پیشنویس:اقوام ایرانی
اقوام ایرانی؛ گروههای متنوع و متکثر انسانی با هویت مشترک ایرانی.
ایران سرزمینی از گنجینۀ رنگارنگ نژادها، زبانها و آیینها است که قوام آن در چارچوب هویت ملی یکپارچه و میراث تاریخی مشترک، در همزیستی مسالمتآمیز به سر میبرند. این گوناگونی فرهنگی نه تنها عامل تفرقه نبوده، بلکه همواره بهعنوان سرچشمه غنای تمدنی و عاملی برای پایداری هویت ایرانی در طول تاریخ عمل کرده است. اقوام مختلف از دیرباز در فلات ایران حضور داشتهاند و هر یک در شکلگیری تمدن درخشان ایرانزمین نقش ایفا کردهاند.
مفهومشناسی
قوم را مجموعهای از افراد یا گروههای انسانی دانستهاند که بر اثر گسترش یک یا چند خانواده پیوسته به وجود آمدهاند. عموما این مجموعه دارای نژاد، زبان، فرهنگ، دین، مذهب، منطقۀ زیست،[۱] پیشینۀ تاریخی و آدابورسوم مشترک هستند که این نوع اشتراکها «قومیت» را تشکیل میدهند.[۲]
واژۀ قوم که در زبان انگلیسی معادل اِتنیک[۳] است، به کلمۀ یونانی اِتینیکوس[۴] بازمیگردد. این اصطلاح در دو حوزۀ علمی اِنتولوژی (مطالعۀ اقوام) و اِنتوگرافی (مردمنگاری) به کار میرود. همچنین «اِنتو» بهعنوان پیشوند، معادل واژههای «نژادی»، «مردم»، «فرهنگ» و «وابسته به نژاد» به کار میرود.[۵]
از جمله واژههای مرتبط با قوم و قومیت میتوان به «هویت قومی»، «ملیت»، «هویت ملی» اشاره کرد. ملیت به رابطهٔ حقوقی و قانونی فرد با یک ملت یا دولت اشاره دارد و بیانگر عضویت رسمی در یک کشور است.[۶] هویت قومی به احساس تعلق و شناسایی با گروهی خاص بر اساس اشتراکات نژادی، زبانی، فرهنگی یا تاریخی اشاره دارد. این نوع هویت بر پایه ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی مشترک میان اعضای یک گروه شکل میگیرد. در مرتبۀ بالاتر هویت جمعی، هویت ملی قرار دارد که بیانگر احساس تعلق و یگانگی با یک واحد سیاسی است که در آن فرد خود را بخشی از جامعهای بزرگتر میداند. شکلگیری این هویت علاوه بر حضور فیزیکی در یک جغرافیای سیاسی، نیازمند پذیرش قلبی و روانی نظام سیاسی حاکم است و اقوام مختلف را در خود جای داده است.[۷] این دو هویت نهتنها با یکدیگر در تضاد نیستند، بلکه میتوانند همدیگر را تقویت کنند. تعهد به هویت ملی ارتباط مستقیمی با احساس هویت قومی دارد. این دو هویت بهصورت مکمل و در کنار یکدیگر وجود دارند.[۸]
تاریخچه
ایران باستان
حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح،[۹] آریاییها در گروههای کوچک و بزرگ در مدت حدود هزار سال[۱۰] به سرزمینی مهاجرت کردند که آن را ایران، بهمعنای دیار آریاییها نام نهادند.[۱۱] در جریان این کوچهای گسترده، اقوام آریایی در مناطق مختلف پراکنده شدند و بهتدریج با ساکنان بومی درآمیختند و تأثیرات عمیقی بر شیوۀ زندگی اجتماعی آنان برجای گذاشتند. در هزارۀ اول پیش از میلاد مسیح، آریاییها به سه گروه متمایز مادها، پارسها و پارتها تقسیم شدند و هستۀ اولیۀ اقوام ایرانی را پدید آوردند و با انسجامی یکپارچه، همچون مثلثی، بخشهای غرب، جنوب و شرق فلات ایران را تحت سیطره گرفتند. در این میان، نخستین حکومت آریایی با نام مادها در غرب این مثلث شکل گرفت و بدین ترتیب، نهتنها فصل جدیدی در تاریخ ایران آغاز شد، بلکه تحولی شگرف در تاریخ جهان بهوجود آمد. سیر تحول جامعه آریایی ها بهسوی زندگی متمدن و تشکیل جوامع منسجم فرهنگی و سیاسی، ریشه در هزاره پنجم پیش از میلاد دارد. این فرآیند که همزمان با دوره نوسنگی بود، شاهد آغاز رشد همه جانبه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این اقوام شد. این روند تکاملی در هزاره چهارم پیش از میلاد تداوم یافت. آریاییها با ویژگیهای جسمانی ممتاز همچون اندام درشت و متناسب، پوست روشن، چهرههای زیبا، موهای روشن و همچنین تواناییهای نظامی چشمگیر، تمدن پیشرفته و شیوه زندگی مستقر از اقوام همجوار خود متمایز بودند. آریاییها جامعهای آبادینشین با اقتصاد مبتنی بر دامداری و کشاورزی تشکیل داده بودند. مادها در گسترهای وسیع از شمال زاگرس تا دشتهای مرکزی ایران پراکنده بودند. قلمرو آنها از آذربایجان و نواحی میانه و مراغه در شمال آغاز میشد و تا مرزهای آشور در غرب امتداد داشت. در شرق، این قلمرو به مناطق قزوین و تهران میرسید و از دماوند تا حاشیههای دشت کویر ادامه مییافت. در جنوب نیز محدوده نفوذ مادها تا اصفهان و دره سفیدرود گسترش داشت. همزمان، پارسها در جنوب و در مناطق زاگرس جنوبی مستقر شده بودند. قلمرو پارسها از غرب با سرزمین ایلام هممرز بود و در شرق تا کرمان و یزد پیش میرفت و در جنوب به سواحل خلیجفارس میرسید و در شمال با قلمرو مادها همجوار میشد. بررسی دقیق گزارشها و کتیبههای مربوط به اقوام ایرانی و غیرایرانی توسط محققان نشان میدهد که هیچیک از این گروهها از موقعیت برتر یا مزیت خاصی نسبت به دیگری برخوردار نبودهاند. روابط میان اقوام ایرانی مبتنی بر همترازی بوده و هیچ نشانهای از سلطهجویی یا برتری ذاتی یک گروه بر گروه دیگر در این اسناد دیده نشده است و در آن تمامی اقوام از جایگاه و موقعیتی کمابیش برابر برخوردار بودهاند.[۱۲]
ورود اسلام به ایران
ورود اسلام به ایران یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ و فرهنگ ایران است. از این دوره به بعد، هویت ملی ایرانیان ترکیبی از میراث کهن ایران باستان و آیین نوین اسلامی شد که تحولی عمیق در ساختار هویتی ایران ایجاد کرد.[۱۳] در نظام فکری اسلام، هیچ جایگاهی برای سیستم طبقاتی رایج در ایران باستان وجود نداشت؛ زیرا از نگاه اسلام، همۀ انسانها صرفنظر از نژاد، زبان یا پیشینۀ فرهنگی، در برابر خداوند یکسان هستند و ارزش هر فرد نه به وابستگیهای قومی و اجتماعی، بلکه به میزان تقوا و درستکاری دروناش وابسته است. با ورود اسلام به ایران، پیام عدالتخواهانه و برابریطلبانۀ آن، بهویژه در سخنان نخستین سفیران مسلمان، تأثیر عمیقی بر مردم گذاشت و دلهای بسیاری از ایرانیان را به سوی اسلام جذب کرد.[۱۴]
پیروزی مسلمانان بر ساسانیان، با توجه به برتری نظامی، جمعیتی و تجهیزاتی ایران، نمایانگر عظمت اسلام برای ایرانیان بود. در آن زمان، ایران در کنار روم، یکی از دو قدرت برتر جهان به شمار میرفت و مسلمانان در مقایسه با آن، از نظر نظامی و فنون جنگی در سطح پایینتری قرار داشتند. با وجود این، ایمان و اعتقاد راسخ مسلمانان به رسالت خود، فداکاریها و جانبازیهای آنان، نقش بسزایی در این پیروزی ایفا کرد. این پیروزی عظمت اسلام را در نظر ایرانیان برجسته ساخت. پیروزی مسلمانان بر ساسانیان، با وجود جمعیت بسیار کمتر و امکانات محدودشان در مقایسه با تخمین ۱۴۰ میلیونی جمعیت ایران که بخش قابل توجهی از آن را سربازان تشکیل میدادند، نمیتواند صرفاً ناشی از ایمان و روحیه آنان باشد. جمعیت اندک سربازان مسلمان (حدود شصت هزار نفر) در برابر این لشکر عظیم، این پیروزی را به یک معما تبدیل میکند. بنابراین، علت اصلی شکست ساسانیان باید در عوامل دیگری جستجو شود. مهمترین عامل شکست ساسانیان، نارضایتی عمیق مردم ایران از حکومت، آیین و رسوم ناعادلانه آن زمان بود. این نارضایتی ریشه در فساد و تباهی رژیم و اوضاع اجتماعی و دینی داشت. در حالی که هجوم دشمن معمولاً باعث اتحاد و رفع اختلافات داخلی میشود، این امر مشروط به وجود یک روح زنده ملی ناشی از مذهب یا حکومت است. فقدان این روحیه در ایرانِ آن روز، ناشی از نارضایتی اساسی مردم، مانع از مقاومت متحد در برابر دشمن مشترک شد. دین زرتشت، بهدلیل فساد موبدان، دیگر مورد اعتقاد قلبی مردم ایران نبود و حتی محققان معتقدند اگر اسلام وارد ایران نمیشد، مسیحیت بهتدریج جایگزین آن میشد. روشنفکران و مراکز علمی ایران در آن زمان تحت نفوذ مسیحیان بودند و زرتشتیان درگیر تعصبات و سنتهای غلط بودند. بیعلاقگی مردم به حکومت و روحانیت زرتشتی باعث عدم رغبت سربازان ایرانی به جنگیدن علیه مسلمانان و حتی کمک به آنان میشد. در آستانه ظهور اسلام، قوانین، آیین و حکومت ایران بهگونهای بود که مردم را برای پذیرش یک نظام جدید آماده میکرد. پس از فتح ایران توسط مسلمانان، مردم نهتنها مقاومت نکردند، بلکه برای پیشرفت اسلام تلاش فراوانی کردند. با گذشت زمان، علاقه و ارادت ایرانیان به اسلام افزایش یافت و آنها بهطور فزایندهای کیشها و آیینهای قبلی خود را ترک کردند. این نفوذ به وضوح در ادبیات فارسی قابل مشاهده است؛ بهطوری که تاثیر اسلام، قرآن و حدیث در آثار نویسندگان و شاعران قرون بعدی بیشتر و مشهودتر از آثار قرون اولیه است. حتی برخی خاندانهای ایرانی تا قرنهای دوم، سوم و چهارم هجری به دین زرتشت وفادار ماندند و در جامعه مسلمانان با احترام زندگی کردند، سپس اسلام را پذیرفتند.[۱۵]
از زمان تشکیل امپراتوری هخامنشی تاکنون، حدود 2500 سال میگذرد که طی آن، ایران بخشهای گستردهای از خاورمیانه را تحت حکومت واحد درآورد. از این مدت، نزدیک به چهارده قرن با دین اسلام سپری شده است. اسلام بهطور عمیق در زندگی ایرانیان نفوذ کرده، از تولد تا مرگ، در آداب و رسوم، عبادات، قوانین و فرهنگ آنان جاری بوده است. تاریخ، ادبیات، سیاست، قضاوت و تمدن ایران با اسلام آمیخته شده است. همچنین، ایرانیان نقش بیبدیلی در گسترش و پیشرفت تمدن اسلامی داشتهاند و حتی بیش از دیگر ملل مسلمان، از جمله اعراب، در نشر و ترویج این دین کوشیدهاند. هیچ ملتی به اندازه ایران در تبلیغ و تعالی اسلام تلاش نکرده است.[۱۶]
نقش سلسله صفویه در هویتسازی شیعی-ملی و سیاستگذاریهای قومی
صفویان با اعلام تشیع دوازدهامامی به عنوان مذهب رسمی در سال 907ق تحولی بنیادین در هویت ایرانی ایجاد کردند.[۱۷] آنها در تاریخ ایران حکومتی بینظیر بودند که پس از دورههای طولانی نابسامانی و تفرقه، توانستند با تأسیس مراکز علمی گسترده در سراسر کشور، وحدت ملی، ثبات و پیشرفت همهجانبه را برای ایران به ارمغان آورند. دوران صفویه با پیوند خردمندانه دین و دولت، فصل نوینی در تاریخ ایران گشود و زمینهساز شکوفایی مذهب تشیع و توسعه نظام آموزشی شد.[۱۸] این اقدام پاسخ به نیاز جامعه ایرانی به هویتی مستقل در مقابل امپراتوری عثمانی و ازبکان بود. تشیع از یک گرایش مذهبی به ابزار وحدت ملی تبدیل شد و مرزهای فرقهای و قومی را تحت الشعاع قرار داد. شاه اسماعیل با تکیه بر نفوذ معنوی اجداد صوفیمسلک خود در میان قزلباشها، این ایدئولوژی را با پشتوانه نظامی-سیاسی تقویت کرد. مهاجرت علمای جبلعامل (مانند محقق کرکی) به ایران، تبدیل تشیع صوفیانه اولیه به تشیع فقاهتی را تسریع کرد و تأسیس مدارس دینی و حمایت از مجتهدان، هویت شیعی را در تاروپود جامعه تنید. صفویان با تبدیل تشیع به ایدئولوژی حکومتی نهتنها هویت ملی جدیدی ساختند، بلکه با سیاستهای هوشمندانه پایههای حکومتی متمرکز را بنا نهادند.[۱۹] سیاست کلی حکومت صفوی در مواجهه با گروههای قومی بر پایه دو اصل بنیادین استوار بود؛ نخست، جلب مشارکت و همراهی اقوام مختلف از طریق سیاستهای مسالمتآمیز و مبتنی بر تفاهم و دوم، حفظ ثبات و امنیت بهمنظور تحکیم پایههای حکومت ملی و مشروعیت مذهبی آن.[۲۰] این سیاستها اگرچه گاه با خشونت همراه بود، اما در نهایت ایران را بهعنوان تنها دولت شیعهمذهب در جهان اسلام تثبیت کرد.[۲۱]
نقش سلسلۀ قاجار در سیاستگذاریهای قومی
حکومت قاجار با وجود قرار گرفتن در میانه تضاد منافع بیگانگان و خواست مردم، در مواقع بحرانی معمولاً جانب ملت را میگرفت. این رویکرد ریشه در ماهیت مردمی قدرت قاجارها داشت که نه از طریق حمایت خارجی، بلکه بر اساس ساختار سنتی چرخش قدرت در ایران و پایگاه اجتماعی گستردهشان به حکومت رسیده بودند. قاجارها با تکیه بر حمایت اقوام مختلف به ویژه آذربایجانیها و ایجاد پیوندهای دینی و فرهنگی با دیگر گروههای قومی، مشروعیت خود را تقویت میکردند. این الگو در واقع تداوم سنت تاریخی حکومتهای ایرانی بود که همواره مشروعیت خود را از پیوند با مردم و اقوام مختلف میگرفتند.
تمرکز قدرت و حذف رقبا
تصاحب تمام مناصب و پستهای اصلی حکومت توسط پادشاهان قاجار.
استفاده از سیاستهای قهرآمیز برای تحکیم قدرت مرکزی و جلوگیری از شورشهای قومی.[۲۲]
سرکوب و برخورد خشونتآمیز با اقوام
برخورد سرسختانه با بختیاریها بهعنوان یک نمونه بارز:
* اعدام ابدال خان بختیاری توسط آقا محمدخان.
* جنگ فتحعلی شاه با اسد خان بهداروند.
* قتل حسینقلی خان بختیاری به دستور ناصرالدین شاه به دلیل افزایش قدرتش.[۲۳]
ایجاد شکاف بین اقوام
* اتخاذ سیاستهایی که منجر به ایجاد نارضایتی و اتحاد اقوام مختلف علیه حکومت قاجار شد.
* عدم توجه به حقوق از دست رفته اقوام و عدم تلاش برای حل و فصل شکافهای قومی.[۲۴]
بیتوجهی به مسئله قومی در قانون اساسی مشروطه
* تقلید از قوانین اساسی کشورهای اروپایی بدون در نظر گرفتن شرایط خاص ایران و مسئله اقوام.[۲۵]
ایجاد زمینه برای شورشهای محلی
* ضعف حکومت مرکزی و بیتوجهی به خواستههای اقوام، زمینه را برای شورشهای محلی و ظهور رهبران محلی در مناطق مختلف ایران فراهم کرد.
این سیاستها، در مجموع، منجر به ایجاد و تشدید شکافهای قومی در ایران شده و زمینه را برای ناآرامیها و شورشهای قومی علیه قاجار فراهم ساخت. این وضعیت، در نهایت، در تحولات دوران مشروطه نیز تاثیرگذار بود، به طوری که اقوام مختلف با انگیزههای گوناگون در این جنبش شرکت کرده و در منازعات پس از آن نقشآفرینی نمودند. در واقع سیاستهای قاجار بسترساز تحولاتی شد که در آن منافع شخصی و قومی بر مبانی حکومت قانون اولویت یافت.[۲۶]
سیاستگذاری دوران پهلوی نسبت به اقوام
دوره پهلوی نقطه عطفی در روابط حکومت مرکزی با مناطق پیرامونی، ساختارهای عشیرهای و گروههای قومی محسوب میشود. در این دوره، وجود رویکرد سیاسی بالا به پایین سبب شد که اصلاحطلبان و روشنفکران، اصلاحات را بهمثابه ابزاری برای تقویت قدرت دولت مرکزی در نظر گیرند. این رویکرد تغییرات بنیادینی در ماهیت قدرت سنتی ایران ایجاد کرد. پیش از این، تعامل با گروههای قومی و محلی بخشی از سازوکار قدرت محسوب میشد؛ اما در این دوره، قدرت جدید بهدنبال حذف یا ادغام این گروهها بود و از ابزارهای مدرن و متفاوتی برای این منظور بهره میبرد.
ویژگیهای اصلی این قدرت عبارت بودند از:
* ایجاد یک ارتش مدرن و متمرکز؛
* استقرار یک نظام اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متمرکز؛
* تلاش برای همگونسازی و ادغام ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اقوام و مناطق مختلف در نظام مرکزی؛
* تأکید بر مدرنسازی در تمامی عرصهها.[۲۷]
سیاستهای تجددگرایانۀ پهلوی نهتنها به کاهش شکافهای اجتماعی و قومی منجر نشد، بلکه به تعمیق این گسستها انجامید. تحولات ساختاری این دوره از جمله گسترش شهرنشینی، ظهور طبقه بورژوازی تجاری، شکلگیری قشر جدید کارمندان عالیرتبه اداری و نظامی که مروج ارزشهای مدرن بودند، در تشدید این شکافها نقش اساسی ایفا کردند. پهلوی در پیوند عناصر فرهنگ ملی، دین و مدرنیته غربی ناکام ماند و بهجای خلق هویت ملی یکپارچهکننده، با اجرای سطحی نوسازی، افراط در ملیگرایی باستانگرایانه، رویارویی خصمانه با نهادهای مذهبی و سرکوب سیستماتیک اقوام مختلف، زمینه را برای تعمیق شکافهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فراهم ساخت.[۲۸]
مهاجرتها، جنگها و تحولات جمعیتی مؤثر در پراکندگی فعلی اقوام
ایرانیان در طول حیات چندین هزارسالۀ خود، به اقتضای شرایط تاریخی، روابطی گاه دوستانه و گاه خصمانه با اقوام و ملل مختلف جهان داشتهاند. در پی این تعاملات، مجموعهای از افکار و عقاید از دیگران به آنان انتقال یافته، همانگونه که خود ایرانیان نیز به سهم خویش در باورها و اندیشههای دیگران تأثیر گذاشتهاند. هرگاه مسئلۀ هویت قومی و ملی دیگران مطرح شده، ایرانیان در برابر هضم شدن در ملیتهای بیگانه مقاومت کردهاند؛ اما این پایبندی به ملیت خویش همراه با تعصبی افراطی و کورکورانه نبوده است. این علاقۀ میهنی تا آنجا پیش رفته که نهتنها حجاب بر دیدگان آنان نکشیده و آنان را از حقیقت دور نساخته، بلکه توانایی تشخیص و داوری را از ایشان نگرفته و موجب کینهتوزی و دشمنی با حقایق نشده است.[۲۹]
زبان، لهجه و گویش در تمایز یا اشتراک اقوام ایرانی
تنوع قومی، زبانی و فرهنگی از ویژگیهای بارز جامعه ایرانی است.[۳۰] تنوع زبانی اقوام ایرانی در قالب زبانها، گویشها و لهجههای مختلف ظهور یافته است؛ بهطوری که امروزه 75 زبان و گویش مختلف در کشور ایران وجود دارد.[۳۰] این تنوع زبانی، بازتابدهندۀ پیشینه تاریخی پربار و غنای فرهنگی این سرزمین است. هر زبان، گویش و لهجه، نمایانگر بخشی از جغرافیا و فرهنگ مناطق مختلف ایران است که در کنار یکدیگر، فرهنگ جامع و غنی ایرانی را تشکیل میدهند. استان آذربایجان غربی با دارا بودن بیشترین تنوع قومی در ایران، از غنیترین گوناگونی گویشهای محلی برخوردار است. این گویشها، بهعنوان بخشی از میراث فرهنگی و زبانی ایران زمین، دربردارندهی مفاهیم عمیق ارزشی، انسانی، علمی، ادبی و تاریخی هستند.[۳۱]
لهجه نحوۀ خاصی از تلفظ کلمات است که به یک قوم یا گروه خاص تعلق داشته و ارتباط نزدیکی با منطقۀ جغرافیایی آنها دارد. لهجه با گویش تفاوت دارد؛ چرا که گویش فرم خاصی از یک زبان است که ممکن است تفاوتهای واژگانی، دستوری و آوایی داشته باشند؛ درحالیکه لهجه تنها به تفاوتهای تلفظی اشاره میکند. یک گویش میتواند شامل چندین لهجه باشد. لهجهها سبب شناسایی گروههای مختلف درون یک گویش میشوند.[۳۲] لهجههای تهرانی، اصفهانی، شیرازی و کرمانی در گویش فارسی؛ لهجههای رشتی، لاهیجانی، رودسری، و آستانهای در گویش گیلکی؛[۳۳] لهجههای تبریزی، قرهداغی، یامچی، ارومیه، مراغه، اردبیل، زنجان و همدان در زبان ترکی[۳۴] گویشهای کرمانجی، سورانی، زازاکی و گورانی در زبان کردی[۳۵] و گویشهای رخشانی (راسکری)، سراوانی، لاشاری، کریمی، ساراوی و مکرانی در زبان بلوچی؛[۳۶] شیب آبی و پشت آبی دو لهجۀ مهم گویش سیستانی؛[۳۷] گویشهای خرمآبادی، چگنی، بروجردی، ملایری، سیلاخوری، گاپلهای، بالاگریوهای، تویسرکانی، ملکی، بویراحمدی، کهگیلویهای و ممسنی، بختیاری، شولی، لیراوی، بهمئی و یاسوجی در زبان لری[۳۸] گونههای مختلف گویشها و لهجهها در زبان اقوام ایرانی است.
گویشها نشاندهندۀ تنوع فرهنگی درون یک خانوادۀ زبانیاند. برای مثال گویشهای فارسی، تاتی، کردی، بلوچی، مازندرانی و گیلکی همگی از زبان ایرانی نشأت گرفتهاند. لهجۀ تهرانی بهعنوان لهجۀ معیار فارسی در ایران شناخته شده و در رسانههای ملی (غیر از رسانههای محلی) استفاده میشود. در این میان زبان چارچوب کلیتر است که گویشهای مختلف را دربرمیگیرد و ممکن است بهعنوان نماد هویت ملی یا سیاسی یک کشور عمل کند.[۳۹]
دستهبندی اقوام ایرانی
اولین و مهمترین موضوعی که در تنوع قومی و نژادی اقوام ایرانی مؤثر بوده است، مسئلۀ جغرافیا و عوامل طبیعی است. خود فلات ایران دارای نقاط سوزان و کویری، کوهستانی و سرد، جلگهها و باغ و بوستانهای حاصلخیز و آباد است. این تنوع آبوهوایی سبب شکلگیری تنوع معیشت و سبک زندگی شده و طبق نظر دو مورخ ایرانشناس ایران را به سرزمین عجایب و شگفتیها تبدیل کرده است. که تفاوتهای فرهنگی و اقتصادی و آدابورسوم ناشی از آن است.[۴۰] اقوام ایرانی به فارس، آذری، گیلکی، مازنی، کُرد، لُر، سیستانی، عرب، بلوچ، ترکمن، قشقایی، ارمنی و آشوری، تقسیم شدهاند.[۴۱]
فارسها
اقوام فارس با 61 درصد فراوانی، بیشترین جمعیت ایرانی را تشکیل دادهاند. این اقوام به زبان فارسی سخن میگویند و عمدتاً ساکن شهرها و استانهای پرجمعیت ایران مانند تهران، اصفهان، سمنان، البرز، شیراز، یزد و خراسان هستند. آداب و رسوم فارسیزبانان مانند نوروز، سیزده بهدر و شب یلدا، از آیینهای ملی محسوب میشود.[۴۲]
ترکها
ترکها با 16 درصد فراوانی،[۴۳] پس از فارسها دومین گروه قومی بزرگ ایران محسوب میشوند و عمدتاً در شمال غرب کشور (استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان و قزوین) ساکن هستند و حضور آنها تا همدان و غرب گیلان نیز گسترش یافته است. جمعیت قابل توجهی از ترکها در شهرهای بزرگی مانند تهران، قم و اراک نیز زندگی میکنند. این قوم از جایگاه اجتماعی ممتازی در ایران برخوردار بوده و نخبگان آن در عرصههای سیاسی، فکری، مذهبی، علمی و فرهنگی نقش برجستهای ایفا کردهاند. اگرچه ترکها در لهجه و احساس قومی با فارسها متفاوت هستند؛ اما در مذهب شیعه و زبان فارسی (به عنوان زبان رسمی) با اکثریت ملت ایران اشتراک دارند.[۴۴] بیشتر مردمان ترکزبان در ایران به گویش ترکی آذربایجانی سخن میگویند البته ترکی خراسانی نیز بخشی از گویش آنها است. بیشتر ترکها در ایران، مسلمان و شیعه هستند.[۴۵] بسیاری از رهبران فکری و مذهبی شیعیان در ایران و خارج از کشور از میان ترکها برخاستهاند. ترکهای ایران با همتباران خود در قفقاز در سه ویژگی زبان، قومیت و مذهب مشترک هستند، چرا که پیش از عهدنامههای گلستان و ترکمنچای، همه این مناطق بخشی از ایران تاریخی بودند. با این حال، ترکهای ایران علیرغم اشتراکات فرهنگی با ترکهای قفقاز، همواره پیوند عمیقی با ملت ایران داشته و خود را جزئی جداییناپذیر از آن میدانند.[۴۶] ترکها در آیینهای ملی و مذهبی، آداب و رسوم ويژه خود را دارند؛ مراسم عزاداری ترکزبانها در ماه محرم و بهويژه دستجات عزاداری حسینیۀ اعظم زنجان، اردبیل، تبریز و ارومیه، در سراسر ایران شناختهشده است. مراسم طشتگذاری، شبیهخوانی و شاهحسین گویان از آداب و رسوم رایج در بین آنها است.[۴۳]
کردها
کردها که 10 درصد از جمعیت ایران را تشکیل دادهاند، در غرب ایران و در مجاورت مرز کشور عراق، سکونت دارند. زبان کُردی یکی از شاخه های زبان هندواروپایی است. دو مذهب شیعه و سنی در بین کردها وجود دارد. اعیاد مذهبی، جایگاه ویژهای نزد کردها دارد و آنها عید قربان و عید فطر را با آداب مخصوصی برگزار میکنند و طبخ غذاهای ويژه در این مناسبتها، نزد آنان رایج است.[۴۷]
لرها
لرها، ۶ درصد از کل جمعیت ایران را تشکیل دادهاند. اکثریت لرها عشایر کوچنشین هستند و برخی دیگر در شهرها و روستاها بهسر میبرند. آنها در غرب و جنوب غربی ایران زندگی میکنند. لرها عموما پیرو مذهب شیعه هستند و گویشی نزدیک به زبان فارسی دارند.[۴۸]
بلوچها
بلوچها از اقوام ساکن در جنوب شرقی ایران با ریشۀ آریایی هستند. تقریبا تمام بلوچها تا سده نوزدهم میلادی در گستره سرزمینی ایران، سکونت داشتند؛ اما با دخالت قدرتهای خارجی مانند انگلستان و روسیه، محل سکونت بلوچها بین کشورهای ایران، هند و بعدها پاکستان و افغانستان تقسیم شد. امروزه بیشتر بلوچ های ایران در استان سیستان و بلوچستان زندگی میکنند. بلوچهای ایران با گویش رخشانی، سخن میگویند و عموما پیرو مذهب حنفی هستند و اندکی از آنها شیعه دوازده امامیاند.[۴۹]
ترکمنها
قوم ترکمن نسلی از اُغُوزها هستند که در جنوب شرقی دریای خزر و ترکمن صحرا واقع در شمال شرق ایران زندگی میکنند. زبان آنها، انشعاب خاصی از ترکی اُغُزی است. ترکمنها، پیرو مذهب حنفی هستند. در میان اقوام ترکمن، جشنی به نام آق قویون یا گوسفند سفید وجود دارد. این مراسم در سن شصتوسه سالگی مردان، بهپاس بزرگداشت حضرت محمد برگزار میشود. ترکمنها در تربیت و پرورش اسب، مهارت دارند.[۵۰]
عربها
در جنوب و جنوب غربی ایران و در بخش هایی از استان خوزستان ساکناند و حدود دو درصد از کل جمعیت ایران را تشکیل دادهاند. گویش عرب خوزستانی از لهجههای عربی بینالنهرین است. عربهای خوزستان، عمدتا شیعه دوازده امامیاند و همانند دیگر اقوام ایرانی، آداب و رسوم ويژه خود را دارند. یکی از سنن کهن و رایج در میان عربهای خوزستان مراسم گرگیان است که هر ساله در پانزدهم ماه رمضان در اهواز برگزار میشود.[۵۱]
پانویس
- ↑ «ضرورت شناخت اقوام توسط هر ایرانی»، وبسایت خبرآنلاین.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، 1382ش، ج6، ص482.
- ↑ Ethnic
- ↑ Ethinikos
- ↑ دشتی، « مفهوم شناسی قومیت و اقلیت قومی به عنوان عنصری از جامعه سیاسی (به همراه شاخص های علمی برای تشخیص میزان و شدت قومیت) »، 1390ش، ص143.
- ↑ آشوری، دانشنامۀ سیاسی، 1386ش، ص310.
- ↑ معینی یوسفی، «هویت ملی و هویت قومی»، وبسایت مجلۀ ویستا.
- ↑ حاجیانی، «نسبت هویت ملی با هویت قومی در میان اقوام ایرانی»، 1387ش، ص147.
- ↑ «اقوام ایران»، وبسایت ریزنایران.
- ↑ نیکویی، «مهاجرت اقوام آریایی به فلات ایران و تشکیل حکومت در این فلات»، وبسایت ویرگول.
- ↑ «اقوام ایران»، وبسایت ریزنایران.
- ↑ نیکویی، «مهاجرت اقوام آریایی به فلات ایران و تشکیل حکومت در این فلات»، وبسایت ویرگول.
- ↑ عباسزادۀ مرزبالی، «تحولات هویت ملی ایران در دوره اسلامی (از ورود اسلام به ایران تا عصر صفوی)»، 1400ش، ص27.
- ↑ زمانی محجوب، «بررسی ورود اسلام به ایران»، 1388.
- ↑ مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، 1390ش، ص87-91 و 93 و 95.
- ↑ مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، 1390ش، ص47-48.
- ↑ منتظرالقائم و جعفری، «مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع»، وبسایت سوره مگ.
- ↑ احمدیمقدم و دیگران، «نقش مدارس شیعی عصر صفویه در توسعه فرهنگ و تمدن اسلامی (با تأکید بر دو مدرسه خان شیراز و مدرسه چهار باغ اصفهان)»، 1400ش، ص10.
- ↑ منتظرالقائم و جعفری، «مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع»، وبسایت سوره مگ.
- ↑ بهرامی، «سیاست قومی پهلوی اول در قبال قوم لر»، 1377ش، ص95.
- ↑ منتظرالقائم و جعفری، «مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع»، وبسایت سوره مگ.
- ↑ قاسمپور، «بررسی شکافهای قومیتی در ایران عصر مشروطه و پیامدهای آن»، وبسایت مرکز فرهنگیدانشگاهی امام خمینی و انقلاب اسلامی.
- ↑ قاسمپور، «بررسی شکافهای قومیتی در ایران عصر مشروطه و پیامدهای آن»، وبسایت مرکز فرهنگیدانشگاهی امام خمینی و انقلاب اسلامی.
- ↑ قاسمپور، «بررسی شکافهای قومیتی در ایران عصر مشروطه و پیامدهای آن»، وبسایت مرکز فرهنگیدانشگاهی امام خمینی و انقلاب اسلامی.
- ↑ قاسمپور، «بررسی شکافهای قومیتی در ایران عصر مشروطه و پیامدهای آن»، وبسایت مرکز فرهنگیدانشگاهی امام خمینی و انقلاب اسلامی.
- ↑ قاسمپور، «بررسی شکافهای قومیتی در ایران عصر مشروطه و پیامدهای آن»، وبسایت مرکز فرهنگیدانشگاهی امام خمینی و انقلاب اسلامی.
- ↑ بهرامی، «سیاست قومی پهلوی اول در قبال قوم لر»، 1377ش، ص85 و 108-109
- ↑ زریری، «تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی»، 1384ش.
- ↑ مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، 1390ش، ص47.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ «اصیلترین قومهای ایران»، در سایت سفر بهکام، تاریخ بازدید: 22 خرداد 1401ش.
- ↑ «آذربایجان غربی دارای متنوعترین گویشهای زبانی در ایران اسلامی است»، خبرگزاری ایرنا.
- ↑ «لهجههای ایرانی شیرین | تفاوت لهجه و گویش»، وبسایت محمدجواد رجایی.
- ↑ «گویش چه تفاوتی با لهجه در زبان فارسی دارد؟!»، وبسایت میگنا.
- ↑ «هشت لهجۀ زبان ترکی در ایران»، وبسایت پارسینه.
- ↑ «زبانهای کُردی و گویشهای آن | نقشه پراکندگی در ایران»، وبسایت طرفداری.
- ↑ شیرخانی و دیگران، «تحلیل ساختار اجتماعی آیینهای بلوچ در مثلهای بلوچی سرحدی برپایۀ رویکرد مردممدارانۀ بوراوی»، 1400ش، ص159.
- ↑ «زبانها و گویشهای متفاوت در پهناورترین استان کشور»، خبرگزاری جمهوری اسلامی.
- ↑ «زبان لُری و گویشهای آن | نقشه پراکندگی در ایران»، وبسایت طرفداری.
- ↑ «گویش چه تفاوتی با لهجه در زبان فارسی دارد؟!»، وبسایت میگنا.
- ↑ بهرامی، «سیاست قومی پهلوی اول در قبال قوم لر»، 1377ش، ص88-89.
- ↑ «اقوام ایران»، در سایت ریزنایران، تاریخ بازدید: 22 خرداد 1401ش.
- ↑ احمدی، «از مرز تا مرز»، 1399ش، ص23-24
- ↑ ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ احمدی، «از مرز تا مرز»، 1399ش، ص22-23
- ↑ مطلبی، «جغرافیای سیاسی اقوام ایرانی»، 1387ش.
- ↑ احمدی، «از مرز تا مرز»، 1399ش، ص22-23
- ↑ مطلبی، «جغرافیای سیاسی اقوام ایرانی»، 1387ش.
- ↑ احمدی، «از مرز تا مرز»، 1399ش، ص25.
- ↑ جعفری، «اقوام ایرانی»، در وبسایت بازده، تاریخ بازدید: 24 خرداد 1401ش.
- ↑ «اقوام ایران»، در وبسایت ریزنایران، تاریخ بازدید: 22 خرداد 1401ش.
- ↑ «اصیلترین قومهای ایران»، در سایت سفر بهکام، تاریخ بازدید: 22 خرداد 1401ش.
- ↑ جعفری، «اقوام ایرانی»، در سایت بازده، تاریخ بازدید: 24 خرداد 1401ش.
منابع
- احمدی، کامیل، «از مرز تا مرز»، لندن، مهری، 1399ش.
- «آذربایجان غربی دارای متنوعترین گویشهای زبانی در ایران اسلامی است»، خبرگزاری ایرنا، تاریخ درج مطلب: 6 دی 1386ش.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- «اصیلترین قومهای ایران»، در وبسایت سفر بهکام، تاریخ درج مطلب: 11 شهریور 1399ش.
- «اقوام ایران»، در وبسایت ریزنایران، تاریخ بازدید: 22 خرداد 1401ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بهرامی، روحالله، «سیاست قومی پهلوی اول در قبال قوم لر»، فصلنامۀ مطالعات راهبردی، دورۀ 1، شمارۀ 1، 1377ش.
- جعفری، پریسا، «اقوام ایرانی»، در وبسایت بازده، تاریخ بازدید: 24 خرداد 1401ش.
- حاجیانی، ابراهیم، «نسبت هویت ملی با هویت قومی در میان اقوام ایرانی»، مجلۀ جامعهشناسی ایران، شمارۀ 3، مهر 1387ش.
- دشتی، تقی، «مفهومشناسی قومیت و اقلیت قومی بهعنوان عنصری از جامعه سیاسی (به همراه شاخصهای علمی برای تشخیص میزان و شدت قومیت)»، فصلنامۀ تحقیقات سیاسی و بینالمللی، شمارۀ 9، زمستان 1390ش.
- «زبان لُری و گویشهای آن | نقشه پراکندگی در ایران»، وبسایت طرفداری، تاریخ درج مطلب: 19 شهریور 1402ش.
- «زبانها و گویشهای متفاوت در پهناورترین استان کشور»، خبرگزاری جمهوری اسلامی، تاریخ درج مطلب: 8 مهر 1399ش.
- «زبانهای کُردی و گویشهای آن | نقشه پراکندگی در ایران»، وبسایت طرفداری، تاریخ درج مطلب: 17 تیر 1402ش.
- زریری، رضا، «تجددگرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی»، زمانه، شمارۀ 40، 1384ش.
- زمانی محجوب، حبیب، «بررسی ورود اسلام به ایران»،تاریخ در آیینۀ پژوهش، شمارۀ 22، 1388ش.
- شیرخانی، حسین و دیگران، «تحلیل ساختار اجتماعی آیینهای بلوچ در مثلهای بلوچی سرحدی برپایۀ رویکرد مردممدارانۀ بوراوی»، دوماهنامۀ فرهنگ و ادبیات عامه، شمارۀ 42، بهمن و اسفند 1400ش.
- «ضرورت شناخت اقوام توسط هر ایرانی»، در وبسایت خبرآنلاین، تاریخ درج مطلب: 27 بهمن 1391ش.
- عباسزادۀ مرزبالی، «تحولات هویت ملی ایران در دوره اسلامی (از ورود اسلام به ایران تا عصر صفوی)»، سیاستپژوهی ایرانی، شمارۀ 30، دی 1400ش.
- قاسمپور، محمد، «بررسی شکافهای قومیتی در ایران عصر مشروطه و پیامدهای آن»، وبسایت مرکز فرهنگیدانشگاهی امام خمینی و انقلاب اسلامی، تاریخ درج مطلب: 15 اسفند 1401ش.
- مطلبی، مسعود، «جغرافیای سیاسی مردم ایران»، مجله زمانه، شماره 70، 1387ش.
- مطهری، مرتضی، خدمات متقابل ایران و اسلام، تهران، صدرا، چاپ چهل و یکم، 1390ش.
- معینی یوسفی، مجتبی، «هویت ملی و هویت قومی»، وبسایت مجلۀ ویستا، تاریخ بازدید: 6 اردیبهشت 1404ش.
- منظرالقائم، اصغر و جعفری، علیاکبر، «مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع»، وبسایت سوره مگ، تاریخ بازدید: 13 اردیبهشت 1404ش.
- نیکویی، علی، «مهاجرت اقوام آریایی به فلات ایران و تشکیل حکومت در این فلات»، وبسایت ویرگول، تاریخ بازدید: 7 اردیبهشت 1404ش.
- «هشت لهجۀ زبان ترکی در ایران»، وبسایت پارسینه، تاریخ درج مطلب: 30 مرداد 1394ش.