آمنه وهابزاده؛ بانوی جانبازِ امدادگر و جهادگر دوران دفاع مقدس.
در دوران دفاع مقدس، زنان نقش مهمی را ایفا میکردند. همسران رزمندگان، علاوه بر مدیریت زندگی، با ایستادگی و صبر سبب آرامش و تسلیخاطر آنها میشدند. بعضی هم در پشت جبهه وسایل و غذای مورد نیاز رزمندگان را بهصورت خودجوش، فراهم میکردند. در این بین زنانی هم بودند که پا را از این فراتر نهاده و همراه رزمندگان اسلام در جبههها به نبرد مستقیم با دشمن میپرداختند. یکی از این شیرزنان آمنه وهابزاده بود که با شلیک آرپیجی به تانکهای دشمن از پیشروی آنها به خاک ایران جلوگیری کرد و نامش در دفاع مقدس ثبت شد.
آمنه وهابزاده در سال ۱۳۳۴ش در شهر کاظمین، در عراق متولد و در آنجا بزرگ شد. خانوادهٔ او سالها پیش بهدلیل شغل پدر آمنه که تجارت بود[۱] و عشق به ائمه به عراق مهاجرت کرده بودند.[۲] پدر او بهدلیل فعالیتهای سیاسی با یاران امام خمینی در نجف و کاظمین ارتباط داشت. آمنه هم از کودکی با بنتالهدی صدر (خواهر شهید صدر) همکاری داشت[۳] و همهٔ این عوامل در زندگی سیاسی و شخصیت او اثرگذار بود.[۴]
آمنه پانزده ساله بود که پدر او به شهادت رسید. پس از این جریان، او بهدلیل فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی ایران از طریق استخبارات عراق به ایران تبعید شد و در منزل خواهر خود در تهران ساکن شد. وی پس از ورود به ایران فعالیتهای سیاسی خود را از سر گرفت. او مسئولیت پخش اعلامیهها و سخنرانیهای امام خمینی را بر عهده داشت و در این بین چندبار توسط ساواک دستگیر شد، ولی بهدلیل اینکه مدرکی از او نداشتند، آزاد میشد. در همان زمان آمنه دورههای امداد و درمان را گذراند تا بتواند در تظاهرات و درگیریها به زخمیها کمک کند.[۵]
آمنه وهابزاده در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی، با گذراندن دورههای مختلف نظامی در پادگان جی تهران و دورههای آموزش استفاده از سلاحهای سنگین و آموزش رانندگی تانک، عبور از دیوار مرگ، سقوط آزاد، تاکتیکهای رزمی و رزم شب در دانشکده افسری بهعنوان نیروی امدادی وارد جبهههای جنگ شد و به رزمندگان خدمت کرد.[۷]
او بهدلیل تسلط کامل بر زبانهای انگلیسی و عربی به مأموریتهای برونمرزی بهخصوص در شهرهای مختلف عراق اعزام میشد. وهابزاده در خاطرات خود بازگو میکند که در جبهههای جنگ با شهید ابراهیم همت و شهید چمران[۸] و صیاد شیرازی[۹] همرزم بوده است.
در حمله شیمیایی، وقتی مجروحی را که مشغول درمانش بود، بدون ماسک دید، ماسک خود را درآورد و به صورت او زد و خودش جانباز هفتاد درصد شیمیایی شد
آمنه وهابزاده در طی فعالیتهای جهادی خود، هفتبار مجروح شد که خود به سه مورد از آنها اشاره کرده است:
در سال ۱۳۵۹ش در نماز جمعه تهران توسط منافقین از ناحیه پا مجروح شد.
زمانیکه بهعنوان نیروی امدادی و راننده آمبولانس در ایستگاه آبادان، به خط مقدم اعزام شده بود، از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و تا پای شهادت هم پیش رفت، اما از مرگ نجات پیدا کرد.
در عملیات والفجر ۱ در حالیکه مشغول رسیدگی به مجروحین بود، مورد حمله شیمیایی رژیم بعثی قرار گرفت و وقتی مجروحی را که مشغول درمانش بود، بدون ماسک دید، ماسک خود را درآورد و به صورت او زد و خودش جانباز هفتاد درصد شیمیایی شد.[۱۰]
آمنه وهابزاده خاطرات زیادی از عملیات آزادسازی خرمشهر، دهلاویه، حصرآبادان، حمیدیه، هویزه، رمضان، طریقالقدس، ثامنالائمه و محرم دارد؛ از جمله یاد پنج رزمندهٔ زخمی که آنها را بعد از یک عملیات در سنگری منفجر شده پیدا میکند. او به هر کدام که آب تعارف میکرد آنها میگفتند که اول، دوستم را سیراب کن، وقتی نوبت به پنجمین نفر میرسد، همگی شهید شده بودند در حالیکه سرهای آنها روی شانه یکدیگر بود.[۱۱]
آمنه وهابزاده در حال حاضر در منزل استیجاری خود در شهرک اکباتان تهران زندگی میکند و زندگی بسیار سادهای دارد.[۱۲] او از نظر جسمانی وضعیت مطلوبی ندارد و با نصف ریه و دستگاه اکسیژن، زندگی خود را میگذراند.[۱۳] در سالهای اخیر هم، ترکشی که سالها در پای او باقیمانده بود، طی یک عمل جراحی از پای او بیرون آورده شد. او همچنان به فعالیتهای خود در بسیج و مسجد ادامه داده و در صحبتهای خود اظهار میدارد که از کسی انتظاری ندارد و وظیفهای بوده که انجام داده و خدا را شکر میکند.[۱۴]
کتاب «وارث مبارز» نوشتهٔ نادره عزیزینیک در مورد زندگینامهٔ آمنه وهابزاده است که در سال ۱۳۸۷ش به چاپ رسیده است.[۱۵] همچنین نشان برترین داوطلب هلال احمر، توسط رئیس داوطلبان هلال احمر بهپاس خدمات آمنه وهابزاده در خط مقدم جبهه در سالهای جنگ به او اعطا شد.[۱۶]