظ، انتقال و توسعه فرهنگ آن دوران داشت.
در آن زمان، برهمنان که از جایگاه علمی مهم برخوردار بودند، بهعنوان معلمان و مرشدان مردم، محتواهای آموزشی را تدریس میکردند. تربیت بدنی، که بیشتر برای شاهزادگان و سپاهیان طراحی شده بود، نیز جزو برنامههای آموزشی قرار داشت، زیرا بدن سالم و قوی از نیازهای آن زمان بهشمار میرفت و در کنار تعلیمات علمی و دینی اهمیت داشت.
مراحل تعلیم در این دوره، از دورهٔ ابتدایی که تا سن ۸ سالگی ادامه داشت، آغاز میشد و پس از آن دانشآموزان به سطوح بالاتر راه مییافتند. در این دوران، اصولی چون احترام به والدین، حقوق همسایگان، شؤون ملی و احترام به معلمان بهعنوان بخش مهمی از آموزش محسوب میشد؛ در کنار آنها، آموزشهای ادبیات، سرودهای مذهبی، تاریخ، ریاضی، علوم طبیعی و عقاید نیز در برنامههای درسی گنجانده میشد.
با نفوذ آیین بودا در سرزمین افغانستان، در حدود ۲۳۷ قبل از میلاد، شیوههای تعلیم و تربیت جدیدتر شد. در این دوره، مدارس بودایی در مراکز مهمی چون بلخ و بامیان شکل گرفت و آموزش در این مراکز از سنین کودکی آغاز و تا ۲۰ سالگی ادامه داشت. دانشآموزان در این مدارس، با حفظ متون درسی و تمرکز بر آموزشهای دینی و فلسفی، مسیر ترقی را میپیمودند و در صورت قبولی در امتحانات، به سطوح عالیتر راه مییافتند. راهبان بودایی که در معابد زندگی میکردند، مدارس را اداره میکردند و آموزش رایگان بود.[۱]
ب) دروان پس از اسلام
[ویرایش | ویرایش مبدأ]۱. از آغاز اسلام تا دورهٔ سامانیان: توسعهٔ آموزش و پرورش با شیوهٔ سنتی در قلمرو اسلامی ریشه در تحولات فکری-فرهنگی دارد که نخستینبار در خراسان بزرگ ظهور یافت. در آن زمان، مردم این سرزمین که همواره در عرصهٔ علم و فرهنگ پیشگام بودند، با پیروی از دستورات اسلام، بهشدت و شوق فراوان در راه توسعهٔ آموزش و پرورش گام نهادند. این اهتمام گسترده، باعث شد که در تمامی نقاط شهری و روستایی، مدارس متعددی تأسیس شود و هزاران دانشآموز در این مدارس محتواهای آموزشی مرسوم آن زمان را یاد بگیرند.
این توجه ویژه به آموزش و پرورش در دوران اسلامی، نقش بیبدیلی در پرورش افرادی برجسته و بزرگ در تاریخ اسلام ایفا کرد. مؤسساتی پدید آمد که سرآمدان علم، فلسفه، حکمت و ادب در عرصههای مختلف ظاهر شد و کارهای علمی و فرهنگی بینظیری به میدان آوردند. در همین راستا، افغانستان که در آن زمان جزو خراسان بزرگ بود، توانست فلاسفه و دانشمندان برجستهای را به جامعه جهانی معرفی کند. نامهایی مانند ابوموسی جابربن حیان خراسانی، ابوریحان بیرونی، ابن قتیبه مروزی، احمد بن الطیب سرخسی، ابوزید احمد بن سهل بلخی، ابوالحسن شهید بلخی، ابوسلیمان سجستانی و ابوالغیر بن خمار در این سرزمین پرورش یافتند و در تاریخ علم و دانش اسلام جایگاه ویژهای کسب کردند.[۲]
۲. دورهٔ سامانیان: در این دوره که اوج شکوفایی علم و فرهنگ اسلامی در خراسان بزرگ است، پیشرفتهای علمی و فرهنگی مرهون سیستم آموزش و پرورش مبتنی بر آموزههای دینی و اهتمام ویژه به آموزش دورهٔ ابتدایی بود که رشد و تربیت دانشمندان، شاعران و فیلسوفان بزرگ را امکانپذیر ساخت. توجه ویژه به آموزش ابتدایی و تربیت فرزندان سبب شد تا بنیهٔ علمی و فرهنگی در حوزههای مختلف توسعه یابد و پژوهشها و تألیفات ارزندهای در حوزههای تفسیر، تاریخ، ادبیات و علوم مختلف صورت گیرد. در این راستا، تأسیس کتابخانههای بزرگ و پدیدآمدن آثار ماندگار، نشانگر توجه و حمایت مسلمانان از تعلیم و تربیت کودکان است که منشأ شکوفایی هرچه بیشتر فرهنگ و تمدن اسلامی شد. این نظام آموزشی قوی و مبتنی بر آموزههای دینی، نقش محوری در تربیت و استمرار نسل دانشمندانی چون فارابی و ابنسینا داشت و میراثی غنی و پایدار در عرصهٔ علم و هنر برای جهان اسلام به یادگار گذاشت.[۳]
۳. دورهٔ عزنویان و غوریان: در این دوره نظام آموزش و پرورش به گونهای پیشرفته و پربار شکل گرفت که مرهون حمایت سلاطین و علمای دینی آن زمان بود. غزنه، از دورهٔ سبکتگین تا تاجالدوله، به مرکزی پررونق برای آموزش و نشر معارف تبدیل و مدارس متعددی تأسیس شد که شمار آنها در حدود هزار تا دوهزار باب برآورد شده است. در این دوره، تعلیمات در دو سطح پایه و عالی ارائه میشد؛ در سطح نخست، کودکان در خانه با نظارت والدین یا معلمان خصوصی تربیت میشدند و پس از آن، در مساجد و مدارس ابتدایی، تعلیمات اسلامی و علمی ادامه مییافت. زبان عربی، علوم شرعی و ادبی، حساب، نجوم و طب بهعنوان مهمترین موضوعات آموزش داده میشد. شاعران و دانشمندانی چون فردوسی، عنصری، بیهقی و بیرونی در این دوره تربیت شدند و نهادهای علمی نوینی مانند دارالتألیف و انجمنهای ترجمه فعالیت میکردند. در عرصهٔ حکمرانی، شاهان غوری علاوهبر اهتمام به توسعهٔ علوم، به آموزش و پرورش زنان و دختران نیز اهمیت میدادند. همچنین، امیرعلی شیرنوایی با تأسیس مدارس و مؤسسات علمی، نقش مهمی در گسترش روال آموزشی داشت و الگوی منظم تعلیم در قالب مدارس ابتدایی، متوسط و عالی، همراه با نهادهای نظارتی و بودجهبندی از سوی دولت، منشأ توسعه پایدار نظام تربیتی آن عصر شد.[۴]
۴. عصر درانیها: با تشکیل حکومت مستقل افغانستان توسط احمدشاه ابدالی در ۱۷۴۷م نظام آموزشی خراسان بزرگ که سابقهای درخشان در تربیت اندیشمندان و دانشمندان برجستهٔ اسلامی داشت، به تدریج رو به افول نهاد. تمرکزگرایی شدید سیاسی و نظام سلطنتی مطلقه، همراه با رقابتهای قبیلهای و انحصار قدرت در دست گروههای خاص، موجب غفلت از توسعهٔ فرهنگی و آموزشی شد. در دورههای بعدی، سیاستهای استعماری بریتانیا و بیثباتیهای ناشی از آن، ضربهای مهلک بر پیکرهٔ نظام آموزشی وارد آورد و ارتباط آن را با مراکز علمی پیشرفته جهان اسلام قطع کرد. در فاصلهٔ بین حکومت غوریان تا آغاز سلطنت امیر شیرعلی خان، بهدلیل درگیری شاهان و سرداران محمدزایی بر سر تقسیم قدرت و دور شدن از اصول آموزشی اسلامی، به آموزش و پرورش رسمی توجه نشد و تنها به مدارس محلی و غیررسمی محدود شد.
۵. سیستم آموزش مدرن: سیدجمالالدین افغانی با مشاهدهٔ پیشرفتهای علمی و آموزشی غرب، ضرورت نوسازی نظام تعلیم و تربیت در افغانستان را دریافت و امیر شیرعلی را به تأسیس مدارس نظامی و ملکی ترغیب کرد. این اقدامات اگرچه محدود بود اما بهعنوان نخستینگام در مسیر آموزش مدرن برداشته شد و زمینه را برای توسعهٔ فرهنگی و دگرگونی نظام آموزش فراهم کرد.
در دورهٔ امیر حبیبالله خان، با تأسیس مکتب حبیبه، آموزش نوین گسترش یافت، اما همچنان از عظمت تاریخی و تمدنی آموزش در خراسان قدیم فاصله داشت و به جای احیای نظام آموزش حاکم بر قلمرو خراسان از غرب تقلید کرد. امانالله خان با اجباریکردن آموزش ابتدایی، ایجاد مدارس دخترانه، و تأسیس وزارت معارف، زمینه را برای گسترش نسبی آموزش مدرن فراهم کرد.
در دوران معاصر آموزش مدرن در این کشور با افت و خیزهای زیاد همراه بود؛ در دورهٔ محمدنادرخان نظام آموزشی افول کرد و با تعطیلی مدارس و حاشیهنشینی آموزش زنان همراه شد. در عصر محمدظاهر شاه، تأسیس دانشگاه کابل و گسترش مدارس متوسطه روندی رو به رشد داشت، اما تبعیض آموزشی در مناطق محروم از جمله هزارجات ادامه یافت. حکومت کمونیستی با وجود سوادآموزی بزرگسالان، با ایدئولوژیککردن آموزش موجب بیاعتمادی عمومی شد. دوران مجاهدین و امارت اول طالبان با ویرانی زیرساختهای آموزشی، بستهشدن مدارس و ممنوعیت تحصیل زنان همراه بود که ضربهای مهلک به نظام آموزشی کشور وارد آورد.[۵]
آموزش و پرورش سنتی و مکتبخانهای در افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نامگذاری مکتبخانه: واژهٔ «مکتب» که در ترکیب «مکتبخانه» به کار رفته، از ریشه «کَتَبَ» بهمعنای نگارش و نوشتار گرفته شده[۶] و اشاره به محلی دارد که در آن دانشآموزان به شیوهٔ سنتی آموزش میبینند.[۷] این اصطلاح که در افغانستان هنوز هم برای اشاره به مدارس رسمی به کار میرود، گویای پیوند عمیق نظام آموزشی معاصر با سنتهای دیرین تعلیم و تربیت در این سرزمین است.[۸] تقدس کتابت و قلم در فرهنگ اسلامی که در قرآن کریم به آن سوگند یاد شده، در نامگذاری «مکتب» بهعنوان جایگاه علمآموزی تأثیری ژرف داشته است.[۹]
به الگوی آموزشی در مکتبخانه در بعض مناطق افغانستان «سَبَقخوانی» و «بچهخوانی» هم گفته میشود.[۱۰] مهمترین مراکز آموزشی سنتی عبارت است از:
خانهها: خانوادههای متمول و اشرافی با بهکارگیری معلمان خصوصی، فرایند تعلیم و تربیت فرزندان خود را در محیط خانه سامان میدادند. در این نظام، کودکان و نوجوانان از آموزشهای ابتدایی تا سطوح عالی را در حریم امن خانه و تحت نظارت مستقیم اساتید باتجربه فرا میگرفتند. این شیوه آموزشی که خاص طبقات مرفه جامعه بود، امکان یادگیری عمیق و همهجانبه را در محیطی کنترلشده فراهم میساخت.
مساجد: مساجد در کشورهای مختلف اسلامی از جمله در افغانستان همواره کارکرد چندبعدی داشته و علاوهبر محل فرایض عبادی، مرکز فعالیتهای اجتماعی و آموزشی نیز بوده و نقش مهمی در تعلیم و تربیت نسلها ایفا کرده است. آموزشهای ابتدایی بهطور معمول از سن پنج سالگی در مساجد آغاز میشد. محتوای آموزشی در مرحلهٔ نخست شامل آموزش قرآن کریم و سورههای کوتاه بود. نوآموزان پس از کسب مهارت در روخوانی و روانخوانی قرآن، به یادگیری متون فارسی روی میآوردند. مدتزمان تحصیل در مساجد تا حدی ادامه مییافت که معلمان توانایی آموزش مضامین مختلف را دارا بودند. دختران بهدلایل فرهنگی و اجتماعی در سنین ۱۱ تا ۱۲ سالگی از ادامه تحصیل محروم میشدند. امروزه نیز مساجد در برخی مناطق روستایی و بهویژه در فصل زمستان محل یادگیری آموزشهای سنتی و حتی مدرن است.[۱۱]
مکتبخانهها: با گذشت زمان و بهدلایلی مانند حفظ نظافت و پاکیزگی مساجد و افزایش تعداد دانشآموزان، در کنار مساجد، مراکزی جداگانهای به نام «مکتبخانه» به وجود آمد که وظیفهٔ آموزش کودکان را برعهده داشت. مکتبخانهها علاوهبر آموزش عمومی و ابتدایی، وظیفهٔ تربیت مقدماتی علوم دینی را نیز برعهده داشتند. بهطور معمول شاگردان مستعد مکتبخانهها، پس از فراگیری سطوح مقدماتی علوم رایج به مدارس علمیه میرفتند. اما امروزه اصطلاح مکتبخانه بهصورت عام به کار میرود و شامل تمام مکانهای آموزش سنتی میشود.[۱۲]
نخستین مکتبخانه در افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نخستین مکتبخانه برای آموزش و پرورش کودکان در سرزمین بلخ در منطقهای به اسم «بروقان»[۱۳] توسط یکی از شاگردان امام سجاد به نام ضحاک بن مزاحم بلخی پایهگذاری شده است.[۱۴] تعداد شاگردان ضحاک بلخی را در حدود سه هزار پسر و هفتصد دختر ثبت نمودهاند.[۱۵] بههمین جهت او به «اشراف المعلمین» و «فقهاء المعلمین» ملقب شده است.[۱۶] سهل بلخی در قرن سوم هجری نیز در روستای «عربنکی» از توابع بلخ در نزدیک رودی بههمین نام مکتبخانه ساخت و به تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان اشتغال داشت. پسر وی بهنام احمد بن سهل، معروف به ابوزید بلخی (۲۳۵–۳۲۲ق) از ادیبان، فیلسوفان، جغرافیدانان، اخترشناسان، پزشکان و متکلمان عصر خود،[۱۷] مانند پدرش سهل بلخی، مدتی به تعلیم و تربیت کودکان مشغول بوده است.
این رویکرد حکیمان بلخی نشان میدهد که در تمدن اسلامی، حتی بزرگترین دانشمندان نیز آموزش کودکان را شأنی والا میدانستند و خود بهطور شخصی به این امر اساسی میپرداختند. اهتمام ابوزید بلخی به تعلیم کودکان، با وجود جایگاه علمی ممتازش، گواهی است بر این اصل تربیتی که «تعلیم در کودکی چون نقشی بر سنگ است که ماندگار میشود».[۱۸]
ارکان و عناصر اصلی آموزش مکتبخانهای
[ویرایش | ویرایش مبدأ]- آموزگار: وظیفهٔ تعلیم و تربیت در نظام آموزش سنتی و مکتبخانهای بر عهدهٔ علمای دینی بود. تعداد دانشآموزان کم بود؛ زیرا اجباری برای آموزش وجود نداشت و از طرفی هم ناتوانی مالی خانوادهها اجازه نمیداد که فرزندان خود را به مدرسه بفرستند. اساتیدی که در مکتبخانهها یا مساجد درس میدادند، به آنها القاب «ملا» و «آخوند» میدادند. این روند هنوز هم در بسیاری از مناطق افغانستان بهویژه در روستاها، مناطق قبایلی جنوب کشور و در فصل زمستان ادامه دارد.[۱۹]
- مکتبخانه در بعض مناطق فقط در سه ماه زمستان دایر میشد که به آن سبقخوانی نیز میگفتند، فصلی که در مناطق سردسیر کشور بهدلیل سردی هوا و بارش سنگین برف، کار تعطیل و بچهها بیکار میشدند. بزرگان روستا، با ملایی صحبت و توافق میکردند که به بچهها سَبَق بدهد و در عوض از هر بچهای، مقداری پول یا جنس، اجرت دریافت کند. ملای مکتب علاوهبر تدریس، جمعهخوانی، کفنودفن میت و پاسخگویی به سوالات شرعی را نیز به عهده داشت و از هر خانه مقداری غله (گندم) میگرفت.[۲۰]
- محتوای آموزشی: براساس دستور صریح پیامبر اسلام به بنای مسجد بهمنظور عبادت و آموزش قرآن، فقه، عقاید و سنت،[۲۱] مکتبخانهها تأسیس شده است. مطابق همان دستور، روخوانی، روانخوانی، قرائت، تجوید، حفظ و تفسیر قرآن کریم، مضامین اصلی مکتبخانهها بوده است.[۲۲] در برخی مناطق از آن به «مکتب القرآن» تعبیر شده است.[۲۳] بهتدریج مضامین جدیدی چون حفظ و فراگیری سنت و احادیث، عقائد، احکام، اخلاق اجتماعی، آداب معاشرت با دیگران، کتابت و خطاطی نیز افزوده شده است.[۲۴]
- شیوهٔ آموزش: در مکتبخانههای قدیم کودکان قبل از همه چیز با حروف الفبا آشنا میشدند. کتاب «قاعده بُغدادی» ترکیبی از آوازهای عربی یا حروف است که کودکان را در امر فراگیری حروف الفبا یاری میداد. آنان پس از آشنایی با حروف الفبا شروع به یادگیری جزء آخر قرآن میکردند که بهطور معمول پس از دو ماه تا یک سال تمام قرآن را یادمیگرفتند. پس از فراگیری قرآن، کتابهای گلستان و بوستان سعدی و حافظ جهت آموزش نوشتن و خواندن زبان فارسی آموزش داده میشد. آموزش خط، خوشنویسی، حساب، از دیگر مفاهیمی است که در مساجد و مکتبخانهها آموزش داده میشد.[۲۵] امروزه نیز بهدلیل کمبود جا یا فعالنشدن کامل نظام آموزش نوین در بعض مناطق، از کتابهای آموزشی مدرن تحت نظر ملا امامان مسجد استفاده میشود.
- زمان آموزش: مکاتبخانههای در طول سال فعال بود اما بیشتر در زمستانها دایر میشد. در قدیم کسانی که اندک سوادی داشتند در این زمان در خانهٔ خود، منبر یا مسجد روستا تعدادی کودک و نوجوان را جمع کرده و به آموزش آنها میپرداختند.[۲۶]
- متون آموزشی مکتبخانهها: قاعدهٔ بُغدادی معروف به پنجسوره، متن قرآن کریم، «پنجگنج» یا «پنجکتاب»، حافظ شیرازی، ورقه گلشاه، گلستان سعدی، یوسف و زلیخا، رسالههای عملیه، نصاب الصبیان، صرف بهائی، صرف میر، کتاب التصریف یا زنجانی، مراح الارواح، الشمة فی النحو، شرح مأة عامل، الهدایة فی النحو، جامع المقدمات، شرح ملا جامی و السیوطی، متون آموزشی مکتبخانهها بوده است.[۲۷]
- انواع مکتبخانهها: مکتبخانهها از یک جهت به مکتبخانههای عمومی و خصوصی تقسیم میشود. در دستهٔ اول فرزندان عموم مردم و در نوع دوم فرزندان طبقات بالای جامعه آموزش میدیدند که بیشتر در منازل و خانههایشان تعلیم صورت میگرفته است.[۲۸] از بعد دیگر به پسرانه و دخترانه تقسیم میشد.[۲۹] همچنین این تنوع و گوناگونی در شیوههای آموزشی، منابع درسی و شیوهٔ ارزشیابی نمایان بود. مکتبخانههای اهلسنت با مکتبخانههای مناطق شیعهنشین، مکتبخانههای مناطق روستایی با مکتبخانههای شهری و همچنین مکتبخانههای هر ولایت (استان) با سایر ولایات و حتی مکتبخانههای یک منطقه با مناطق دیگر متفاوت است.[۳۰]
- سن ورود به مکتبخانهها: ورود به مکتبخانهها به شرایط زمانی، سنی، جنسی، صِحّی (تندرستی) و امثال آن منوط نیست. کودکان بهطور معمول در شش یا هفت سالگی و حتی زودتر از آن، در هر فصلی از سال که خانوادههایشان تصمیم بگیرند، میتوانند وارد مکتبخانه شوند؛ تا هر مدتی که بخواهند و خانوادههایشان اجازه دهند، میتوانند در آنجا درس بخوانند. بههمین دلیل فاصلهٔ سنی میان شاگردان مکتبخانه متنوع است.[۳۱]
ویژگیهای نظام آموزش سنتی و مکتبخانهای در افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]- نظام آموزش سنتی و مکتبخانهای در افغانستان بر پایه متون دینی، بهویژه قرآن کریم و احادیث نبوی استوار بود و نقش محوری در ترویج سبک زندگی اسلامی و نهادینهسازی آموزههای دینی در جامعه ایفا میکرد. این نظام آموزشی با تأکید بر مفاهیم اخلاقی، حکمتهای دینی و قصص قرآنی، بهشکلگیری فرهنگ دینی و هویت اسلامی در میان مردم کمک فراوان میکرد. زبان فارسی بهعنوان زبان اصلی آموزش در مکتبخانهها، با تدریس آثار برجستهای چون گلستان و بوستان سعدی، دیوان حافظ و دیگر متون ادبی، سهم بهسزایی در گسترش و غنای زبان و ادبیات فارسی داشت. این رویکرد نهتنها به تقویت شعر، موسیقی و ضربالمثلهای فارسی انجامید، بلکه در حفظ و انتقال میراث ادبی و فرهنگی این سرزمین نیز نقشی تعیینکننده داشت.
- در بستر تاریخی خود، این نظام آموزشی با ویژگیهای جامعهٔ کشاورزی و نیازهای محدود عصر خود تاحدودی تناسب داشت. اما در دوران معاصر، با پیچیدهترشدن ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و پیشرفت سریع این نظام آموزشی با محدودیتهای جدی مواجه شد. توسعهٔ شهرنشینی، ظهور علوم جدید، تحولات فناورانه و تنوع یافتن نیازهای جامعه، کارآمدی سنتی مکتبخانهها را به چالش کشید. در حالی که این نهاد آموزشی در گذشته تا حدودی پاسخگوی نیازهای آموزشی جامعه بود، امروزه ناتوانی آن در برآوردن الزامات دنیای مدرن آشکار شده است و نیازمند بازسازی است.[۳۲]
- کارکرد و پیشرفت آموزش مکتبخانهای در طول تاریخ یکسان نبوده است، بلکه در دورههایی مانند عصر طلایی تمدن اسلامی، بهدلیل حضور استادان برجستهای چون ابوزید بلخی و تدریس علوم پیشرفتهای مانند فلسفه، نجوم و طب، به اوج کارایی خود رسید و با پیشرفتهای علمی و فرهنگی عصر خود در جهان رقابت میکرد.[۳۳] در آن دوران، حمایت حکومتها و انعطافپذیری محتوای آموزشی با نیازهای جامعه، مکتبخانهها را به مراکز پرورش اندیشمندان تبدیل کرد. اما در دوران معاصر، این نظام آموزشی بهدلیل تکیه بر معلمان کمسواد، محتوای خشک و غیرکاربردی و روشهای منسوخِ حفظمحور، کارآمدی خود را از دست داد.[۳۴]
روشهای تنبیهی در آموزش مکتبخانهای
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزشی سنتی در افغانستان با شیوههای تنبیهی شدیدی همراه بود که بخشی جداییناپذیر از فرایند یادگیری محسوب میشد. ملایان و آموزگاران مکتبخانهها از روشهای مختلفی برای تنبیه شاگردان استفاده میکردند که بهطور عمده جنبهٔ بدنی داشت. برنامهٔ «پسپُرسی» یا امتحان هفتگی که بهطور عموم روز پنجشنبه و در برخی مناطق روز چهارشنبه برگزار میشد، به یکی از خاطرهانگیزترین و هراسآورترین تجربیات آموزشی تبدیل شده بود.
هر ملا شیوهٔ خاص خود را در تنبیه به کار میبرد. برخی با بستن پاهای شاگرد به فلک، اقدام به کفپاییزدن میکردند. گروهی دیگر از ترکههای درختان زردبید یا توت برای زدن به کف دست یا پای دانشآموزان استفاده میکردند. روشهایی مانند گوشکشیدن و پیچاندن گوش نیز از جمله متداولترین شیوههای تنبیهی بود. برخی معلمان شاگردان را به شکم خوابانده و با ترکه به پشت و کپل آنان میزدند. در مواردی نیز دو شاگرد که اشتباهات مشابهی داشتند، رو به روی هم قرار گرفته و مجبور به زدن سیلی به یکدیگر میشدند.
این تنبیهات چنان شدید بود که گاه موجب بیاختیاری ادرار شاگردان در حین مجازات میشد. عصر روزهای پنجشنبه، بسیاری از کودکان با دستان و پاهای متورم، بدن کبود شده و آثار ضرب دیدگی به منازل خود بازمیگشتند. قابل تأمل آنکه اولیای دانشآموزان بهطور معمول نسبت به این شیوههای تنبیهی اعتراضی نداشتند. این رویه موجب شده بود تا روز پنجشنبه در فرهنگ آموزشی سنتی به نامهایی چون ماتمشنبه، جزاشنبه و تبشنبه شهرت یابد.[۳۵]
روشهای تنبیهی شدید در نظام آموزشی سنتی ریشه در باورهای عمیق فرهنگی جامعه داشت و بازتابهای آن در ادبیات شفاهی مردم نیز مشهود بود. چنانچه در یکی از اشعار عامیانه از قول ملای مکتب چنین آمده است: «سرمشق نویسم از برایت/توفیق دهد تو را خدایت/مِنبعد اگر بد بنویسی/چوبست و فلک، بههر دوپایت».
در فرهنگ عمومی، تنبیه بدنی توسط معلمان بهعنوان امری ضروری و تربیتی پذیرفته شده بود. این نگرش در ضربالمثل معروف «بیادب را هر کجا دیدی، بکوب» تجلی مییافت. باورهای رایج میان خانوادهها حاکی از آن بود که «پوست و گوشت شاگرد متعلق به معلم و استخوانش متعلق به خانواده است». همچنین اعتقاد داشتند که اعضایی از بدن که تحت تنبیه معلم قرار گرفته است، از عذاب اخروی در امان خواهد ماند.
این باورهای عمیق فرهنگی نشاندهندهٔ جایگاه ویژهٔ معلم در نظام فکری جامعه و میزان اختیارات گستردهای بود که در امر تربیت به وی واگذار میشد. چنین نگرشی در کنار حفظ حرمت معلم، گاه به سوءاستفاده از این اختیارات و اعمال روشهای تربیتی خشن منجر میشد.[۳۶]
فراز و فرود مکتبخانه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]مکتبخانه، همراه با تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، پیشرفته است. قبل از آشنایی افغانستان با دنیای جدید مکتبخانه نهاد اصلی متصدی تعلیم و تربیت بود. اما پس از تأسیس مکاتب جدید و رسمی در زمان امیر شیرعلی بهتدریج جایگاه، نقش و منزلت مکتبخانهها نیز کمرنگ شد، ولی از بین نرفت؛ حتی برخی خانوادهها همزمان از هر دو روش استفاده میکردند.[۳۷] این نهاد آموزشی، در اواخر دههٔ چهل و اوایل دههٔ پنجاه خیلی کمرمق شده بود، اما در نتیجهٔ اشغال افغانستان توسط شوروی و شکلگیری جهاد، مکتبخانه مجدداً رونق یافت.[۳۸] در دههٔ هفتاد شمسی نیز مکاتب رسمی در بسیاری از مناطق افغانستان کمرنگ بود.[۳۹] در دو دههٔ هشتاد و نود شمسی مکتبخانهها رو به افول بود.[۴۰] اما پس از روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، دوباره مکتبخانهها مورد توجه قرار گرفته است.[۴۱]
چالشهای آموزش سنتی و مکتبخانهای
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزشی سنتی در دوران معاصر با چالشهای اساسی مواجه بود که کارایی آن را بهشدت کاهش میداد. این نظام بر حفظ و تکرار متون بدون درک مفاهیم استوار بود و به جای پرورش تفکر، موجب دلسردی دانشآموزان میشد. حتی پس از سالها تحصیل، بسیاری از دانشآموزان قادر به خواندن و نوشتن متون خارج از محتوای محدود درسی نبودند. معلمان بهطور غالب کمسواد بودند و بدون توجه به فهم دانشآموزان، آنها را به حفظ مطالب وادار میکردند. برنامههای فشرده و بدون استراحت نیز فضایی خستهکننده ایجاد میکرد.
مشکل اصلی، محتوای نامناسب آموزشی بود که با متون دشوار عربی آغاز میشد، در حالی که بسیاری از کودکان حتی در فارسی مهارت نداشتند. تنوع درسی محدود به موضوعات دینی بود و مهارتهای زندگی ضروری آموزش داده نمیشد. افزون بر این، معلمان اغلب فاقد صلاحیتهای تدریس بودند و انتقال مفاهیم بهشکل ناقص انجام میگرفت.[۴۲]
آموزش و پرورش جدید در افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزش و پرورش در افغانستان در طول تاریخ دستخوش تحولات گستردهای شده و هر دوره با ویژگیهای خاص خود همراه بوده است. از دوران تأسیس نخستین مدرسهٔ مدرن در عهد امیر شیرعلی خان تا دورههای مختلف حکومتهای سیاسی، آموزش در این کشور فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. این تحولات نهتنها ساختار آموزشی، بلکه سبک زندگی و فرهنگ عمومی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. بررسی روند تاریخی آموزش در افغانستان نشاندهندهٔ ارتباط تنگاتنگ آن با تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که در هر دوره به شکل متفاوتی بروز یافته است.[۴۳]
آموزش و پرورش در زمان امیر شیرعلی
[ویرایش | ویرایش مبدأ]بر اساس شواهد تاریخی، نخستین گامهای تأسیس مدارس به سبک جدید در افغانستان به دوران حکومت امیر شیرعلی بازمیگردد که تحت تأثیر اندیشههای نوگرایانه و اصلاحطلبی سید جمالالدین افغانی نهادهای آموزش کشور را نوسازی و دو مدرسهٔ نظامی و اداری را تأسیس کرد. بههمین دلیل برخی از نویسندگان این پادشاه را بنیانگذار آموزش مدرن در افغانستان میدانند. تشکیلات معارف در دوران امیر شیرعلی، آمر معارف، معلمان داخلی و خارجی، مبصر عمومی، تحویلدار، دفتر خرید و بودجهٔ مورد نیاز برای خرید لوازمالتحریر (قرطاسیه)، حقوق معلمان، انتشارات و کارکنان را دربرمیگرفت.
در زمان امیر شیرعلی خان، دو مکتب حربیه (نظامی) و ملکی (اداری) تأسیس شد. همچنین در این دوره، چاپخانهٔ سنگی برای انتشار کتابها و مطالب آموزشی به وجود آمد. آغاز چاپ و انتشار اولین روزنامهٔ کشور با نام «شمسالنهار» در ۱۲۹۰ق از همین چاپخانه صورت گرفت.
مکتب حربیه در شیرپور کابل تأسیس شد و تمامی دانشجویان آن شبانهروزی بودند. هزینههای تحصیل آنان توسط دولت پرداخت میشد و تعداد دانشآموزان این مکتب به صد نفر میرسید. دروس نظری و علمی مانند قرائت، خط، علوم دینی و تاریخ در این مکتب تدریس میشد. همچنین آموزشهای نظامی از جمله قواعد شلیک، توپخانه، پیادهنظام، سوارهنظام و تاکتیکهای رزمی نیز به دانشآموزان آموخته میشد. مکتب ملکی در بالاحصار کابل قرار داشت و در آن فرزندان امرا، بزرگان و مقامات کشور مشغول تحصیل بودند. این مکتب نیز به صورت شبانهروزی اداره میشد و برنامه درسی آن شامل حقوق، ادارهٔ امور سیاسی و علوم ادبی میشد.
با وجود اینکه در دو قرن اخیر در جهان تحولات بزرگ علمی رخ داده بود، اما چون افغانستان از این پیشرفتها دور مانده بود، حتی این اقدامات کوچک در زمینهٔ آموزش و تربیت در آن زمان نیز با اهمیت تلقی میشد. البته نظام تعلیم و تربیت رسمی در این دوره تنها محدود به شهر کابل بود و در سایر ولایات، آموزش به شیوهٔ سنتی و خصوصی ادامه داشت. شخصیتهایی که در دوران امیر شیرعلی به تحصیل علم پرداختند، بعدها به چهرههای شاخص و تأثیرگذار در تاریخ کشور تبدیل شدند.[۴۴]
آموزش و پرورش در زمان امیر عبدالرحمان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در دورهٔ حکومت امیر عبدالرحمان، بهجز مدرسه شاهی که در زمان امیر شیرعلی تأسیس شده بود، بهعنوان تنها نهاد آموزشی مدرن فعال باقی ماند و سایر مراکز تعطیل شد. در این دوران، اگرچه مکتبخانهها و مدارس سنتی به فعالیت خود ادامه داد اما نظام آموزشی کشور از تحولات نوین جهانی فاصله گرفت.[۴۵] غلاممحمد غبار مینویسد که در دوران حکومت امیر عبدالرحمان هیچ دستاورد قابل توجهی در عرصهٔ فرهنگی و آموزشی به چشم نمیخورد. به اعتقاد وی، سطح بیاعتنایی عبدالرحمان به مسائل فرهنگی چنان گسترده بود که میتوان آن را نوعی خصومت سازمانیافته با نهاد آموزش تلقی کرد؛ زیرا با وجود آگاهی کامل امیر از جایگاه و اهمیت بنیادین فرهنگ و آموزش در توسعه جامعه، حتی یک مدرسه و یک نشریه در دوران او تأسیس نشد، حال آنکه هر دو این نهادها پیش از این در کشور سابقه داشت.[۴۶]
آموزش و پرورش در زمان امیر حبیبالله
[ویرایش | ویرایش مبدأ]تحول اساسی در نظام آموزشی افغانستان با آغاز حکومت امیر حبیبالله و تحت سرپرستی سردار عنایتالله، فرزند ارشد وی، محقق شد. در این دوره، نخستین مدرسه به سبک جدید با نام «مدرسه حبیبیه» در ۱۹۰۳م در کابل تأسیس شد. این مدرسه که بهعنوان پایهای برای آموزشهای نوین شناخته میشد، شامل سه مقطع تحصیلی «ابتدایی، رشدی و اعدادی» بود و بهتدریج شش شعبهٔ دیگر نیز در پایتخت به آن افزوده شد. مدرسهٔ حبیبیه که تا امروز به فعالیت خود ادامه داده، یکی از نمادهای تاریخی آموزش مدرن در افغانستان محسوب میشود.[۴۷]
استادان این مکتب از میان افراد ترک (از کشور ترکیه) و افغانستانی انتخاب و هزینهٔ تحصیل شاگردان توسط دولت پرداخت میشد. فارغالتحصیلان این مکتب جذب وزارتخانههای مختلف در افغانستان میشدند.[۴۸] در ابتدای تشکیل نظام آموزشی، مکاتب و مدارس بهطور محدود به شهر کابل بود و در سایر شهرهای افغانستان، آموزش به شیوههای محلی و خصوصی ادامه داشت. هزینههای این مکاتب توسط مردم منطقه تأمین میشد. بعدها در بعض ولایات نیز مراکز آموزشی جدیدی ایجاد شد. برای مثال، دولت در نورستان شش مدرسهٔ ابتدایی را ایجاد کرد که نشاندهندهٔ تلاش حکومت برای تعمیم آموزش در سطح کشور بود.[۴۹]
در مدارس این دوره، مضامین متنوعی از جمله قرآن کریم، خط، زبان و ادبیات فارسی و پشتو، تاریخ، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ژیمانستیک، هندسه، قوانین جنگی مانند پیادهنظام و سوارهٔ توپچی، مخابرات و ریاضیات تدریس میشد. بهمنظور تقویت کیفیت آموزش، علاوهبر معلمان افغانستانی، از اساتید هندی نیز استفاده میشد که نقش مهمی در انتقال دانش روز به دانشآموزان ایفا کردند.
اگرچه نظام آموزشی در زمان امیر حبیبالله تا حدی شکل گرفته و همگام با نیازهای اولیه تنظیم شد، اما از توسعه و تعمیم آموزش در اواخر حکومت حبیبالله کاسته شد و در مقایسه با دستاوردهای جهانی و بهویژه در مقایسه با کشورهای همسایه، رضایتبخش نبود.[۵۰] یکی از عوامل جلوگیری از توسعهٔ آموزش، مبارزات فارغالتحصیلان مدارس این دوره برای برپایی نظام مشروطه و ایجاد دموکراسی بود. امیر حبیبالله بعد از مجازات و حتی اعدام بسیاری از مشروطهخواهان، از تعمیم معارف کشور جلوگیری کرد. او بر این باور بود که رشد سریع نظام آموزش باعث رشد آگاهیهای سیاسی و اجتماعی در کشور میشود و نظام پادشاهی مطلقه را به خطر مواجه میکند.[۵۱]
آموزش و پرورش در زمان امیر امانالله
[ویرایش | ویرایش مبدأ]دوران حکومت امانالله، نظام آموزشی نوین نسبت به گذشته، توسعهٔ چشمگیر پیدا کرد. برای نخستینبار وزارت معارف در ۱۹۲۲م در افغانستان تأسیس شد. در این دوره، علاوهبر تداوم فعالیت مدارس پیشین مانند حبیبیه، مجموعهای از مراکز آموزشی جدید با رویکردهای مدرن تأسیس و روابط فرهنگی گسترده با کشورهای خارج بهمنظور بهبود نظام آموزش کشور برقرار شد. نخستینگام در این مسیر، ایجاد ۳ مدرسهٔ متوسطه، تکمیلی برای دورهٔ آموزش در مکتب حبیبیه بود که شامل مدرسهٔ امانیه، مدرسهٔ امانی با الگوی آموزشی آلمانی (که بعدها به نجات تغییر نام یافت) و مدرسهٔ غازی (تأسیس ۱۹۲۷م با نظام آموزشی انگلیسیزبان) میشد.
هزینهٔ تحصیل این دانشآموزان بر عهدهٔ وزارت معارف بود. علاوهبر این، در مکاتب و دورههای آموزشی، اصول جدید تدریس و روشهای نوین آموزشی به کار گرفته میشد، تا حدی که شخص شاه نیز در برخی از این دورهها به تدریس میپرداخت. این اصلاحات، پایههای نظام آموزشی مدرن در افغانستان را بنیان نهاد.[۵۲]
در طول ۹ سال نخست حکومت امانالله که به دورهٔ اصلاحات گسترده معروف است، مراکز آموزشی تخصصی از جمله مدارس رشدی غازی، رشدیه استقلال، تلگراف، بخاری، معماری، زبان، زراعت و دارالعلوم پیدرپی تأسیس شد. این روند توسعهٔ آموزشی به ولایات نیز تسری یافت و در نهایت به ایجاد ۳۲۲ مدرسه دولتی به سبک جدید در سراسر کشور انجامید که ظرفیت پذیرش حدود ۵۱ هزار دانشآموز در مقطع ابتدایی را داشت.
همزمان با گسترش مدارس جدید، نظام مکتبخانههای سنتی به تدریج رو به افول گذاشت. عوامل متعددی در این روند مؤثر بود که مهمترین آنها شامل رایگانبودن آموزش در مدارس جدید، حمایتهای همهجانبهٔ دولتی و تأمین کامل نیازهای مالی این مراکز از سوی حکومت میشد. در مقابل، مکتبخانهها که بهطور معمول متکی به کمکهای مردمی بودند، بهدلیل محدودیت منابع مالی، توان رقابت با نظام آموزشی نوین را از دست داد.[۵۳]
شاه امانالله به آموزش زنان نیز توجه ویژهای داشت و چند مدرسهٔ دخترانه تأسیس کرد و گاهی خود نیز در آنها آموزش میداد. برای نخستینبار، گروهی از دختران افغانستان برای تحصیل به کشور ترکیه اعزام شدند.[۵۴] قانون اساسی دورهٔ او نیز بر آموزش اجباری و آزادی تدریس تأکید داشت. اما اصلاحات سریع او، از جمله کشف حجاب و آموزش دختران، با مخالفت شدید روحانیون و قشر سنتی جامعه مواجه شد. شورشهای مسلحانه، بهویژه در پکتیا و خوست، نخستین رویارویی جدی سنتگرایان با آموزش مدرن بود که در نهایت به عقبنشینی شاه و توقف بسیاری از برنامههای اصلاحی انجامید.[۵۵]
آموزش و پرورش در زمان حبیبالله کلکانی و نادرشاه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در حکومت حبیبالله کلکانی تمامی اصلاحات آموزشی دورهٔ امانالله متوقف شد. حکومت ۱۰ماههٔ او نه فرصتی برای توجه به نظام معارف کشور داشت و نه ارادهای برای ادامه روند اصلاحات آموزشی از خود نشان داد. این دوره بهعنوان زمانی از رکود در تحولات آموزشی افغانستان شناخته میشود.[۵۶]
در دورهٔ حکومت نادرخان نیز نظام آموزش و پرورش افغانستان با افول قابل توجهی مواجه شد. نخستین اقدامات وی شامل تعطیلی مدارس دخترانه، انحلال انجمن نسوان کابل و توقف انتشار مجلهٔ ارشادالنسوان بود. شاگردان افغانستانی که در ترکیه مشغول تحصیل بودند، به اجبار به کشور بازگردانده شدند و امکان ادامهٔ تحصیل از آنان سلب شد. به گزارش منابع تاریخی، نادرخان کلیه مکاتب متوسطه در سطح کشور را تعطیل کرد و در کابل نیز دانشآموزان مقاطع بالاتر را با عنوان «کلانسال» از حق تحصیل محروم ساخت.
دولت نادرخان با حفظ معدودی از مکاتب در پایتخت، درصدد بود به جامعهٔ بینالمللی نشان دهد که مخالف آموزش نیست، اما در عمل تلاش میکرد این تصور را ایجاد کند که مردم افغانستان بهطور ذاتی با آموزش مدرن مخالفاند. آمارهای موجود حاکی از آن است که در دورهٔ چهارسالهٔ حکومت نادرخان، تنها ۳۹ مکتب در سراسر کشور فعال بود که شامل برخی مؤسسات حرفهای و نظامی نیز میشد. بر اساس گزارشها، در این دوره حدود ۴۵۹۱ دانشآموز تحت آموزش ۱۶۵معلم قرار داشتند.
علیرغم این سیاستهای محدودکننده، نادرخان اقداماتی در زمینهٔ توسعهٔ آموزشهای تخصصی انجام داد که از جمله میتوان به تأسیس دانشکدهٔ نظامی، دانشکدهٔ طب، دارالعلوم عربیه، دارالایتام نادری و مکتب داروسازی اشاره کرد. فشارهای زمانه سرانجام موجب شد نادرخان در سالهای پایانی حکومت خود اندکی از مواضع سختگیرانهٔ خود کاسته و اقداماتی مانند بازگشایی لیسهٔ نسوان (دبیرستان دخترانه) و ایجاد دورهٔ قابلگی (مامایی) در شفاخانه (بیمارستان) «مستورات» را انجام دهد.[۵۷]
آموزش و پرورش در زمان ظاهرشاه و محمدداوود
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزش و پرورش افغانستان در دورهٔ ۵۰ سالهٔ ظاهرشاه و محمدداوود نسبت به دورههای گذشته توسعهٔ کمی و کیفی پیداکرد. آموزش و پرورش این دوره به سه مرحلهٔ متمایز تقسیم میشود:
۱. درورهٔ سیطرهٔ عموها: در مرحلهٔ نخست که هاشم خان صدراعظم بود، سیاستهای محدودکنندهٔ آموزشی و نمایشی ادامه یافت. اگرچه تعداد مدارس از نظر کمی از ۳۵ به ۲۲۸ باب و معلمان از ۱۶۵ به ۸۳۳ نفر افزایش یافت، اما برنامههای نمایشی، نبود کیفیت و کاهش مدت تحصیل ابتدایی از پنج به چهار سال، کیفیت آموزش را تحت تأثیر قرار داد.[۵۸]
در دورهٔ صدارت (نخستوزیری) شاهمحمود (از ۱۳۲۵ش)، گامهای نسبی در زمینهٔ آموزش برداشته شد. آموزش زنان در کابل گسترش یافت و دورهٔ تحصیل دختران تا صنف یازدهم ارتقا یافت. دارالمعلمین زنان ۱۳۲۷م برای تربیت معلمان زن تأسیس شد. ابتکار تأسیس مکاتب دهاتی نیز با استقبال کمی مواجه شد و در ۱۰سال تنها ۱۵۳ دانشآموز جذب کرد. این دوره اگرچه شاهد برخی اصلاحات آموزشی بود، اما نتوانست تحول اساسی در نظام آموزش کشور ایجاد کند. اما تعداد دانشآموزان دختر نسبت به دانشآموزان پسر بسیار اندک بود. براساس آمار ۱۳۳۳ش، ۱۰۵ هزار و ۶۴۱ دانشآموز پسر و ۸ هزار و ۶۲۵ دانشآموز دختر مصروف آموزش بودند. با این حال، آموزش جدید از جمله آموزش زنان، در دورهٔ شاهمحمود از محدودیتهای زمان نادرشاه و هاشم عبور کرد.
دوران نخستوزیری محمدداوود نیز با تمرکز بر مسائل سیاسی و اقتصادی مانند موضوع پشتونستان، فرصت کمی برای توسعهٔ آموزش وجود داشت. اگرچه کمیت مدارس افزایش یافت، کیفیت آموزشی کاهش یافت و محدودیتهای آزادی بیان مانع پیشرفت واقعی نظام آموزشی شد.[۵۹]
۲. دورهٔ حکومت مستقیم ظاهرشاه: دوران دموکراسی دههٔ ۱۳۴۰ش با پایان نخستزیری محمدداوود آغاز شد و فضای بهطور نسبی باز سیاسی و آموزشی به وجود آمد. در این دوره تحولات چشمگیری در نظام آموزش رخ داد که از جملهٔ آن توجه بیشتر به توسعهٔ آموزش کمی و کیفی ابتدایی، تأسیس دانشگاه پلیتخنیک، گسترش دارالمعلمین و اصلاح ساختار آموزشی به سیستم ۱۲ ساله بود. با این وجود، مکاتب شبانه با کیفیت پایین آموزشی و هزینههای گزاف ایجاد شد که تبعیضآمیز و ناکارآمد بود. در این نوع مدارس فقط دانشآموزان پشتون از دو سوی خط دیورند درس میخواندند.
در کل دورهٔ چهلسالهٔ ظاهرشاه، تعداد مراکز آموزشی به ۳۵۰۰ باب و دانشآموزان به ۷۶۴ هزار نفر رسید و دانشگاه کابل با ۷هزار دانشجو توسعه یافت. هرچند پیشرفتهای آموزشی قابل توجه بود، اما تبعیض در توسعهٔ آموزشی بهویژه در مناطق هزارجات و کیفیت نامناسب برخی نهادهای آموزشی از نقاط ضعف این دوره محسوب میشد.[۶۰] به نظر کارشناسان این دوره با وجود طولانیبودن، تحول بنیادین در نظام آموزش ابتدایی و مدرن افغانستان ایجاد نکرد. اگرچه در این دورهها مدارس و دانشگاههایی تأسیس شد و برخی اصلاحات صورت گرفت، اما این اقدامات بهطور عمده محدود به مرکز و شهرهای بزرگ بود و مناطق روستایی و دورافتاده از پیشرفت محروم ماند. میزان سواد عمومی در این دورهها رشد چشمگیری نداشت و افغانستان همچنان در مقایسه با کشورهای همسایه از نظر شاخصهای آموزشی عقبمانده بود.[۶۱]
۳. دورهٔ ریاستجمهوری داوود: وی با کودتای ۱۳۵۲ش، نظام پادشاهی افغانستان را برانداخت و مسیر نظام جمهوری را هموار کرد. در این دوره، اگرچه برخی اصلاحات آموزشی صورت گرفت، اما تمرکز بر مسائل سیاسی و نظامی، مانع پیشرفت واقعی آموزش و پرورش شد. این دوره شاهد اقدامات متناقض آموزشی بود. از یکسو با تأسیس وزارت تحصیلات عالی گام مثبتی برداشت اما از سوی دیگر با اجرای برنامهٔ کانکور بعد از صنف هشتم، شماری زیادی از دانشآموزان ناکام ایجاد شد. تغییرات مکرر در برنامهریزی آموزشی مانند امتحانات ماهانه و تعیین سن شمولیت، جلو پیشرفت آموزش را میگرفت.
علیرغم اختصاص ۱۰درصد بودجهٔ کشور به معارف در ۱۳۵۵ش، رشد کمی دانشآموزان به حدود ۹۰۰ هزار رسید. آمارها نشان میدهد در زمان جمهوری داوود تنها ۳۰۰ دختر به تحصیلات عالی دسترسی داشتند. قانون اساسی ۱۳۵۵ش بر آموزش اجباری و رایگان تأکید داشت، اما در عمل سیستم آموزشی با چالشهای ساختاری مواجه بود.[۶۲]
پیامدهای نظام آموزشی این دروه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزش ابتدایی این دوره از حساسترین دورههای آموزشی کشور محسوب میشود؛ زیرا رشد ناهمگون و آهستهٔ سوادآموزی و عدم تطابق برنامههای درسی با نیازهای ضروری جامعه، شکاف عمیقی بین آموزش رسمی و ارزشهای سنتی ایجاد کرد. همچنین این دوره شاهد شکلگیری دو جریان فکری متعارض بود که از طریق نظام آموزشی وارد کشور شده بود: از یکسو تربیت شدگان غربگرا که از هویت فرهنگی خود فاصله گرفتند و از سوی دیگر مقاومت عمومی در برابر علوم جدید که ریشه در بیاعتمادی به نظام آموزشی داشت.
سیاستگذاری آموزشی این دوره با چند تناقض اساسی همراه بود؛ از سویی با ایجاد امتیازات برای طبقات مرفهٔ شهری، شکاف آموزشی بین مناطق شهری و روستایی را عمیقتر کرد و از طرف دیگر با بیتوجهی به آموزش اسلامی، موجب واکنشهای سنتی شد. فقر عمومی نیز مانع اصلی بر سر راه توسعهٔ آموزش بود، چرا که بسیاری از خانوادهها فرزندان خود را به جای مدرسه به بازار کار میفرستادند.
در عرصهٔ سیاسی، دانشگاهها به کانون تضادهای ایدئولوژیک تبدیل شدند. جریانهای چپ با حمایت ضمنی دولت رشد کردند و در مقابل، جنبشهای اسلامی در محیطهای علمی شکل گرفتند. این تقابلهای فکری که ریشه در سیاستهای آموزشی این دوره داشت، بعدها به یکی از عوامل اصلی بحرانهای سیاسی کشور تبدیل شد. نظام آموزشی نتوانست پیوند مناسبی بین سنت و اقتضائات زمانه ایجاد کند و این گسست، تأثیرات عمیقی بر سبک زندگی، باورها و ساختارهای اجتماعی افغانستان گذاشت.[۶۳]
آموزش و پرورش در زمان حکومتهای کمونیستی
[ویرایش | ویرایش مبدأ]پس از کودتای ۱۳۵۷ش نظام آموزش تحول اساسی پیدا کرد. دولت حزب خلق و پرچم با حذف سیستم کانکور پس از صنف هشتم و اجرای نظام ۱۰ سالهٔ تحصیلی (که بعدها به ۱۱ و ۱۲ سال افزایش یافت) تغییراتی ساختاری ایجاد کرد. برنامههای سوادآموزی گسترده برای بزرگسالان راهاندازی شد که طبق آمار رسمی در ۱۳۶۱ش به تعداد ۳۲ هزار کورس سوادآموزی فعال بود و حدود ۱٫۷ میلیون نفر را تحت پوشش قرار داد.[۶۴] در بخش آموزش ابتدایی، تلاشهایی برای گسترش دسترسی به مدارس صورت گرفت، اما جنگهای داخلی موجب کاهش چشمگیر تعداد مدارس از ۳۷۴۹ باب در ۱۳۵۷ش به ۱۱۵۴ باب در ۱۳۶۴ش شد. کیفیت آموزش ابتدایی بهدلیل سیاسیسازی نظام آموزشی و تزریق ایدئولوژی کمونیستی به برنامههای درسی آسیب جدی دید. برنامههای آموزشی دولت به شهرها و مناطق تحتکنترل آن محدود میشد و بهدلیل بروز جنگ و ناامنی، کشور از سیاست یکسان آموزشی محروم ماند.
در حکومت کمونیستی، محتوای درسی بهطور کامل دگرگون و مضامین ایدئولوژیک جایگزین دروس سنتی شد. برنامههای درسی جدید تاریخ کمونیسم، تاریخ انقلابهای کمونیستی و تاریخ اتحاد جماهیر شوروی را دربرمیگرفت و مضامین دینی و فرهنگی حذف شد. همچنین تاریخ جنبشهای کارگری، زبان روسی و تاریخ ادبیات جهان به برنامههای درسی اضافه شد. این حکومت تاریخ افغانستان را بر اساس روایت حزب حاکم بازنویسی و بهعنوان منبع اصلی تدریس در مدارس معرفی کرد.[۶۵]
دولت با ایجاد «اتاقهای دوستی افغان-شوروی» و الزام معلمان به تبلیغ ایدئولوژی حزبی، موجب بیاعتمادی عمومی نسبت به نظام آموزش مدرن شد. این امر بهویژه در مناطق روستایی که پیشینهای از آموزش رسمی نداشت، منجر به مقاومت فرهنگی و خودداری از فرستادن کودکان به مدرسه شد.[۶۶]
از طرف دیگر دولت شوروی با اهداف تبلیغاتی و ایدئولوژیک، اقدام به انتقال اجباری هزاران کودک افغانستانی در ردههای سنی ۷ تا ۱۵ سال به خاک شوروی کرد. کودکان منتقلشده بهطور عمده از خانوادههای نظامیان و حزبگرایان انتخاب میشدند، هرچند موارد متعددی از اجبار و تهدید خانوادههای عادی نیز گزارش شده است. این کودکان در مراکز آموزشی نظامی و سازمانهای جوانان شوروی تحت آموزشهای ویژه قرار میگرفتند. اهداف اصلی این برنامه شامل جداسازی کودکان از محیط فرهنگی خانوادههای آنها، القای برتری نظام کمونیستی و آمادهسازی نسل جدیدی وفادار به ایدئولوژی شوروی بود.[۶۷]
آموزش و پرورش در زمان مجاهدین
[ویرایش | ویرایش مبدأ]۱. قبل از پیروزی: با تشدید حملات مجاهدین، نظام آموزشی به موازات تضعیف دولت کمونیستی رو به افول گذاشت. در مناطق خارج از کنترل دولت، مکاتب تعطیل شد و مخالفت گروههای جهادی با آموزش مدرن بسیاری از مدارس را در مناطق تحت کنترل آنها تخریب کرد. این دوره شاهد کاهش شدید فعالیتهای آموزشی در مناطق درگیر جنگ بود.[۶۸]
بررسیها نشان میدهد که زیرساختهای آموزشی در مناطق مختلف جنگی آسیب شدیدی دید. برای مثال در ولایاتی مانند بامیان، از ۱۲۰ مکتبی که پیش از جنگ فعال بود، تنها ۳ یا ۴ مکتب ابتدایی به کار خود ادامه میداد. در مناطق دیگری مثل هرات، از ۸۸ مکتب ابتدایی موجود، فقط ۳۵ باب باقی ماند.
یکی از مشکلات اصلی کمبود معلمان بود؛ بسیاری از آموزگاران بهدلایل امنیتی یا معیشتی به کشورهای همسایه مانند پاکستان مهاجرت کردند. در مناطقی که آموزش همچنان برقرار بود، کیفیت بهشدت افت کرد و تعداد واقعی دانشآموزان حاضر در کلاسها بسیار کمتر از آمارهای اعلام شده بود. برخی مدارس مجبور شد در مساجد فعالیت کند؛ زیرا که ساختمانهای آموزشی یا تخریب شده بود یا نیاز به بازسازی داشت.[۶۹]
۲. پس از پیروزی: پس از سقوط حکومت کمونیستی و پیروزی مجاهدین نیز آموزش مدرن مورد توجه قرار نگرفت. در این دوران، تنها چند مؤسسهٔ خارجی از برخی مدارس بهطور عمده پسرانه در نقاط مختلف کشور حمایت میکردند. مدارس دخترانه در صورت وجود، محدود به مقاطع ابتدایی بود. نگرش گروههای مختلف مجاهدین نسبت به آموزش مدرن، بهویژه تحصیل زنان، یکسان نبود و برخی جریانها بهشدت با آن مخالفت میورزیدند.
زیرساختهای آموزشی کشور که در جریان جنگهای دولت کمونیستی و مجاهدین آسیب دیده بود، بعد از پیروزی مجاهدین نیز بازسازی نشد. دولت مجاهدین بهدلیل درگیریهای داخلی، نه ارادهای برای احیای نظام آموزشی شان داد و نه فرصت و بودجهای برای این کار داشت. گزارشهای رسمی وزارت معارف در ۱۳۷۴ش نشان میدهد که ۶۰درصد مدارس کابل و ۷۵درصد مراکز آموزشی ولایات در اثر جنگهای داخلی بهطور کامل تخریب شده بود.[۷۰]
آموزش و پرورش در محیط مهاجرت
[ویرایش | ویرایش مبدأ]۱. پاکستان: در طول جنگهای افغانستان، نظام آموزشی مهاجران در پاکستان تحت سیطرهٔ دو جریان اصلی، مؤسسات بینالمللی و گروههای جهادی، قرار داشت. احزاب مربوط به اهلسنت مانند حزب اسلامی حکمتیار، اتحاد اسلامی سیاف و جمعیت اسلامی ربانی که در پاکستان مستقر بودند، برنامههای آموزشی خود را با حمایت مالی نهادهای خارجی توسعه دادند. این نظام آموزشی بهطور نظاممند در خدمت اهداف سیاسی و نظامی قرار گرفت.
کتابهای درسی طراحیشده توسط دانشگاه نبراسکا و گروههای جهادی اهلسنت، محتوایی ایدئولوژیک داشت. متون آموزشی مفاهیمی چون «غازی»، «غنیمت»، «جهاد»، «مسلمان»، «ایمان»، «ملحد»، «کفر»، «تفنگ» و «مرمی» (تیر/فشنگ) با تفاسیر خاص گروههای جهادی اهلسنت از این مفاهیم بود، بهگونهای که حتی دروس پایه مانند ریاضیات نیز با مثالهای نظامی آموزش داده میشد. برای مثال در مضمون ریاضی وقتی شمارش را آموزش میداد، تعداد مرمیها یا «کشتههای سربازان کمونیست» را میشمرد. این رویکرد آموزشی منجر به شکلگیری نسلی شد که خشونت را بهعنوان تنها راه حل مسائل میپنداشت.[۷۱]
بر اساس آمارهای رسمی، حدود ۱۰۰ هزار کودک افغان در مدارس پاکستان ثبتنام کرده بودند، در حالی که ۳۰۰ هزار کودک دیگر از تحصیل محروم مانده بودند. تمرکز اصلی این مدارس بر آموزشهای دینی بود و سهم ناچیزی به علوم مدرن اختصاص داده میشد. در ایالت سرحد پاکستان، ۵۰۸ مدرسه فعال بود که اکثریت قریب به اتفاق آنها مدارس ابتدایی پسرانه بودند و تنها تعداد محدودی به آموزش دختران اختصاص داشت.[۷۲]
۲. ایران: در ایران، نظام آموزشی مهاجران با شرایط پاکستان تفاوت اساسی داشت. کودکان مهاجر به ۳ گروه تقسیم میشدند: گروه اول که دارای مدارک قانونی بودند، در مدارس ایرانی ثبتنام میکردند؛ گروه دوم در مدارس خودگردان و با هزینه شخصی خانوادهها تحصیل میکردند و گروه سوم که بهطور عمده کودکان کار بودند، از تحصیل محروم میماندند.
برخلاف پاکستان، احزاب سیاسی شیعیان افغانستان در ایران برنامهٔ آموزشی منسجمی نداشتند. دولت ایران نیز در آن مقطع، برنامهٔ خاصی برای آموزش مهاجران از طریق احزاب اجرا نمیکرد. تنها استثنا، اقدامات آموزشی حزب وحدت اسلامی بود که زمینهٔ تحصیل تعدادی از دانشجویان را در دانشگاههای ایران فراهم کرد. در سالهای اخیر، سیاستهای ایران در قبال تحصیل مهاجران بهبود یافته است. سازمانهای بینالمللی نیز با ایجاد مدارس ویژه، به افزایش پوشش تحصیلی کودکان افغانستان کمک کردهاند.[۷۳]
آموزش و پرورش در دوره اول طالبان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با به قدرترسیدن طالبان در ۱۹۹۶ش، نظام آموزشی افغانستان در وضعیت نامناسبی قرار داشت. این گروه به جای بازسازی و تقویت زیرساختهای آموزشی مدرن، بر توسعهٔ مدارس دینی تمرکز کرد که هدف اصلی آن تربیت نیروهای وفادار به ایدئولوژی طالبان بود. در این دوره، سیاستهای سختگیرانهای علیه آموزش زنان اعمال شد که منجر به محرومیت کامل آنان از تحصیل و مشارکت اجتماعی شد.
طالبان در طول دوران حکومت ۵ سالهٔ خود همواره با «فراهم آوردن زمینهٔ مناسب» از بازگشایی مدارس میگفت اما در عمل هیچ اقدامی برای بهبود شرایط آموزشی انجام ندادند. پیش از تسلط بر کابل، این گروه در ولایات تحت کنترل خود مانند قندهار، هلمند، زابل و غزنی، کلیه مدارس متوسطه و دبیرستانها را تعطیل کردند و با این استدلال که آموزش امری ثانوی و جهاد در اولویت اصلی قرار دارد، سیاستهای آموزشی خاص خود را اعمال کردند.
در آغاز ۱۳۷۷ش، طالبان نهادهای مرتبط با امور زنان از جمله انجمن زنان و ادارهٔ کودکستانها را منحل کردند. در جریان این تحولات، ۷۰۱۴ معلم زن از کار برکنار شدند. همچنین در فرایند تصفیهٔ کارکنان وزارت آموزش در همان سال، ۲۷۰۵۴ نفر که بهطور عمده از زنان بودند، از خدمت اخراج شدند. در این زمان تلاشهای زیاد صورت گرفت که ذهنیت مردم نسبت به آموزش دگرگون شود. بههمین دلیل طالبان علاوهبر تبلغیات منفی علیه آموزش مدرن بهعنوان فرآوردهٔ دنیای کفر، برای تغییرات شکلی در عناصر آموزش مدرن تلاش کردند. برای مثال نام مکتب را به «مدرسه»، نام دانشآموز یا متعلم را به «طالب العلم» و نام معلم را به «مدرس» تغییر دادند.[۷۴]
آموزش و پرورش در زمان جمهوری اسلامی افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]تحولات نظام آموزش و پرورش در دوران جمهوری اسلامی افغانستان (پس از سقوط طالبان در ۱۳۸۰ش) یکی از مهمترین دستاوردهای این دوره محسوب میشود. با تأکید بر قانون اساسی جدید، آموزش رایگان و اجباری برای همهٔ کودکان، بهویژه دختران، بهعنوان پایهای برای توسعهٔ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور تثبیت شد. دولت با حمایت جامعهٔ بینالمللی، گامهای بلندی در توسعهٔ کمی و کیفی آموزش برداشت که از جملهٔ آنها بازسازی مدارس، تأسیس دانشگاههای جدید و بهبود دسترسی به تحصیل در مناطق روستایی بود. این تحولات باعث افزایش چشمگیر تعداد دانشآموزان و دانشجویان شد و تأثیرات عمیقی بر سبک زندگی، اقتصاد و فرهنگ جامعه گذاشت. پیشرفتها و مشکلات آموزش ابتدایی در این دوره، در محورهای ذیل آمده است:
زیرساختهای قانونی
[ویرایش | ویرایش مبدأ]قانون اساسی جمهوری اسلامی، آموزش اساسی از صنف (کلاس) اول تا صنف نهم برای همهٔ کودکان (بدون تبعیض جنسیتی) در سراسر افغانستان را اجباری اعلام کرد و آموزش از دوران مکتب تا دورهٔ لیسانس رایگان شد.[۷۵] در قانون اساسی، به محو بیسوادی، بهبود آموزش زنان و تحصیلات خصوصی برای نخستینبار در افغانستان تأکید شد.[۷۶] در قوانین معارف جدید افغانستان نیز بر آموزش ارزشهای اسلامی در جهت صلح، ترویج حقوق بشر، تعهد به وحدت ملی، انتقال دانش برای ساختن افراد ایدهآل برای زندگی اجتماعی، آموزش شهروندی مسئول، تقویت خلاقیت در دانش آموزان و ترویج فرهنگ صلح، توجه صورت گرفت.[۷۷]
همچنین دولت موظف به ارتقای سطح آموزش در تمام سطوح شد. ماده ۱۷ این قانون تصریح میکند که دولت مکلف است برای توسعه آموزشهای دینی و بهبود وضعیت مدارس و مراکز آموزشی تدابیر لازم را اتخاذ کند. از نوآوریهای مهم این قانون، توجه به آموزش به زبان مادری در مناطق مختلف کشور بوده که در ماده ۴۳ مورد تأکید قرار گرفته است. بر این اساس، کتابهای درسی به زبانهای ازبکی، پشهای و بلوچی تهیه و در مناطق مربوطه توزیع میشود. ماده ۴۴ نیز دولت را موظف به اجرای برنامههای ویژه برای توسعه متوازن آموزشی، توجه به آموزش زنان و مبارزه با بیسوادی میکند. در ماده ۴۵دولت موظف شده است که نصاب واحد تعلیمی را بر مبنای احکام دین اسلام و فرهنگ ملی و مطابق با اصول علمی، طرح و تطبیق کند و نصاب مضامین دینی مکاتب را بر مبنای مذاهب اسلامی موجود در افغانستان، تدوین کند.[۷۸]
توسعه کمی و کیفی
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در نخستین سال تحصیلی پس از سقوط حکومت طالبان در ۱۳۸۰ش حدود چهار میلیون دانشآموز جذب نظام آموزشی شد. این دوره شاهد بازگشت دختران به مدارس و دانشگاهها پس از محرومیت طولانیمدت بود. وزارت معارف در ۱۳۸۳ش استراتژی جامعی را در چهار محور اصلی شامل بازسازی زیرساختهای آموزشی، تجهیز مراکز تعلیمی، ارتقای کیفیت آموزش و توسعهٔ متوازن آموزشی در سراسر کشور به اجرا گذاشت.
در دو دههٔ حاکمیت نظام جمهوری، هزاران باب مدرسه جدید در سراسر کشور تأسیس و بسیاری از ساختمانهای آموزشی قدیمی بازسازی شد. براساس آمار ۱۴۰۰ش وزارت معارف، در سراسر کشور دو هزار و ۸۶۵ مکتب خصوصی فعال بوده که ۷۳۹ هزار و ۴۶۴ نفر به شمول ۲۲۲ هزار و ۷۱۳ دختر دانشآموز داشته است و توسط ۴۴ هزار و ۴۲۷ آموزگار به آنها تدریس میشده است. این مراکز، در کنار مراکز تعلیمی دولتی فعال بوده که میلیونها دانشآموز را پوشش میدادهاند.
تعداد مراکز آموزشی دولتی به شمول مکاتب عمومی، تعلیمات اسلامی، مؤسسات تعلیمی و مسلکی، مکتب تعلیمی و مسلکی، تربیهٔ معلم و مکتب سوادآموزی، ۱۶ هزار و ۴۴۸ مرکز در ۱۴۰۰ش بوده است. این مراکز ۷ میلیون و ۷۶۲ هزار و ۲۸۱ دانشآموز به شمول ۳ میلیون و ۷۷ هزار و ۱۲۱ دختر، داشته و توسط ۲۰۲ هزار و ۶۲۸ معلم، به شمول ۷۰ هزار و ۱۰ معلم زن به آنها تدریس میشده است.[۷۹]
نقش نظام آموزش این دوره بر سبک زندگی مردم
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در دوران حکومت جمهوری اسلامی افغانستان، نظام آموزش و پرورش به مثابهٔ محرک اصلی تحولات اجتماعی، تأثیرات ساختاری عمیقی بر سبک زندگی شهروندان گذاشت. با فعالشدن مدارس ابتدایی نهادهای آموزش عالی نیز تحول کمی و کیفی پیدا کرد که از آن جمله میتوان به تأسیس ۴۲ مرکز آموزش عالی دولتی و ۱۳۴ دانشگاه خصوصی اشاره کرد. این توسعهٔ کمی، امکان دستیابی به تحصیلات عالی را برای طیف وسیعی از جامعه، به ویژه قشر زنان و گروههای اقلیت فراهم آورد. جذب دانشجو در این مراکز عالی بهطور مستقیم متکی بر خروجیهای نظام آموزش عمومی بود.
همزمان، این تحولات آموزشی باعث دگرگونیهای بنیادین در سبک زندگی اجتماعی شد. حضور چشمگیر ۱۰۳۸۵۴ دانشجوی دختر در ۱۴۰۰ش که محصول مستقیم نظام آموزش ابتدایی نوین بود، گویای گذار از سنتهای بازدارنده و بازنگری در جایگاه اجتماعی زنان محسوب میشد. این تحولات آموزشی علاوهبر عرصهٔ دانشافزایی در ابعاد فرهنگی و اجتماعی از جمله سن ازدواج، نظام خانواده، فرزندآوری نیز تأثیرات ماندگاری بر جای گذاشت. برای مثال بسیاری از دختران فارغالتحصیل از دورهٔ ابتدایی، به جای ازدواج و به ادامهٔ تحصیل در آموزش عالی پرداختند یا در مؤسسات و شرکتهای مختلف به کار مشغول شدند.
این تحول آموزشی، چرخهٔ اشتغال و اقتصاد را متحول و با تربیت نیروی انسانی متخصص، زمینه را برای کارآفرینی و توسعه بخشهای خصوصی فراهم کرد. در عرصهٔ فرهنگ و هنر، افزایش شمار تحصیلکردگان به رشد رسانهها، تألیف کتابها، احیای ادبیات معاصر و حتی تحول در موسیقی و معماری و دگرگونی فضای شهری منجر شد. معماری شهری تحت تأثیر نگاه دانشگاهی، به سمت نوسازی و کاربردپذیری حرکت کرد و فضای عمومی شهرها بازتابی از این تحول فکری شد. بهدلیل امکانات آموزشی بهتر شهرها، بسیاری از روستاهای تخلیه شد و الگوی پوشش، سفرهآرایی، مهمانی، رفت و آمدهای فامیلی تحت تأثیر قرار گرفت. همچنین، توجه به بهداشت و سلامت در برنامههای درسی، امید به زندگی و کیفیت زیست شهروندان را ارتقا داد.[۸۰]
تأثیر منفی حملات طالبان بر توسعهٔ آموزش
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در دوران ۲۰ سالهٔ جمهوری اسلامی افغانستان، تهدیدات طالبان تأثیر منفی گستردهای بر فراگیری آموزش گذاشت، بهگونهای که در مناطق تحت نفوذ آنها، بسیاری از مکاتب بهویژه مدارس دخترانه تعطیل شد. بر اساس آمار وزارت معارف، در ۱۴۰۰ش حدود ۷۵۰ مرکز آموزشی در سراسر کشور غیرفعال شد که بیشترین تعداد آنها در قندهار، پایگاه اصلی طالبان، متمرکز بود. درحالیکه برخی ولایات مانند کابل و پنجشیر با کمترین اختلال آموزشی رو به رو بود، مناطق ناامن شاهد محرومیت دانشآموزان از تحصیل بودند. اگرچه طالبان در ۲۰۱۱م با دولت به توافقی مبنی بر کاهش حملات در ازای افزایش دروس دینی بر مبنای قرائتها از دین رسیدند، اما ناامنی همچنان مانع اصلی دسترسی عادلانه به آموزش در سراسر کشور باقی ماند.[۸۱]
آموزش زنان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دوران جمهوری اسلامی افغانستان بهعنوان یکی از برترین مقاطع تاریخ در پیشرفت آموزش بانوان شناخته میشود، چرا که در این دوره روند توسعهٔ فرصتهای آموزشی برای زنان بهشکل چشمگیری رشد یافت. هرچند قبل از آن بهویژه در دروهٔ امانالله کوششهایی در جهت فراهمکردن بستر آموزش زنان صورت گرفته بود، اما این کوششها بهطور غالب در حد ناپایداری باقی میماند و نابرابری در دسترسی به آموزش میان زنان روستایی و شهری همچنان به چشم میخورد.
بر اساس آمارهای وزارت معارف، در ۱۳۹۰ش، از میان دانشآموزان روستایی، درصد قابل توجهی از آنان پسر بودند؛ بهگونهای که ۶۳٫۲۱درصد جمعیت دانشآموزی در روستاها پسران و۳۶٫۷۸درصد دختران بودند. در مناطق شهری نیز، بیش از ۶۰درصد از دانشآموزان پسر حدود ۴۰درصد دختران بودند. در ۱۴۰۰ش، شمار دانشآموزان روستایی به ۵ میلیون و ۷۳۸ هزار و ۵۲۳ نفر رسید که از این تعداد، ۳ میلیون و ۶۴۵ هزار و ۱۲۲ نفر پسر و ۲ میلیون و ۹۳ هزار و ۴۰۱ نفر دختر بودهاند.[۸۲]
عدالت آموزشی در شهر و روستا
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در دورهٔ جمهوری اسلامی افغاستان عدالت نسبی آموزش بین شهر و روستا رعایت میشد و در هیچ دورهٔ دیگر این توازن برقرار نشده بود. با توجه به تمرکز جمعیت در شهرها و پراکندگی گستردهٔ در روستاها، بر اساس ساختار جمعیتی و جغرافیایی افغانستان، انتظار میرود تعداد مکاتب در مناطق روستایی نسبت به مناطق شهری بسیار بیشتر باشد. در ۱۳۹۰ش، تعداد مکاتب در شهرهای کشور به ۵ هزار و ۱۵ باب رسیده بود که معادل حدود ۲۸٫۲درصد کل مدارس کشور محسوب میشد.[۸۳]
در مقابل، شمار مکاتب روستایی بالغ بر ۱۲ هزار و ۷۶۵ مدرسه بود که حدود ۷۱٫۷۹درصد کل مدارس کشور را تشکیل میداد. بر اساس آمار سال ۱۴۰۱ش، مجموع جمعیت افغانستان برآورد شده است که به ۳۴٫۳ میلیون نفر میرسد که از این تعداد، حدود ۷۰٫۶درصد ساکن در نواحی روستایی، ۲۵درصد در مناطق شهری و ۴٫۴ درصد نیز کوچنشینی هستند. این نسبتها نشان میدهد که توزیع تعداد مدارس در روستاها به اندازهٔ کافی با جمعیت روستایی همخوانی دارد و بر اساس تعداد نفوس، سطح دسترسی آموزش در دوران جمهوری اسلامی افغانستان به نسبت قابل قبولی رسیده بوه است.[۸۴]
آموزش و پرورش در دوره دوم طالبان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]پس از بازگشت دوبارهٔ طالبان در ۱۴۰۰ش، نظام آموزشی کشور از جمله آموزش و پروش افغانستان تحت حاکمیت آنها دستخوش تحولات بنیادین شده است. این گروه با تکیه بر تفسیر خاص خود از شریعت اسلامی، سیاستهای آموزشی را بهگونهای بازتعریف کردهاند که با عقاید و تفسیر آنها از اسلام سازگار باشد:
۱. محدودیتهای جنسیتی: یکی از بارزترین اقدامات طالبان در حوزهٔ معارف کشور، ممنوعیت تحصیل دختران از کلاس (صنف) ۶ به بالا است. در آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۱ش وزارت معارف طالبان با صدور بیانیهای، آموزش دختران در کلاس ششم و بالاتر را «تا اطلاع ثانی» بهحالت تعلیق درآورد و وعده داد که بعد از بازنگری اساسی متون درسی و طراحی لباس مخصوص دختران، آموزش دختران در این مقطع تحصیلی از سال آینده شروع خواهد شد، اما این سیاست تا کنون (سال تحصیلی ۱۴۰۴ش) تغییر نکرده است.[۸۵]
۲. تغییر محتوای درس: طالبان نصاب تعلیمی (محتوای آموزشی) را بر پایه اصول ایدئولوژیک خود تغییر داده و بهطور قابل ملاحظهای مفاهیم حقوق بشر و ارزشهای مدنی را حذف کردهاند. این برنامهریزی آموزشی، بر ترویج افکار بنیادگرایانه و نزدیکترکردن محتوای درسی به تفسیرهای خاص آنها از آموزههای اسلام و قوانین شریعت متمرکز است. به این منظور، دروس مربوط به علوم انسانی و اجتماعی کاهش یافته و جایگزین آن، برداشتهای آنها از دین قرار گرفته است. از طرف دیگر نظام آموزشی طالبان، برای تثبیت دیدگاههای ایدئولوژیک، اقدام به جذب معلمان و مربیانی کرده است که با این رویکرد همسو هستند و از نقد ساختارهای اجتماعی و سیاسی خود جلوگیری میکند. همچنین یکدستکردن نظام آموزشی برمبنای اهلسنت و فارسیزدایی از دیگر اقدامات این دوره است.
۳. تضعیف زیربناهای آموزشی: با توجه به شرایط کنونی، بسیاری از مکاتب و دانشگاهها با کمبود منابع، معلم ماهر و زیرساختهای مناسب مواجه است. این مشکلات بهویژه بر کیفیت آموزش تأثیر منفی گذاشته و نسل جدید را از فرصتهای یادگیری مؤثر محروم میکند.
۴. ایجاد مدارس مذهبی: طالبان در تلاش برای گسترش آموزههای خود، مدارس مذهبی (مدارس قرآنی) را ترویج میکند. این مدارس بر آموزش علوم دینی تأکید دارند و بهطور معمول با استندردهای بینالمللی آموزشی فاصله زیادی دارند. در این مدارس افکار بنیادگرایانه مذهبی آموزش داده میشود و طالبان سعی دارند از این طریق به افزایش هواداران خود بپردازند و جوانان را مطابق با باورهای خود تربیت کنند.[۸۶]
اهداف سیاستهای آموزش طالبان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]به نظر کارشناسان ترویج قرائت خاصی از اسلام که با ایدئولوژی این گروه همسو باشد، از طریق بازنگری محتوای درسی و افزایش سهم آموزشهای دینی، تحکیم پایههای قدرت از طریق محدودسازی دسترسی زنان به آموزش و تقویت ساختارهای مردسالارانه و مهندسی هویت ملی با تأکید بر مؤلفههای قومی خاص و کمرنگکردن تنوع فرهنگی موجود، از اهداف مهم سیاستهای آموزشی طالبان در حوزهٔ معارف کشور است. همچنین ایجاد سازوکارهای کنترل اجتماعی از طریق نظام آموزشی بهمنظور شکلدهی به افکار عمومی، کاهش نفوذ اندیشههای غربی و ارزشهای مدرن از طریق حذف محتوای آموزشی مرتبط با حقوق بشر و دموکراسی، تربیت نیروی انسانی همسو با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک این گروه، ایجاد همگونی فکری و فرهنگی در جامعه بهمنظور تسهیل حکمرانی و تأمین نیازهای بلندمدت نظام سیاسی مورد نظر طالبان از طریق تربیت نسل جدیدی که با ارزشهای این گروه همسو باشد، از دیگر هدفهای آموزشی طالبان است.[۸۷]
پیامدهای سیاست آموزشی طالبان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]تحولات نظام آموزشی افغانستان تحت مدیریت طالبان پیامدهای گستردهای در پی دارد. کارشناسان معتقدند که محدودیتهای شدید آموزشی برای زنان و دختران منجر به محرومیت تحصیلی بخش قابل توجهی از جمعیت شده و بر شاخصهای توسعه انسانی تأثیر منفی میگذارد. تغییرات محتوایی در برنامههای درسی با تأکید بر آموزشهای دینی و حذف مفاهیم جدید، کیفیت آموزش را کاهش داده و باعث عقب ماندگی جامعه از دستاوردهای بشری میشود. فارسیستیزی و ممنوعیت فقه جعفری در نظام آموزش و پرورش توسط طالبان نیز موجب محرومیت فرهنگی اقلیتها، تضعیف هویت ملی چندفرهنگی افغانستان و گسترش شکافهای اجتماعی خواهد شد. این تحولات تأثیرات نامطلوبی بر وضعیت اجتماعی و اقتصادی گذاشته و فرصتهای شغلی را کاهش و فقر را افزایش میدهد. از طرف دیگر، تنوع فرهنگی و هویتهای قومی در نظام آموزشی جدید مورد توجه قرار نگرفته و این امر میتواند به تشدید تنشهای اجتماعی بیانجامد. گزارشهای سازمانهای بینالمللی حاکی از تأثیرات منفی این سیاستها بر توسعه، رفاه و آیندهٔ کشور است. در مجموع، این تغییرات چالشهای جدی برای آیندهٔ آموزشی و توسعهای افغانستان ایجاد کرده است.[۸۸]
ساختار آموزش و پرورش معاصر افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزش و پرورش معاصر در افغانستان از نظر شکلی و برنامهریزی بر اساس هدفگذاریهای توسعهای و فرهنگی، تربیت شهروندان مسلمان، متدین، سالم، رشید، مسئولیتپذیر و مولد بهمنظور رشد اجتماعی-اقتصادی پایدار و تقویت همبستگی اجتماعی درکشور، در قالب ساختاری پیشرفته و منظم ارائه شده است که بر گروههای سنی و مقاطع تحصیلی تمرکز دارد. آموزش رسمی از سن ۶ سالگی شروع میشود و نظام آموزش در تمام دورههای تحصیلی، بهطور مستقیم زیر نظارت و مدیریت وزارت معارف فعالیت میکند تا از کیفیت آموزش و توسعهٔ مهارتهای فردی اطمینان حاصل کند. این نظام در دورههای ذیل ساختاربندی شده است:
۱. دوره کودکستان (۳ تا ۴ سالگی): بهعنوان نخستینگام در مسیر تربیت، در مراکز مهدکودک در نظر گرفته شده است.
الف) دوره قبل از مکتب (برای کودکان ۵ ساله): این دوره بهمنظور پرورش استعدادهای جسمی، ذهنی، عاطفی و زبانی اطفال و آمادهساختن آنها برای آغاز مؤفقانهٔ تعلیمات اساسی تنظیم شده است.
ب) دوره ابتدائیه: این دوره آغاز آموزش رسمی محسوب میشود و برای مدت ۶ سال و بر اساس قانون اساسی برای تمام کودکان واجد شرایط این دوره رایگان و اجباری است. قسمت اول این دوره شامل سه سال اول مکتب (کلاس اول تا سوم) بوده که مهارت خوانش، اساسات حساب و دانستن مفاهیم دینی را در دانشآموزان پرورش میدهد. قسمت دوم این دوره، شامل صنف چهارم الی ششم میشود که به هدف استفاده از قابلیتهای خوانش جهت یادگیری اساسات مضامین دیگر و همچنان یادگیری زبانهای دوم طراحی شده است.
۳. دوره متوسطه: برای ۳ سال متوالی از صنف هفتم تا نهم بوده که بر اساس قانون اساسی همچنان رایگان و اجباری است. در این دوره شاگردان با استفاده از قابلیتهای خوانش و اساساتی که در دورهٔ گذشته آموختهاند، در یادگیری مضامین دیگر علوم تجربی، تکنولوژی، آموختن زبان بینالمللی استفاده میکنند.
۴. دوره لیسه: این دوره شامل ۳سال متوالی بعد از دورهٔ متوسطه میشود که از صنف دهم تا دوازدهم بوده و بر اساس قانون رایگان بوده و اجباری است. دورهٔ لیسه به سه بخش تعلیمات عمومی، تعلیمات تخنیکی و مسلکی و تعلیمات اسلامی تقسیم میشود.[۸۹]
۵. دوره سوادآموزی: افراد ۱۵ سال به بالا که از آموزش در دورههای تعریفشده محروم ماندهاند، در دورههای سوادآموزی بزرگسالان آموزش میبینند. بر اساس آمار در ۱۳۹۰ش حدود ۱۰میلیون نفر از جمعیت بالای ۶ سال کشور از نعمت سواد محروم اند.[۹۰]
در افغانستان، مکاتب به دو دستهٔ دولتی و خصوصی تقسیم میشود. قانون اساسی ۱۳۸۲ش با به رسمیتشناختن حق تأسیس مراکز آموزشی خصوصی، زمینه را برای گسترش این نهادها فراهم کرد.[۹۱] بر اساس این قانون، هزاران مکتب خصوصی در سراسر کشور ایجاد شد.[۹۲]
ویژگیهای آموزش و پرورش در افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]نظام آموزشی افغانستان در طول تاریخ دو ویژگی اساسی داشته است: نخست تأثیرپذیری عمیق از دین و دوم حساسیت به تحولات سیاسی. این دو عامل همواره بر سبک زندگی مردم تأثیر گذاشته است. برای مثال در دوران پیش از اسلام، آموزش تحت تأثیر آیینهای زرتشتی و بودایی بود و بههمین دلیل سبک زندگی مردم نیز از این آموزشها اثر میپذیرفت. این اثرپذیری در آثار تاریخی و باستانشناختی قابل ردیابی است. پس از اسلام، محتوای آموزشی بهطور کامل اسلامی شد و مکتبخانهها به کانونهای اصلی تعلیم علوم قرآنی و فقهی تبدیل شد. این روند باعث شد سبک زندگی مردم بهویژه در مناطق روستایی، حول محور ارزشهای اسلامی شکل بگیرد و علمآموزی با دینداری عجین شود.
تحولات سیاسی نیز همواره آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. بهعنوان مثال، بعد از نوسازی نظام آموزشی در دورهٔ امیر شیرعلی و بهخصوص در دوره امانالله خان با گسترش مدارس جدید، نسل جوان بهتدریج با علوم مدرن آشنا شدند، اما با روی کارآمدن طالبان نظام آموزش کشور متحول و تحصیل دختران محدود شد. این نوسانهای آموزشی باعث شده سبک زندگی مردم بین سنت و مدرنیته در نوسان باشد. از یکسو، برخی خانوادهها به مدارس دینی و حفظ ارزشهای سنتی پایبند ماندهاند و از سوی دیگر، نسل جوان در شهرهای بزرگ به آموزش مدرن و تغییر سبک زندگی تمایل نشان میدهند.[۹۳]
عوامل عقبماندگی نظام آموزشی افغانستان در دوران معاصر
[ویرایش | ویرایش مبدأ]عقبماندگی نظام آموزشی افغانستان در دوران معاصر ریشه در عوامل متعدد تاریخی، سیاسی و اجتماعی دارد که مهمترین آن را باید در ساختار استبدادی حکومتهای گذشته و وابستگی به نیروهای خارجی جستجو کرد. استبداد داخلی به همراه مداخلات استعماری، بستر اصلی توقف توسعهٔ آموزشی را فراهم کرد و نظامهای سیاسی متوالی را از سرمایهگذاری در آموزش بازداشت. در کنار این عامل بنیادین، نقش علمای متحجر که با قرائتهای تنگنظرانه از دین، هرگونه نوآوری آموزشی را به چالش کشیدند، قابل تأمل است. این نگرشهای بسته، بهویژه در سه قرن اخیر، مانع اساسی در برابر اصلاحات آموزشی بوده است.
تعارضات قومی، مذهبی و زبانی نیز بهعنوان عوامل ثانویه، پیچیدگیهایی در مسیر توسعهٔ آموزشی ایجاد کرده است. با این حال، با بررسی تاریخی دقیق میتوان دریافت که این تنوع فرهنگی خود بهتنهایی عامل عقبماندگی نبوده، بلکه سوءاستفاده حکومتهای مستبد از این تفاوتها برای تفرقهاندازی و حفظ قدرت، موجب تشدید این چالشها شده است. ساختار اجتماعی افغانستان با ویژگیهای قبیلهای و روستایی خود نیز در این میان نقش داشته، چرا که حاکمان مستبد همواره از این ساختار برای تداوم نظام آموزشی ناکارآمد بهره بردهاند.
در این میان استبداد سیاسی بهعنوان عامل اصلی، با ایجاد فضای بستهٔ فکری، سرکوب روشنفکران و جلوگیری از نوسازی آموزشی، افغانستان را از تحولات علمی جهان معاصر بازداشته است. وابستگی به نیروهای خارجی نیز به این روند دامن زده و نظام آموزشی کشور را به ابزاری برای تأمین منافع بیگانگان تبدیل کرده است. این عوامل در کنار یکدیگر، چرخه معیوبی از عقبماندگی آموزشی را ایجاد کردهاند که شکستن آن نیازمند تحولی اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور است.[۹۴]
زبان آموزش و پرورش افغانستان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]زبان فارسی که در افغانستان معاصر با عنوان «دری» یا «فارسی دری» شناخته میشود، سابقهای دیرینه بهعنوان زبان اصلی آموزش، علم و فرهنگ در این سرزمین دارد. از ادوار کهن تا عصر حاضر، این زبان جایگاه بیبدیلی در نظام آموزشی این سرزمین، ایفا کرده و حامل اصلی انتقال دانش و میراث فرهنگی در این کشور بوده است.
برای مثال در دورهٔ سامانیان که افغانسان آن روز نیز جزو قلمرو آن محسوب میشد، زبان فارسی، زبان آموزش و پروش بود و زمینهٔ تولید آثار زیادی را فراهم کرد. این زبان با حمایت حکومت به جایگاه رسمی و علمی دست یافت و دانشمندانی که در بستر این زبان آموزش عمومی و تخصصی دیده بودند، با ترجمهٔ آثار مهمی چون تفسیر طبری و کلیله و دمنه، ظرفیتهای جدیدی برای بیان مفاهیم علمی و فلسفی ایجاد کردند. مدارس و مراکز علمی این دوره، با تدریس متون فارسی، نسلی از دانشمندان و ادیبانی چون رودکی، دقیقی و ابوریحان بیرونی را پرورش دادند که آثارشان میراث ماندگار ادبیات فارسی شد.[۹۵]
این روند تا پیش از جدایی این سرزمین از خراسان بزرگ و حاکمیت پشتونها ادامه پیدا کرد و متون ادبی و کلاسیک فارسی مانند گلستان و بوستان سعدی، حافظ شیرازی، روقه و گلشاه و یوسف و زلیخا، بهعنوان یگانه زبان آموزش و پرورش سنتی، متون درسی و مکتبخانههای این کشور بود.[۹۶] در ابتدای دورهٔ حاکمیت پشتونها (از ۱۹۴۷ میلادی به بعد)، رویکردی همراهی با زبان فارسی ادامه پیدا کرد که نمونههای بارز آن را میتوان در اشعار فارسی سروده شده توسط احمدشاه ابدالی و زمانشاه مشاهده کرد. در طول این دوره، عمده آثار فرهنگی و علمی کشور به زبان فارسی تألیف میشد، اگرچه تلاشهایی نیز برای تضعیف و به حاشیهراندن این زبان صورت پذیرفت.[۹۷]
فارسیزدایی از آموزش و پرورش کشور در دوران معاصر
[ویرایش | ویرایش مبدأ]سیاست تقویت زبان پشتو و جایگزینی آن به جای فارسی بهعنوان زبان رسمی و آموزشی، ریشه در دوران حکومت عبدالرحمان خان دارد و به تدریج در دورهٔ هر یک از پادشاهان بعدی تداوم یافت. این روند در عصر نادرشاه بهصورت جدی و نظاممند پیگیری شد و در دورهٔ ظاهرشاه به اوج خود رسید. در این دوره برای نخستینبار پشتو به عنوان زبان رسمی کشور و زبان آموزشی مقطع ابتدایی در مدارس تعیین شد.
هدف اصلی از این سیاست، ایجاد هویت ملی واحد بر مبنای عناصر قوم پشتون بود که مورد حمایت روشنفکران ناسیونالیست پشتون قرار گرفت. با این حال، این اقدام با چالشهای عمدهای مواجه شد؛ زیرا زبان فارسی قرنها به عنوان زبان اداری، آموزشی و تجاری در میان اقوام مختلف افغانستان کاربرد داشته است. بهویژه در میان جوامع غیرپشتون مانند ازبکها، مقاومت قابل توجهی در برابر یادگیری پشتو وجود داشت.
مشکلات اجرایی این سیاست، از جمله کمبود معلمان مسلط به پشتو در مناطق غیرپشتونزبان، نظام آموزشی کشور را با بحران مواجه کرد. این چالشها سرانجام در ۱۹۴۶ش منجر به تجدید نظر در سیاست زبانی شد و هر دو زبان پشتو و فارسی بهعنوان زبانهای رسمی کشور به رسمیت شناخته شد. بر این اساس، در مناطق پشتو زبان آموزش به زبان پشتو ادامه یافت، در حالی که در سایر مناطق فارسی بهعنوان زبان اصلی آموزش باقی ماند، با این شرط که دانشآموزان ملزم به یادگیری پشتو به عنوان زبان دوم باشند.
سرانجام براساس مادهٔ ۳ قانون اساسی، فارسی و پشتو «زبانهای رسمی» و البته پشتو «زبان ملی» افغانستان اعلام شد. نام «فارسی» به «دری» تغییر یافت و مادهٔ ۳۵ قانون اساسی دولت را مکلف کرد تا برنامههایی برای تقویت زبان ملی (پشتو) وضع کند.[۹۸] این در حالی بود که تا سال ۱۳۴۲ش نظام آموزشی افغانستان کتب درسی خود را با عناوینی چون «کتاب فارسی» و «قرائت فارسی» منتشر میکرد.[۹۹]
در دوره مارکسیستها، سیاست چندزبانی اتخاذ شد که در عمل به تضعیف جایگاه فارسی انجامید. پس از سقوط مارکسیستها، طالبان پشتو را زبان رسمی اداری کردند که موجب تبعیض زبانی شد. قانون اساسی ۱۳۸۲ش (دوران جمهوری اسلامی افغانستان) هر دو زبان پشتو و فارسی را به رسمیت شناخت و هیچ زبانی را ملی اعلام نکرد. متون آموزش عمومی به هر دو زبان تدوین شد اما به مناطق اجازه داده شد زبان محلی خود را نیز به کار برند.
طالبان هم در حکومت قبلی و هم در حکومت دوبارهٔ خود، هیچگونه قانون یا فرمان رسمی و مکتوب یا دستور غیررسمی در خصوص چگونگی استفاده از زبان فارسی یا حذف زبان فارسی از ادارات دولتی افغانستان صادر نکردهاند، اما اقدامات فارسیستیزانه در ادارات رسمی و دولتی حکومت طالبان هر روز بیشتر میشود.[۱۰۰]
پانویس
[ویرایش | ویرایش مبدأ]- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص171-173.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-173.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-173.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص173-174.
- ↑ ناصری داوودی و فهیمی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امانالله در افغانستان»، 1390ش، ص101-102.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه مکتبخانه.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه مکتبخانه.
- ↑ شبلی، تاریخ آموزش در اسلام، 1370ش، ص44.
- ↑ سورهٔ قلم، آیهٔ 1.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، 1385ش، ص52.
- ↑ «دانش آموزان ابتدایی افغانستان در مساجد درس میخوانند»، خبرگزاری شبستان.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص179-180.
- ↑ نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، 1404ق، ج4 ص278.
- ↑ ثقفی، الغارات، 1374ش، ج2، ص240.
- ↑ خواند میر، تاریخ حبیب السیر، 1380ش، ج3، ص176.
- ↑ بغدادی، کتاب المحبر، بیتا، ص475.
- ↑ ثعالبی، تحسین و تقبیح، 1385ش، ص376.
- ↑ متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم، 1388ش، ص214.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص179-180.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ نوری، مستدرک الوسایل، 1408ق، ج4، ص332-335.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص162.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص162.
- ↑ بختیاری، شیعیان افغانستان، 1385ش، ص239 و 240.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص179-180.
- ↑ اکبری، معماری مدارس دینی قاجار، 1382ش، ص68.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ اخلاصی، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وبسایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
- ↑ اخلاصی، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وبسایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-185.
- ↑ متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم، 1388ش، ص214.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-185.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص308.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص167.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص172.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص173.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص174.
- ↑ «چه کسی میتواند به مکتب برود؟ (۱): آنچه مردم درباره مکتب بعد از تصرف کابل توسط طالبان به ما گفتند»، شبکۀ تحلیلگران افغانستان.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص181-183.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص13-20.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص13-18.
- ↑ علیآبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262.
- ↑ غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، 1999م، ص650.
- ↑ علیآبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-263.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص24.
- ↑ علیآبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-270.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص24.
- ↑ غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، 1999م، ج1، ص720.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص28.
- ↑ علیآبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-270.
- ↑ کامگار، جلیلالرحمن، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص28.
- ↑ نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص44-45.
- ↑ غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، 1999م، ج2، ص83-84.
- ↑ غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، 1999م، ج2، ص197.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص119.
- ↑ احمدی وردک، سیر تاریخی معارف افغانستان، 1395ش، ص264.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص61.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص59.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص73-74.
- ↑ احمدی وردک، سیر تاریخی معارف افغانستان، 1395ش، ص82.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص86.
- ↑ احمدی وردک، سیر تاریخی معارف افغانستان، 1395ش، ص90.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص87.
- ↑ اخلاصی، «بررسی تاریخی معارف زنان از ظاهر شاه تا حاکمیت طالبان»، 1398ش، ص129.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص95-97.
- ↑ احمدی وردک، سیر تاریخی معارف افغانستان، 1395ش، ص289.
- ↑ نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ کامگار، تاریخ معارف افغانستان، 1377ش، ص109-112.
- ↑ نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ «قانون اساسی نافذ افغانستان»، سایت وزارت عدلیه، تاریخ بازدید: مهر 1401.
- ↑ «قانون اساسی نافذ افغانستان»، سایت وزارت عدلیه، تاریخ بازدید: مهر 1401.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص93-96.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ «ممنوعیت تحصیل زنان؛ طالبان از زنان میترسد؛ میگویند زن باید چشمش را هم بپوشاند، از زنان معترض اعترافات اجباری میگیرند»، خبر آنلاین.
- ↑ حیدری، «مهندسی و تغییر محتوای نظام آموزشی افغانستان توسط گروه طالبان؛ آثار و پیامدها»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ حیدری، «مهندسی و تغییر محتوای نظام آموزشی افغانستان توسط گروه طالبان؛ آثار و پیامدها»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ حیدری، «مهندسی و تغییر محتوای نظام آموزشی افغانستان توسط گروه طالبان؛ آثار و پیامدها»، نوبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ «قانون معارف افغانستان»، شبکۀ اطلاعرسانی افغانستان.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص191-194.
- ↑ نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامۀ 8 صبح.
- ↑ «مقررهی مکتبهای خصوصی؛ مانعی برای گسترش مکتبهای خصوصی»، وبسایت روزنامۀ صبح کابل.
- ↑ علیآبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-269.
- ↑ «علل عقب ماندگی فرهنگی سیاسی افغانستان»، پایگاه اطلاعرسانی حوزه.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص173.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ اسلامی و دیگران، «سازوکاری ایدئولوژی فارسیزدایی در افغانستان»، 1403ش، ص95.
- ↑ «پشتو یا دری؟ هویت ملی و رقابت زبانی در افغانستان» وبسایت دانشکده.
- ↑ اسلامی و دیگران، «سازوکاری ایدئولوژی فارسیزدایی در افغانستان»، 1403ش، ص95.
- ↑ «پشتو یا دری؟ هویت ملی و رقابت زبانی در افغانستان» وبسایت دانشکده.
منابع
[ویرایش | ویرایش مبدأ]- قرآن کریم.
- احمدی وردک، گلآغا، سیر تاریخی معارف افغانستان، کابل، نشر وزارت معارف، ۱۳۹۵ش.
- اخلاصی، احمدبخش، «بررسی تاریخی معارف زنان از ظاهر شاه تا حاکمیت طالبان»، مجله راه شکوفایی، شمارهٔ ۱۸، ۱۳۹۸ش.
- اخلاصی، احمدبخش، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وبسایت سروش صبا، تاریخ بازدید: ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ش.
- اخوان، محمد، «مساجد در افغانستان، کارکردها و ویژگیها»، خبرگزاری جمهوری اسلامی، تاریخ درج مطلب: مرداد ۱۳۸۲ش.
- اسلامی، روحالله و دیگران، «سازوکاری ایدئولوژی فارسیزدایی در افغانستان»، فصلنامهٔ مطالعات ملی، سال بیستوپنجم، شمارهٔ ۱، ۱۴۰۳ش.
- اصغری، محمدجواد، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، مجلهٔ جریانشناسی دینی معرفتی در عرصه بینالملل، شمارهٔ ۷، ۱۳۹۰ش.
- امینی، علیمدد، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، در مجله سیمای تاریخ، شماره ۵ و ۶، بهار و تابستان ۱۳۹۱ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- بختیاری، محمدعزیز، شیعیان افغانستان، قم، شیعهشناسی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- بغدادی، ابوجعفر محمد بن حبیب، کتاب المحبر، تحقیق ایلزة لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بیتا.
- «پشتو یا دری؟ هویت ملی و رقابت زبانی در افغانستان» وبسایت دانشکده، تاریخ بازدید: ۸ خرداد ۱۴۰۴ش.
- تهرانی، آقابزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، قم، اسماعیلیان و کتابخانه اسلامیه تهران، ۱۴۰۸ق.
- ثعالبی، أبومنصور عبدالملک بن محمد، تحسین و تقبیح، ترجمه محمد بن أبیبکر، تحقیق و تصحیح عارف أحمد زغول، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه عبدالمحمدآیتی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش.
- «چه کسی میتواند به مکتب برود؟ (۱): آنچه مردم دربارهٔ مکتب بعد از تصرف کابل توسط طالبان به ما گفتند»، شبکهٔ تحلیلگران افغانستان، تاریخ درج مطلب: ۲۲ اسفند ۱۴۰۰ش.
- حیدری، کیامهر، «مهندسی و تغییر محتوای نظام آموزشی افغانستان توسط گروه طالبان؛ آثار و پیامدها»، نوبسایت روزنامهٔ ۸ صبح، تاریخ درج مطلب: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ش.
- خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین، تاریخ حبیب السیر، تهران، خیام، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
- «دانش آموزان ابتدایی افغانستان در مساجد درس میخوانند»، خبرگزاری شبستان، تاریخ درج مطلب: ۱۷ آذر ۱۳۹۹ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، در وبسایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ش.
- دولتآبادی، بصیراحمد؛ شناسنامه افغانستان، تهران، عرفان، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- سعیدی، علیجان، «تاریخچه معارف افغانستان»، وبلاگ اندیشمندان افغانستان، تاریخ درج مطلب: آبان ۱۳۸۸ش.
- سیدخیل، محمدشاکر، «رویکردها و سیاستهای آموزشی طالبان پس از بازگشت به قدرت»، نوبسایت روزنامهٔ ۸ صبح، تاریخ درج مطلب: ۶ بهمن ۱۴۰۳ش.
- شبلی، احمد، تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰ش.
- «علل عقب ماندگی فرهنگی سیاسی افغانستان»، پایگاه اطلاعرسانی حوزه، تاریخ درج مطلب: ۱۰ دی ۱۳۸۸ش.
- علیآبادی، علیرضا، جامعه و فرهنگ افغانستان، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بینالمللی الهدی، ۱۳۹۵ش.
- علیزاده، احمدعلی، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، در فصلنامه اندیشه معاصر، شماره یازدهم، سال سوم، بهار ۱۳۹۷ش.
- غبار، غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، آمریکا، ویرجینیا، ۱۹۹۹م.
- «غرب در اندیشه سید جمال»، خبرگزاری فارس، تاریخ درج مطلب: ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ش.
- فاضلی، خادمحسین، «مکتبخانهها در افغانستان، چالشها و راهکارها»، همایش عالمان دینی افغانستان رهآوردها و راهبردها، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- «قانون معارف افغانستان»، شبکهٔ اطلاعرسانی افغانستان، تاریخ درج مطلب: ۲۱ فروردین ۱۳۸۹ش.
- جمیلالرحمن کامگار، جلیلالرحمن، تاریخ معارف افغانستان، کابل، میوند، ۱۳۷۷ش.
- متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- «مجموعه قوانین افغانستان-۹»، کابل، وزارت عدلیه جمهوری اسلامی افغانستان، ۱۳۸۸ش.
- مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق د. بشار عواد معروف، لبنان، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- «معرفی سیستم آموزش غیررسمی، تعلیمات علوم دینی در مساجد»، روزنامه انیس، تاریخ درج مطلب: ۱ عقرب ۱۳۸۹ش.
- «مقررهٔ مکتبهای خصوصی؛ مانعی برای گسترش مکتبهای خصوصی»، وبسایت روزنامهٔ صبح کابل، تاریخ درج مطلب: ۱۸ مه ۲۰۲۱م.
- ناصری داوودی، عبدالمجید و فهیمی، علی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امانالله در افغانستان»، فصلنامهٔ علمی-تخصصی سخن تاریخ، شمارهٔ ۱۲، ۱۳۹۰ش.
- نمازی شاهرودی، محمد، مستدرکات علم رجال حدیث، تهران، بینا، ۱۴۰۴ق.
- نظری، محمدعلی، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وبسایت روزنامهٔ ۸ صبح، تاریخ درج مطلب: ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ش.
- نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، لبنان، بیروت، مؤسسهٔ آلالبیت لاحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.