پرش به محتوا

پیش‌نویس:آتش‌خانه

از ایران پدیا

آتش‌خانه؛ نام‌گذاری بخشی از خانه برای انجام پخت و پز در افغانستان و نماد تقدس‌‌پنداری آتش در ایران باستان.

آتش‌خانه که در برخی از مناطق اَلَو‌خانه هم می‌گویند در مناطق روستایی افغانستان، شبیه آشپزخانه بود که از آن برای پخت نان، تهیۀ غذا و گرم کردن خانه استفاده می‌شد. در گذشته، آتش نقش محوری در زندگی روزمرۀ روستایی مردم افغانستان به ویژه جامعه هزاره داشت. این عنصر علاوه‌بر منبع روشنایی و گرمایش، به‌عنوان کانون انرژی و فعالیت‌های اقتصادی خانواده عمل می‌کرد. به‌همین دلیل، بخش اصلی خانه که در آن آتش روشن می‌شد و اموری نظیر پخت‌وپز، تهیه نان و گرم کردن فضا انجام می‌گرفت، به نام «آتش‌خانه» شناخته می‌شد.

این نام‌گذاری به‌طور نمادین بر اهمیت آتش به‌عنوان منبع تأمین روشنایی و پایگاه اقتصاد معیشتی خانوار تأکید داشت و جایگاه آن را به‌عنوان مرکز زندگی روزمره و تعاملات خانوادگی برجسته می‌ساخت. پژوهشگران احترام مردم مناطق مختلف افغانستان به آتش و نام‌گذاری‌های نمادین آن را نشانۀ پیوست آنها به ایران باستان می‌دانند.

نام‌گذاری آتش‌خانه

آتش‌خانه (اَلَو‌خانه) جای روشن‌کردن آتش است؛ جایی که مواد سوختنی در آن ریخته می‌شود و آتش می‌گیرد. آتش‌خانه در اصطلاح مردم افغانستان جایی شبیه آشپزخانه بود که در آن جهت پخت‌و‌پز و گرم کردن خانه، آتش روشن می‌کردند. از آن‌جا که دود، موجب سیاهی سقف و دیوارهای اتاق می‌شد به آن سیاه‌خانه نیز می‌گفتند.[۱]

در گویش هزارگی به آتش‌خانه، «گول‌خو» گفته می‌شود که در این ترکیب «گول»، گونۀ کهن واژۀ گل، به‌معنای غنچۀ شکفته و «خو» کوتاه‌شدۀ واژۀ خانه است. بنابراین گلخو جایگاه گل، آتش یا گلخانه معنی می‌دهد.[۲] واژۀ «گلخن» نیز به‌عنوان یک اصطلاح ریشه‌دار در ادبیات فارسی، از جایگاه قابل توجهی در فرهنگ عامه برخوردار است. این واژه از دو جزء «گل» به‌معنای حرارت، اخگر و آتش، و «خن» که مخفف «خانه» است، تشکیل شده است.[۳]

بر اساس منابع معتبر لغوی همچون برهان قاطع و غیاث اللغات، گلخن به آتشگاه حمام یا به‌طور کلی به فضای اختصاصی روشن‌کردن آتش اطلاق می‌شده است. این اصطلاح به ویژه در گویش هزارگی که در آن به خانه، «خنه» گفته می‌شود، همخوانی کامل دارد و نشان‌دهندۀ پیوند عمیق بین زبان و سبک زندگی در این فرهنگ است. کاربرد این واژه در متون کهن و فرهنگ عامه، گویای اهمیت آتش به‌عنوان عنصری حیاتی در تأمین گرمایش و روشنایی در زندگی روزمره است.[۴]

پیشینه آتش‌خانه

انسان اولیه در مکان زندگی خود آتش می‌افروخت و غذا می‌پخت و در همان محل می‌خوابید. زندگی در محلی که در آن آتش روشن شده و همۀ امور انسان در آن می‌گذرد، نشانۀ ابتدایی بودن فعل و انفعالات در زندگی بشر است. در افغانستان اصلی‌ترین قسمت خانه آتش‌خانه بود و در تمام خانه‌های روستایی این قسمت اهمیت زیادی داشت.[۵]

آتش در فرهنگ کهن ایران باستان و خراسان بزرگ از جایگاه تقدس‌آمیزی برخوردار بوده است که نمود آن در معماری، آیین‌ها و نام‌گذاری اماکن مشهود است. برای مثال آتشکدۀ نوبهار بلخ به‌عنوان نمادی برجسته از این تقدس‌پنداری، طی قرن‌ها کارکرد مذهبی خود را در قالب های مختلف (زرتشتی، بودایی و اسلامی) حفظ کرده است. این بنا که با نام‌های نوبهار و مسجد نُه‌گنبد شناخته می‌شود، نه تنها مرکزیت دینی داشته، بلکه به تقلید از کعبه با دیبا و جواهر آراسته شده و به‌عنوان محل زیارت ادیان مختلف عمل می‌کرده است.[۶]

در سطح زندگی روزمره، این تقدس در قالب نام‌گذاری بخشی از خانه به‌عنوان آتشخانه متداول شده که محل روشن‌کردن آتش برای پخت‌وپز، گرمایش و انجام آیین‌ها بوده است.[۷] اگرچه بسیاری از رسوم مرتبط با آتش ریشه در آیین زردشتی دارند، ولی پس از اسلام‌آوری، شکل اسلامی بازتعریف شده‌اند. برای مثال، روشن‎‌کردن شمع برای ارواح درگذشتگان یا تقدس دیگدان در مراسم عروسی، اگرچه از باورهای پیشین نشأت گرفته، اما امروزه در چارچوب فرهنگی-اسلامی اجرا می‌شوند. این تلفیق، نشان‌دهندۀ توانایی فرهنگ منطقه در همسو کردن میراث فرهنگی کهن با گفتمان مسلط دینی است.[۸]

انواع آتش‌خانه

در برخی از مناطق آتش‌خانه فقط مطبخ و تنورخانۀ زمستانی بود. در مواردی آتش‌خانه هم مطبخ، هم انبار و هم هیزم‌خانه بود. در برخی از موارد آتش‌خانه نقش گرم‌خانه را نیز بازی می‌کرد. در این خانه‌ها گرمای تنور و مطبخ به‌وسیلۀ لَرهایی (هواکش‌هایی) که در کف اتاق تعبیه شده بود به دیگر قسمت‌های خانه هدایت می‌شد و در زمستان خانه را گرم می‌کرد. در مواردی نیز آتش‌خانه، اتاق‌خواب هم به‌حساب می‌آمد.[۹]

امکانات آتش‌خانه

امکانات موجود در آتش‌خانه شامل یک دیگدان زمینی، یک تنور، چند تاقچه و محلی برای انبار کردن هیزم (سوخت) بود. دیگدان که به آن کَنَک هم می‌گفتند به‌صورت چُقَوری (گودی) و به شکل اَمرُود (گلابی) ساخته می¬شد. کنک دارای دو قسمت بود. بخش اصلی دارای سه برجستگی بود که دیگ روی آن قرار می‌گرفت.

قسمت دیگر که کاسۀ کنک نام داشت، قُوق (ذغال) و خاکستر اضافی را به آن منتقل می¬کردند. چاینک (قوری) را در آن قسمت می¬ماندند تا چای دم بکشد و یا دیگ را می‌گذاشتند تا غذا گرم بماند. در دیگدان آتش روشن می‌کردند و روی آن دیگ و یا چای‌جُوش (کتری) را قرار می‌دادند تا چای و غذا تهیه کنند. تنور برای پخت نان در زمستان به کار می‌رفت. از تاقچه‌ها برای قرار‌دادن وسایل مطبخ استفاده می‌شد. در محل هیزم‌خانه نیز چوب و یا بوته‌های کوهی را انبار می‌کردند تا در زمستان سوخت داشته باشند.[۱۰]

ابزارهای آتش‌خانه

در مناطق روستایی افغانستان ابزارهای آتش‌خانه به چند دسته تقسیم می‌شد:

ابزارهای فرعی

ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دست‌چندم در آتش‌خانه داشتند، برای نمونه:

  • آستینچه: پوشش آستین‌مانند برای پختن نان.
  • بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن چاقو و کارد.
  • تَتّینک: فرشی که از نی یا تال‌ها (شاخه‌های) نازک درخت درست می‌شد و به‌عنوان زیرانداز مَشکُولَه (مشک) استفاده می‌شد.
  • ته‌دستی یا آفتابه لگن: وسیلۀ شستن دست.
  • تَه‌دیگی: وسیلۀ تهیه شده از پوست درخت جهت گذاشتن ظروف داغ برای جلوگیری از سوختن فرش.
  • گُوش‌گیرَگ: دستگیرۀ دیگ.
  • گوگرد: کبریت.
  • لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور می‌دهند.
  • تَرمُز: فلاکس چای.
  • پَتنِوس-پتنیس: سینی چای.
  • قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن ته‌دیگ غذا.
  • چراغ مُوشِی: وسیلۀ که در آن روغن می‌ریختند و یک فتیله پارچه‌ای را درون آن قرار می‌دادند. یک سر آن داخل چراغ و طرف دیگر آن بیرون بود. آن را روشن می‌کردند تا خانه روشن شود.[۱۱]

ابزارهای مطبخ

ابزارهایی بودند که برای تهیۀ غذا، چای و نان نقش مستقیم داشتند، از جمله:

  • آشگز: تختۀ برش آش. در برخی از مناطق آن را «آرچوب» یا «اَرچیو» گویند.
  • پیاله: کاسه‌های فلزی ویژۀ شوربا و آش و یا کاسۀ چوبی.
  • پیاله‌چای: استکان چای‌خوری.
  • تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه ماهی‌تابه.
  • تُوجی: فلز دایره‌ای جهت پخت تاوگی.
  • جامگ: کاسۀ کوچک.
  • چایجُوش اشپلاقی: کتری.
  • چاینَگ: قوری.
  • چِمچَه: قاشق‌های آش‌خوری، چوبی و فلزی.
  • چَولی: صافی.
  • طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن.
  • غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال.
  • غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز.
  • قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت می‌مالند.
  • قُوری: بشقاب.
  • کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن سبزی.
  • کَفلیز-سرماق: ملاقه.
  • گلاس: لیوان آب‌خوری.
  • مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست می‌شود و با آن خمیر نان فتیر (نوعی نان محلی که به‌جای شیرینی کاربرد دارد) را شکل می‌دهند.
  • مَلتیق: قاشق.
  • مُوینَه: آردبیز (موینه سوراخ‌های بزرگ‌تر نسبت به الک دارد. موینه برای آرد نان و الک برای آش به کار می‌رود).
  • یَگلاغُو: چمچۀ (قاشق) بزرگ نیم‌دایره‌شکل، شبیه ملاقه جهت جوشاندن شیر.[۱۲]

ابزارهای مواد غذایی

برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن چای و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده می‌شد، برای مثال:

  • پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد.
  • تُوربه‌چکا: کیسۀ پارچه‌ای جهت تهیۀ ماست چکیده.
  • چقیل: غربالگر گندم از کاه.
  • چِیق‌بَچَّه: چیق (وسیلۀ) کوچکی که با شاخه¬های باریک درخت بید یا نی جهت ذخیره لبنیات و گاهی میوه تهیه می‌شد.
  • دَبَّه: ظرفی بود جهت ذخیرۀ طولانی‌مدت روغن حیوانی که درپوش آن از شکمبۀ حیوانات تهیه می٬شد.
  • دِستَرخوان: سفره غذاخوری.
  • سَناج: کیسه‌ای از پوست حیوانات حلال‌گوشت جهت نرم نگه‌داشتن نان.
  • شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات.
  • نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن گوله¬های نمک.
  • مَشکُولَه: مشک قتیق٬زنی (ماست‌زنی).
  • سفره: سفرۀ آرد.[۱۳]

آداب و روسم مربوط به تقدس‌پنداری آتش

پریدن از روی آتش (آتش‌الغو)

بر اساس منابع پژوهشی، رسم «آتش الغو» یا پریدن از روی آتش، به‌عنوان یکی از آیین‌های کهن در مناطق هزارهنشین افغانستان به‌ویژه در غزنی، دایزنگی و یکاولنگ رواج داشته است. در این آیین، آتشی بزرگ در مقابل درب ورودی خانه افروخته شده و اعضای خانواده و اهالی به نوبت از روی آن می‌پریده‌اند. این عمل با دو هدف اصلی انجام می‌شده است: نخست به‌عنوان یک آیین ملی با باور دوری از بلاها و جلب خوشبختی، و دوم به عنوان یک سرگرمی جمعی.[۱۴]

این آیین نشان‌دهنده جایگاه نمادین آتش در فرهنگ و سبک زندگی مردم منطقه است که علاوه‌بر کاربردهای عملی در گرمایش و پخت‌وپز، در بعد معنوی و اجتماعی نیز نقش ایفا می‌کرده است. تداوم این رسم تا دو دهه پیش در مناطقی متخلف گویای پایداری این عنصر فرهنگی در منظومه اعتقادی و اجتماعی جامعه هزاره است. همچنین روشن‌کردن چراغ به نیت اموات در مراسم عید مرگان در جاغوری، نمونۀ دیگری از اهمیت نمادین روشنایی و آتش در آیین‌های گرامی‌داشت این فرهنگ محسوب می‌شود.[۱۵]

چهارشنبه‌سوری

چهارشنبه‌سوری به‌عنوان یک جشن باستانی، ریشه در تقدس‌پنداری آتش و باورهای طبیعت‌گرایانه در فرهنگ ایران قدیم دارد. با ورود اسلام، بسیاری از مردم خراسان قدیم از جمله جامعۀ هزاره با حفظ ساختار ظاهری این آیین، محتوای آن را با مفاهیم مذهبی بازتعریف کردند.[۱۶]

این تحول فرهنگی باعث شد که این مراسم از کارکرد طبیعت‌پرستانه اولیه فاصله گرفته و به سوی تکریم خاندان اهل‌بیت سوق یابد. برگزاری این مراسم در آخرین چهارشنبه ماه صفر که با ایام اربعین حسینی پیوند خورده و جایگزینی پریدن از آتش با تهیه غذاهای نذری مانند «دلده»، نشان‌دهندۀ جایگزینی موفق عناصر فرهنگی کهن با معانی اسلامی است.[۱۷]

آتش روشن کردن بر مزار مردگان

در برخی از مناطق افغانستان از جمله در غزنی بر سر مزار تازه درگشته، هنگام غروب و طلوع آفتار آتش روشن می‌کنند. به نظر محققان روشن‌کردن آتش بر سر مزار متوفی در سه شب نخست پس از فوت، ریشه در آیین زردشتی و تقدس‌پنداری آتش دارد. اگرچه این رسم پس از اسلام به لحاظ شرعی فاقد وجاهت است، اما در برخی مناطق به عنوان بخشی از فرهنگ محلی تداول یافته است. امروزه به جای این عمل، دعا و صدقه برای متوفی انجام می‌دهد.[۱۸]

زیارت دیگدان  

دیگدان در بعضی از خرده‌فرهنگ‌های افغانستان از جمله مردم هزاره از جایگاه احترام‌آمیزی برخوردار است و حتی به‌عنوان نمادی برای سوگندگیری مورد استفاده قرار می‌گیرد. در مراسم عروسی، عروس پس از انتقال به خانۀ داماد، نخستین بار دیگدان خانۀ پدری داماد را زیارت می‌کند. در این رسم، عروس سه بار دور دیگدان می‌چرخد و داماد موظف است مبلغی پول یا هدیه‌ای به‌عنوان هدیه بر سر دیگدان قرار دهد. این عمل ریشه در تقدس آتش دارد، امروزه به‌منظور طلب برکت و سپیدبختی برای عروس انجام می‌شود.[۱۹]

سر دیگدانی گذاشتن  

این رسم یکی از مراسم الزامی در فرآیند عروسی است که در آن داماد موظف به ارائه هدیه‌ای ارزشمند (معمولاً پول یا گوسفند) به پدر عروس می‌باشد. این هدیه به عنوان «سر دیگدانی» شناخته می‌شود و عدم تقدیم هدیۀ مناسب می‌تواند به‌عنوان توهین به مقدسات خانوادگی تلقی شده و منجر به درگیری شود. این سنت ریشه در تقدس‌پنداری آتش و تفکرات پیش از اسلام این منطقه دارد.[۲۰]

خاکستر جارو کردن  

این عبارت در مراسم خواستگاری به کار می‌رود و به‌معنای اعلام آمادگی برای خدمتگذاری و تعهد داماد است. هنگامی که خانوادۀ داماد برای خواستگاری مراجعه می‌کنند، با بیان «ما برای خاکستر جارو کردن آمده‌ایم» نشان می‌دهند که حاضر به پذیرش هرگونه مسئولیت هستند. رد این درخواست می‌تواند به تنش بین دو خانواده منجر شود. این اصطلاح نیز ریشه در آیین‌های گذشته دارد که در آن خدمت در آتشکده امری مقدس محسوب می‌شده است.[۲۱]

منع رفتارهای ناپسند‌‌ آتش

برخی از مردم افغانستان به‌ویژه هزاره‌ها برای آتش احترام ویژه‌ای قائل بوده و رفتارهای خاصی را در قبال آن مجاز نمی‌دانند. برای مثال، چرخاندن چوب شعله‌ور و ایجاد دایرۀ آتش که به «سرگردان کردن آتش» تعبیر می‌شود، عملی ناپسند تلقی می‌شود. همچنین، اصطلاح «پشت آتش آمده‌ای» به مهمانی اشاره دارد که زود قصد رفتن کند، که از آیین انتقال آتش در گذشته الهام گرفته شده است. در این آیین، به‌دلیل مقدس بودن آتش و خطر خاموشی سریع آن، انتقال دهنده می‌بایست بدون تأخیر به مقصد می‌رسید.[۲۲]

روش‌های صحیح خاموش کردن آتش

در برخی از مناطق از جمله ولایت غزنی آتش را با آب یا پا خاموش نمی‌کنند، زیرا این عمل را بی‌احترامی به آتش می‌دانند. در عوض، چوب‌های سوخته را در خاکستر فرو می‌برند یا آنها را پراکنده می‌سازند تا به تدریج خاموش شوند. این روش مطابق با دستورات کتاب مقدس زردشتی بوده که توصیه می‌کند آتش را به محل دورتری منتقل کرده و پراکنده سازند تا به آرامی خاموش شود. اگرچه این رسوم امروزه بیشتر به‌عنوان آداب فرهنگی و نه مذهبی انجام می‌شوند، اما نشان‌دهندۀ تداوم میراث کهن در سبک زندگی معاصر است.[۲۳]

پانویس

  1. جمعی از نویسندگان، دانش‌نامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص۸۷.
  2. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۳۸.
  3. دهخدا، لغت‌نامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.
  4. دهخدا، لغت‌نامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.
  5. جمعی از نویسندگان، دانش‌نامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص69.
  6. «نوبهار آتشکده‌ای به قدمت بلخ»، خبرگزاری میزان.
  7. جمعی از نویسندگان، دانش‌نامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص۸۷.
  8. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۴.
  9. جمعی از نویسندگان، دانش‌نامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ۸۶.
  10. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  11. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  12. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  13. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  14. جمعی از نویسندگان، دانشنامۀ هزاره، 1397ش، ص۸۵-۸۶.
  15. جمعی از نویسندگان، دانشنامۀ هزاره، 1397ش، ص۸۵-۸۶.
  16. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۱۷-۴۱۸.
  17. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۱۷-۴۱۸.
  18. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
  19. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
  20. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
  21. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
  22. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۴.
  23. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۴.

منابع

  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
  • رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، 1401ش.
  • نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، 1378ش.
  • جمعی‌ از نویسندگان، دانش‌نامه هزاره، کابل، امیری، 1397ش.
  • جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، تهران، عرفان، ۱۳۹۳ش.
  • «نوبهار آتشکده‌ای به قدمت بلخ»، خبرگزاری میزان، تاریخ درج مطلب: ۱۴ آذر ۱۳۹۸ش.