پیشنویس:ادبیات شفاهی

ادبیات شفاهی؛ ادبیاتی عامیانه که سینه به سینه در طول تاریخ، منتقل میشود.
ادبیات شفاهی یا ادبیات عامه بهعنوان میراث ادبی از نسلی به نسل دیگر سینهبهسینه منتقل میشود. زبان آن ساده و محاورهای است و معمولاً روایتها تکراری و سرگرمکنندهاند. این آثار همواره با تغییر زمان دچار تحول میشوند و بخش مهمی از فرهنگ مردم برای آموزش و تفریح محسوب میشوند. همچنین، این نوع ادبیات ریشه بسیاری از آثار کتبی و رسمی را شکل داده است.
معرفی ادبیات شفاهی
ادبیات شفاهی یا ادبیات عامه (عامیانه)، میراث ادبی اقوام گوناگون و شامل سنتهای داستانی، غیرداستانی و نمایشی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
امروزه، فرهنگ مردم، در دو قالب مردمشناسی و ادبی مورد بررسی قرار میگیرد.[۱] بسیاری از متخصصین معتقدند که تنها میتوان، ادبیات شفاهی را در مقابل ادبیات تألیفی، کتبی یا رسمی قرار داد. با توجه به این استدلال، ادبیات را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: ۱. ادبیات شفاهی؛ ۲. ادبیات تألیفی.
ادبیات شفاهی، نزد مردم، بسیار رایج است و در بعضی از کشورها اصطلاح «ادبیات شفاهی» را بهجای اصطلاح «فولکور» بهکار میبرند.[۲]
پیشینه ادبیات شفاهی

ادبیات شفاهی، قدمتی بسیار بیشتر از ادبیات تألیفی دارد. انسانها، هزاران سال پیش از اختراع خط، توانایی سخن گفتن و در نتیجه داستانسرایی، افسانهسرایی، خیالپردازی و خاطرهگویی را داشتهاند. بخش زیادی از افسانهها و مَثَلهای رایج میان مردم، تاریخی پیش از اختراع خط دارند و از راه زبان، به نسلهای بعدی منتقل شدهاند.
در واقع، ادبیات، در طول دوران پیش از اختراع خط، از طریق حافظه نگهداری میشده است نه از طریق نوشتار.[۳] بسیاری از آثار فاخر ادبی که امروزه بهصورت مکتوب ارائه میشوند، روزگاری، تنها بهصورت شفاهی در میان مردم سینه به سینه نقل میشدند؛ مانند «ایلیاد و ادیسه». بخش زیادی از آثار دیگر نیز، تغییریافتهی افسانههای شفاهی رایج میان مردم بوده است؛ مانند اثر گرشاسپ و کتایون، که برگردان ادبی افسانهای رایج بین مردم بوده با نام «زردیاس و اداتیس».[۴]
قدیمیترین متن ادبیات شفاهی در ایران، که امروزه در دست است، متون «گاهانی» یا «گاثاها» است که در کنار آثاری همچون «ودا»، «گیگمش» و «تورات» از جمله کهنترین متون ادبی در جهان بهشمار میروند.
ویژگیهای ادبیات شفاهی
ناشناس بودن پديدآورنده
آثار نگارشی، عموما حاصل خلاقیت، فکر و ذهن یک یا چند نفر مشخص است؛ اما ادبیات شفاهی، که سینه به سینه منتقل میشود، پدیدآورندهی معینی ندارد. بسیاری از داستانها و افسانههای مکتوب نیز که ریشه در ادبیات شفاهی دارند، معمولا به آخرین گزارشگر آن داستان، منسوب میگردند. برای مثال، در «سمک عیار»، تنها، نام راوی آن یاد شده و فرامرز بن خداداد، خود را بهعنوان کاتب معرفی کرده است.[۵] در انواع منظوم از ادبیات شفاهی نیز، شاعر مشخصی وجود ندارد.
ادبیات شفاهی با گذر زمان، خود را با محتوای سیاسی و اجتماعی هر روزگاری، تطبیق داده و بهصورت مداوم در حال دگرگونی و تحول بوده است. این تغییرات، گاهی با حذف بخشی از افسانهها و گاهی نیز با اضافه شدن به آنها همراه بوده است.[۶] در هر دورهای از تاریخ، عواملی مانند معرفت و وجدان عمومی بر روایتهای آن دوران تأثیرگذار بوده است. راویان این افسانهها، موضوعات مختلفی را در ذهن خود داشتهاند که به اقتضای زمان، بهبیان برخی از آنها میپرداختهاند. برای مثال، در برخی از زمانها که تجارت و بازرگانی ارزشمند بوده، روایتهای تجاری نقش پررنگتری در جامعه داشتهاند.[۷] بههمین دلیل، میتوان ادبیات شفاهی را یک فعالیت جمعی دانست که برخی، از آن با نام «فاعل جمعی» یاد میکنند.[۸]
شکل انتقال
شکل انتقال ادبیات شفاهی، بهصورت سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر است. همین موضوع، منجر به تولید، تغییر و تنوع روایتهای منظوم و منثور، افسانهها، لطایف و داستانها میشود. بنابراین، در ادبیات شفاهی نمیتوان روایتهایی با اجزای کاملا یکسان یافت[۹] و روایتها تنها در کلیات با هم مشابه هستند.[۱۰]
برخی از متخصصان بر این باورند که حتی تفاوتهای اقلیمی و معیشتی نیز بر چگونگی روایتها أثرگذار بوده است. برای مثال، دو بیتی
«به توی باغ، باغبانی کنم مَ *** به چوب نار، چوپانی کنم مَ *** بگیرم برهای از میش خوشرنگ *** بیارم یار و مهمانی کنم مَ»،
که اصالتی خراسانی دارد،[۱۱] در فارس،[۱۲] کرمان،[۱۳] سیستان[۱۴] و نقاط دیگر، بهصورتهای مختلفی، متأثر از معیشت و اقلیم مردم آن دیار، روایت شده است.
تفاوتهای فرهنگی و سیاسی نیز بر این اختلاف روایتها مؤثر بودهاند. برای مثال، شیوه قصهخوانی مردم اهل ایران، اهل هندوستان و سایر نقاط با یکدیگر بسیار متفاوت است. برخی، معیارهایی همچون سن، جنس و شغل راوی را نیز بر تفاوت در روایات مؤثر دانستند.
تکرار
از دیگر ویژگیهای ادبیات شفاهی، تکرار در آنها است. در اینگونه روایات، اتفاقات مشابهی، به دفعات توسط شخصیتهای مشابهی رخ میدهد.[۱۵] برای مثال، در قصه «پریزادان درخت سیب»، شخصیت اصلی داستان، سه مرتبه با سه دیو که خوابیدهاند روبهرو شده و هربار در میان آنها رفتارها و گفتوگوهای مشابهی ردوبدل میشود.[۱۶] در حقیقت، راوی در هر بار، همهی جزئیات ماجرا را شرح میدهد و حتی در این امر، از عباراتی یکسان استفاده میکند.[۱۷]
برخی از این عبارات، بخشهای مختلف داستان را نیز به هم پیوند میدهند، مانند «چند کلمه از ... بشنو»، «ایشان را در اینجا داشته باش»، «او را در آمدن داشته باش»، «ما آمدیم بر سر قصه و داستان...»،[۱۸] «مؤلف اخبار و راوی قصه چنین میگوید»[۱۹] و «ما آمدیم حکایت...».[۲۰]
زبان
زبان در ادبیات شفاهی، همان زبان گفتاری و زبان کوچهبازاری مردم است. بنابراین، تعابیر، ترکیبها و مفرداتی که در آثار منظوم و منثور شفاهی وارد شدهاند، در ادبیات رسمی، جایگاهی ندارند.[۲۱] بخشی از این واژهها و ترکیبات آنها، از دوران فارسی میانه برجای ماندهاند و هنوز در گویشهای متفاوتی از زبان فارسی کاربرد دارند، مانند واژگان «ارس» بهمعنی اشک، «بیگ» یا «بهیگ» بهمعنی عروس، «انجنیدن» بهمعنی ریزریز کردن.[۲۲]
نکته دیگر در زبان ادبیات شفاهی، کاربرد بسیار کم از دایرهی واژگان و ترکیبات عربی است. زیرا، افراد در این نوع از ادبیات، کمتر به آرایش کلام میپردازند[۲۳] و زبان روانتری را انتخاب میکنند.
ویژگی دیگر این زبان، توجه به صورتهای نحوی زبان عامه است؛ مانند صرف افعال و جمع بستن کلمهها. وجود استعمالاتی همچون حذف، اسقاط، تبدیل و تخفیف[۲۴] نیز از ویژگیهای زبانی ادبیات شفاهی است. در آثار مکتوبشدهی ادبیات شفاهی نیز این ویژگیها کاملا حفظ شده است. برای مثال، در بسیاری از این داستانها، جملات کوتاه، ساده و بریدهبریده هستند. آرایههای ادبی بهکار رفته نیز کاملا ساده و در حد زبان گفتاری مردم است.[۲۵]
صراحت لهجه، از دیگر ویژگیهای این نوع ادبیات است. همین ویژگی موجب شده تا تعبیرها و واژههای فراوانی در آنها استفاده و از نظر برخی، این نوع از ادبیات، رکیک و غیراخلاقی شناخته شود. این در حالی است که بسیاری از این تعابیر، بهصورت کنایی استعمال میشوند. موقعیت خاص گوینده و مخاطب، در این صراحت لهجه بیتأثیر نیست. در حقیقت، ارتباط کلامی، هیچگاه بدون پیوند آن با موقعیت موجود، قابل درک نیست.[۲۶]
سرگرمکنندگی
یکی دیگر از ویژگیهای ادبیات شفاهی، سرگرم کردن و ایجاد نشاط در میان مخاطبین است. نقل افسانهها و روایات، خواندن آوازهای محلی در شبنشینیها،[۲۷] اجرای بازیهای نمایشی و نقل چیستان و لطیفههای گوناگون[۲۸] بهمنظور ایجاد سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت افراد بوده است. پژوهشگران حوزهی روانشناسی کودک، بر این باورند که آموزش کودکان از طریق افسانهسرایی و قصهگویی بسیار کارآمدتر است. زیرا، این کار در حین سرگرم کردن کودک، نکاتی آموزنده را به او یادآور میشود.[۲۹]
خواندن شعر و ترانههای مختلف در حین انجام اموری همچون قالیبافی،[۳۰] کشاورزی، دامداری و بنایی[۳۱] و امثال آنها نیز بر همین ویژگی ادبیات شفاهی تأکید دارد. این ویژگی، از دیرباز مورد توجه امیران و بزرگان بوده و در منابع کهن، به قصهگویان و لطیفهپردازانی اشاره شده که در راستای رفع خستگی و سرگرمی امیران خود تلاش میکردند.
گونهشناسی ادبیات شفاهی
ادبیات داستانی
افسانه
از کهنترین انواع ادبیات شفاهی که در میان اقوام مختلف رایج بوده است. برخی، افسانه را مردمیترین نوع ادبیات شفاهی میدانند.[۳۲] کلمهی افسانه، در نقاط مختلف ایران، با گویشهایی متفاوتی بیان میشود. برای مثال، در خراسان و مازندران آن را «اوسنه» و «اوسانه» گویند، در شیراز و در مناطق جنوبی ایران به آن «قصه»، در اراک به آن «شوقات»، در خور و بیابانک آن را «اوسون» و در کهلگیلویه و بویراحمد آن را «مَتَل» خوانند.[۳۳]
اسطوره
بنا بر پژوهشهای صورتگرفته، اسطوره، شامل باورهای مقدس انسان در مرحلهی خاصی از تحولات اجتماعی است.[۳۴] این باورهای مقدس نیز چگونگی ایجاد یک چیز و آغازِ بودن آن را توصیف میکنند که تحت تأثیر عوامل مافوق طبیعی هستند.[۳۵] برخی از پژوهشگران، با تحلیل اسطورهها، به عقاید و ساختار فرهنگی و طبقاتی اقوام مختلف دست مییابند. [۳۶]
قصه
نوعی ویژه از انواع روایی است که مضمون دینی داشته و هدف آن، پند، اندرز یا ترویج اندیشههای دینی است.[۳۷]
حکایت
در ادبیات شفاهی، حکایت، به نقلهایی درباره اشخاص تاریخی، حوادث و نامهای جغرافیایی گفته میشود که جنبه خبری و اطلاعرسانی دارند، همچنین، این نقلها از نظر راوی، کاملا درست و حقیقی هستند، هرچند، ممکن است گاهی واقعیت نداشته باشند،[۳۸] مانند آنچه که در جلد نخست فردوسینامه، درباره شخصیت فردوسی گفته شده است (از زبان مردم گردآوری شده). در تاجیکستان، بهجای واژه حکایت از «روایت» استفاده میکنند.[۳۹]
لطیفه
از رایجترین گونههای ادبیات شفاهی در ایران است. علاقهی ایرانیان به این گونهی ادبی، در حدی است که حتی درباره جدیترین مسائل اجتماعی نیز به ساخت مضامین طنزآمیز میپردازند. برخی از متخصصین معتقدند که کمتر ملتی را میتوان در دنیا یافت که به اندازه ایرانیان به لطیفه، علاقهمند باشند.[۴۰]
ادبیات نمایشی
نقالی
از نظر هنری، نقالی، نوعی نمایش تکنفره است که در آن، نقال هم داستان را روایت میکند و هم بهجای تکتک شخصیتها، ایفای نقش میکند. این واژه، که ریشهای عربی دارد، بهمعنی بسیار نقلکننده، جابهجا کننده و قابل حمل است.[۴۱]
به عقیدهی گروهی از پژوهشگران، نقالی، بخشی از یک پدیدهی وسیعتر بهنام «داستانگزاری» است[۴۲] که قدمتی طولانی داشته و در منابع مکتوب بسیاری از دوران ایران باستان و پس از اسلام، به این طیف از ادبیات نمایشی اشاره شده است. امروزه، نقالی، تنها در برخی از قهوهخانههای کهن و جشنوارهها اجرا میشود.[۴۳]
پردهخوانی
پردهخوانی در حقیقت، نوعی قصهخوانی است که در آن از پردهای مصور بهمنظور اجرای داستان یا حکایت استفاده میشود. از این نوع ادبیات نمایشی، با نامهای «پردهداری»، «شمایلگردانی» و «پردهگردانی» نیز یاد میشود.[۴۴] عمدهترین موضوع پردهخوانی، شرح واقعهی عاشورا است. به اینگونه آیینهای نمایشی، «مجالس اصلی» نیز میگویند. به بخش دیگری از قصهها نیز، «مجالس فرعی» گویند، مانند قصه ضامن آهو و عاق والدین. این اجراهای نمایشی، معمولا در زیارتگاهها، امامزادهها و اماکن مقدس انجام میشود.[۴۵]
به کسی که این نمایش را اجرا میکند نیز «پردهخوان»، «مرشد» یا «درویش» گفته میشود. مرشد، پس از نصب پرده بر دیوار، با ذکر «بسم الله ...» کار خود را شروع میکند، سپس شعری میخواند که در آن «بسم الله» بهکار رفته باشد، برای مثال:[۴۶]الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیقپردهخوان، با در نظر گرفتن حال و هوای مجلس، گریزهایی به اشعاری متناسب میزند. برای مثال، بههنگام شهادت علیاصغر، لالایی میخواند. در انتهای کار، نوبت به «مدد» میرسد و پردهخوان با «دَوَران» در مجلس، از حضار در مجلس درخواست انعام میکند. در همین حین، پردهخوان، دعای خیری را نیز متناسب با سن و جنس افراد بر زبان میآورد.[۴۷]
روضهخوانی
این نوع از ادبیات نمایشی، شکل خاصی از نقل مصائب اولیای دین و بهویژه شهادت امام حسین، بر بالای منبر است که با احساساتی معنوی بیان میشود و مخاطبین را متأثر میکند. قدمت روضهخوانی، بهشکل امروزی آن، به دوران صفویان برمیگردد و ریشههای آن را میتوان در کتاب «روضة الشهدا» واعظ کاشفی جستوجو کرد.[۴۸]
پس از مدتی، روضهخوانان به دو گروه «واعظان» و «ذاکران» تقسیم شدند؛ واعظان، به مباحث اخلاقی و تفسیر قرآن و بیان احکام پرداخته و با ذکر مصیبتی مختصر، منبر را به پایان میرسانند. پس از آن، ذاکران، به ذکر مصیبتی مفصلتر پرداخته و اشعاری را در رثای بزرگان دینی بر زبان میآورند.
چاووشخوانی
این کلمه که ریشه در زبان ترکی دارد با معانی مختلفی در زبان فارسی بهکار میرود. در منابع کهن، مانند برهان قاطع و فرهنگ آنندراج، چاووشخوان، بهمعنای پیشاهنگ کاروان آمده است. همین معنی نیز در میان مردم رایجتر است و چاووشخوان به فردی گفته میشود که اعلامکننده سفر به عتبات عالیات بوده و مردم را به پیوستن به گروههای زیارتی دعوت میکند.[۴۹]
نمایشهای زنانه
به نمایشهایی گفته میشود که در محافل زنانه برگزار میشدند. در این نمایشها، به مسائل زنانه پرداخته میشد که بیان آنها در خارج از چنین مجالسی ممکن نبوده است. هرچند، گاهی جدیترین مسائل نیز به زبان شوخی بر زبان آورده میشد. برخی معتقدند که خنده و طنز، از جمله ویژگیهای اصلی اینگونه بازیها بودهاند. در این بازیها، آنچه که در عُرف جامعه ناپسند بوده را امری قابلقبول قلمداد میکردهاند. برای اجرای نقش مردان نیز، خود زنان این کار را با پوششی مردانه اجرا میکردند. زبان این نوع از ادبیات شفاهی نیز، زبانی شکسته و گفتاری است، مانند:[۵۰]
خاله جون قربونتم // حیرونتم // آتیش سر قلیونتم // آفتاب لب رختبونتم
زنان، در این بازیها، از ابزاری همچون دف، تنبک و داریه نیز بهره میگرفتند. برخی از این بازیها، همچون عموسبزی فروش، خاله رورو، گندم گل گندم، آبجی صنم و هوو در منابع مکتوب، با روایاتی متفاوت ثبت شدهاند.[۵۱]
عاشیقها
نوازندگان و خوانندگان دورهگردی بودند که در مجالس جشن و در اماکن عمومی مانند قهوهخانهها به اجرا میپرداختند. اصطلاح «عاشیق» که در گذشته با نامهای «اوزان»، «اوزانچی»، «یانشاق»، «وارساق» و «دده» معروف بود، از سده نهم قمری رایج شد.[۵۲] برخی معتقدند که چون این گروه از هنرمندان، به وطن، دین، هنر و فرهنگ عشق میورزیدند به آنها عاشیق میگویند.[۵۳] ادبیات عاشیقها را به دو بخش عمده تقسیم میکنند: ۱. داستانها (رزمی یا حماسی، بزمی یا عاشقانه)؛ ۲. سرودههای غنایی. امروزه، روایتهای مختلفی از این داستانها در کشورهای ایران و افغانستان موجود است.
شعرخوانی
این نوع از ادبیات شفاهی، نوعی داستانگویی منظوم است که در آن از ادوات موسیقی نیز استفاده میشود. این داستانها، مضامینی همچون عشق، وقایع تاریخی، جنگهای قبیلهای، داستانهای مذهبی و داستانهای حاوی پند و اندرز را شامل میشود. به اینگونه داستانگوییها «شائر (شاعر)» نیز میگویند.
شاهنامهخوانی
خواندن شاهنامه با آوازی مخصوص در میان جمع را شاهنامهخوانی گویند. پژوهشگران، قدمت این نوع از ادبیات شفاهی را برابر با قدمت خود شاهنامه میدانند.[۵۴]
انواع مستقل ادبیات نمایشی
شعر
این نوع از ادبیات شفاهی در ایران، سابقهای دیرینه دارد. کهنترین سند موجود در اینباره، اوستا، کتاب دینی زردشتیان است. از اشعار شفاهی ایرانیان در دوره پیش از اسلام، اشعار اندکی باقی مانده است.[۵۵] از سدههای نخستین ورود اسلام به ایران، اشعاری شفاهی برجای مانده که ریشهای ساسانی دارند.[۵۶] این اشعار را مشابه با اشعار کودکانهای همچون «اَتل مَتل» دانستهاند. در کنار این شعرها، گروهی دیگر از اشعار وجود داشتهاند که در تاریخ ادبیات ایران از آنها با نام «فهلویات» یاد میشود. معروفترین قالب شعری اینگونه اشعار، که بهصورت شفاهی در بین مردم رایج هستند، دوبیتی است. از دیگر انواع شعر شفاهی، میتوان به «حراره» اشاره کرد. مضمون این شعرها، هجوآمیز بوده است.
چیستان
چیستانها، یکی از قدیمیترین انواع ادبیات شفاهی هستند که در هر دو نوع نظم و نثر وجود دارند. در چیستان، گوینده، ویژگیها و صفات یک شیء را بهصورت اشارهای مطرح کرده و از مخاطب انتظار پاسخ دارد. چیستان در گویشهای مختلف ایرانی، بهصورت «مَتل»، «مملوک»، «متلوکه» و «متله» در زبان کردی؛ «چِنه چِنه» در گویش بختیاری؛ «بَر» در میناب و «معما» در مازندران، کرمان و قم ادا میشود. در تاجیکستان نیز به آن «چیستون»، «یافتَنَک» یا «غَوَستک» و در بخارا آن را «شُک می یافتنکی» گویند.[۵۷] هدف از چیستان، تربیت، آموزش، تقویت و پرورش ذهن کودکان است.[۵۸]
معما
چیستان، در طول تاریخ، از نظر ادبی، زبان، موضوع، هدف و مخاطب دچار تغییراتی شده و در نهایت جای خود را به معما داد. معما، در لغت بهمعنی پوشیده و گنگ است. در ذکر معما، هدف گوینده بیشتر اظهار فضل است تا تقویت ذهن مخاطب.[۵۹]
امثال و حکم
از گونههای مشترک میان ادبیات شفاهی و تألیفی است. هدف از امثال و حکم، معمولا پند و اندرز است. در زبان گفتاری به مثل، «ضربالمثل» گویند.
ماشیننوشتهها
به این نوع از ادبیات شفاهی، ادبیات جادهای نیز گفته میشود که قدمتی طولانی ندارند و تنها پس از رواج خودرو در ایران، مرسوم شدند.
گورنگارها
عموما بهصورت کندهکاری بر سنگ گور افراد است که در ایران از پیشینهای طولانی برخوردار است. هر یک از نوشتهها و نقشهای طراحیشده، مفاهیمی ویژه دارند که علاوه بر باورهای مردم در یک بازه زمانی، نشاندهندهی تقلید از دورههای تاریخی دیگر نیز هستند.[۶۰]
دیوارنوشتهها
این رسم، از دوران پادشاهان گذشته مرسوم بوده است. مردم نیز بر دیوار مکانهای عمومی، مدارس، زیارتگاهها و مقابر، جملات و اشعاری را بهیادگار مینویسند.
نوشتههای روی اشیا
از دیرباز، برخی از مردم، روی برخی اشیاء مانند دف، قاب آینه، کشکول، شمعدان، جعبهی آرایش، منقل، شانه و قلیان، اشعاری را ثبت میکردند.
سوگند، دعا، نفرین و دشنام
در اینگونه از ادبیات شفاهی، گوینده از آرایههای مختلف ادبی برای رساندن مقصود مورد نظر استفاده میکند. برای مثال، در راستای نفرین کسی میگویند، «الهی نان سوار و تو پیاده باشی».
ادبیات کودکان
همواره بخش بزرگی از ادبیات شفاهی، در میان اقوام و ملل مختلف، به کودکان اختصاص دارد. هدف از این نوع ادبیات شفاهی، آموزش کودکان، پرورش ذوق و پرورش جسمانی آنها است. در این ادبیات، تعداد زیادی واژهی نامفهوم، تنها بهدلیل هارمونی و نظم اشعار بهکار رفتهاند.
لالایی
آوازی است که با هدف آرامش کودک و خواباندن او، بهصورتی موزون زمزمه میشود.[۶۱]
ناز و نوازش
این ترانهها، پس از آنکه کودک توانایی عکسالعمل را پیدا کرده باشد، خوانده میشوند. مضمون این ترانهها، ستایش کودک همراه با ناز و نوازشی بسیار است. از این ترانهها، روایات متعددی در سراسر ایران وجود دارد. برای مثال، الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر
الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
بازی
این گونهی ادبیات شفاهی، که بهصورت ترانه مطرح میشود، مخصوص کودکان دو سال به بالا است.[۶۲] هدف از این ترانهها، که همراه با فعالیت و بازی است، مشارکت کودکان است. ترانههایی مانند «لی لی لی حوضک» و «اَتَل مَتَل توت مَثَل» از این دسته هستند.
مَتَل
این نوع از ادبیات شفاهی، همراه با داستانی کوتاه و ساده بیان میشود.[۶۳]
ادبیات شفاهی اقوام و ملل
خاستگاه شباهتهای ادبیات شفاهی اقوام و ملل
شباهتها معمولا به دو دلیل رخ میدهند:
اشتراکات بنیادین انسانها
بخش بزرگی از نیازهای انسانها، با یکدیگر مشابه است و در مبارزه با مشکلات طبیعی و اجتماعی، تجربههای مشترکی دارند. همین تجارب مشترک، زمینهی بروز استعدادها و ذوق هنری تقریبا مشترکی را فراهم کرده است. برای مثال، افسانههای مشابه بسیاری با افسانه «ماه پیشونی» در میان اقوام اروپایی و هندی روایت شده است.[۶۴] هرچند، برخی از پژوهشگران، دلیل این اشتراکات را نیاکان مشترک این اقوام دانستهاند، اما اشتراکات بسیاری نیز بین اقوامی دیده شده که ریشه مشترکی نداشتهاند؛ مانند افسانههایی در چین که با داستانهای حماسی رستم و سهراب، رستم و اسفندیار در ایران شباهت قابل توجهی دارند.[۶۵] همچنین، افسانه سرخپوستی «اندوه مرغ پرنده»، شباهت حیرتانگیزی با افسانه «کاکلزری و دندان مرواری» در ایران دارد.[۶۶]
ارتباطات
برخی از شباهتها میان ادبیات شفاهی اقوام و ملل، بهدلیل وجود ارتباطات و منازعات میان اقوام بوده است. جنگهای متعدد، تسخیر سرزمینها و اسارت سربازان، مهاجرت، کوچهای اجباری و نیز ارتباطات بازرگانی موجب شده تا فرهنگهای مختلف درهم آمیزند و ادبیات شفاهی بین اقوام سرزمینهای مختلف منتقل شود.
انواع تفاوتهای ادبیات شفاهی اقوام و ملل
تفاوتهای اساسی میان ادبیات شفاهی اقوام نیز حائز اهمیت است. اختلافات اقلیمی، معیشتی، طبیعت و سطح تمدن اقوام را میتوان در ایجاد این تفاوتها مؤثر دانست. از جمله تفاوتهای ادبیات شفاهی میان ملل مختلف، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مضمون
روایتهای برجای مانده از اقوام ابتدایی نشان میدهد که آنها، عمدتا بر مضامینی اسطورهای تأکید داشتهاند؛ اما در ایران، مضامین بسیار متنوعی وجود داشته است.
خواندن و نوشتن
ملتهایی که از تمدنی کهن برخوردارند، در ادبیات شفاهی خود نیز بر موضوعاتی همچون دانش، نوشتن و خواندن، کتاب و کتابخوانی بهصورت عمده تأکید کردهاند. برای مثال، بخش بزرگی از اسطورههای ایران و یونان، توسط شاعرانی بزرگ تدوین شده که پس از این اقدام، خود به اسطوره تبدیل شدهاند و نام و یادی جاودان در میان مردم دارند. همانطور که فردوسی میگوید:[۶۷]الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیقاین درحالی است که اسطورهها و روایات اقوام بدوی، بسیار دیرتر گردآوری شدهاند. در ادبیات ایران، اعم از شفاهی و تألیفی، از دیرباز، بر موضوع کتاب و کتابخوانی بسیار تأکید شده است. فرستادن کودکان به مکتبخانهها و مدارس، از موضوعاتی است که در ادبیات شفاهی، بسیار با آن مواجه میشویم.[۶۸] کتاب و حرمت آن در میان عامهی مردم نیز از جمله موضوعات تأکیدی در ادبیات شفاهی ایران است. نمونههایی از این تأکیدات در مَثلهای منظوم نیز قابل مشاهده است؛[۶۹]الگو:آغاز نستعلیق الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیقالگو:آغاز نستعلیق الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیقاما، در ادبیات شفاهی اقوام بدوی، هیچ یک از این تأکیدات دیده نمیشود.
ساختار حکومتی جوامع
ساختار حکومتی که در اقوام بدوی به آن اشاره شده، بسیار ساده است. در این جوامع، یک نفر بهعنوان رئیس قبیله معرفی میشود یا گروهی از افراد بهعنوان ریشسفیدان جامعه تصمیمگیری میکنند. اما در روایات ایرانی، از دیرباز، با جامعهای روبهرو هستیم که ساختار حکومتی آن بسیار پیچیده است. در این جامعه، پادشاه، وزیر اعظم، وزرای مختلف، شاهزادگان و پهلوانان حضور دارند. در افسانههای نزدیکتر (از نظر زمانی) نیز با شخصیتهایی همچون قاضی، داروغه، میرغضب، کاتب و امثال آنها مواجه میشویم.[۷۰]
علاوه بر آن، داستانهای حماسی روایت شده در ادبیات شفاهی ایران، نشان از سطوح معینی از تکامل جامعه در ایران دارد که از یک طرف، حضور اقوام پراکنده در ایران را به نمایش میگذارند و از طرف دیگر، ارتباط با سایر سرزمینها را ضروری میداند. اما در اقوام بدوی، مانند سرخپوستان، قبایل مختلف، تنها بهضرورت اقلیم و آبوهوا به دستههای کوچکتری تقسیمشده و در فصول دیگر سال، دوباره باهم پیوند داده میشوند و ضرورتی به برقراری ارتباط با سایر قبایل، ندارند.[۷۱]
از عمدهترین ویژگیهای اقوام ابتدایی، بیگانهپرهیزی آنها است که در نهایت به قوممداری،[۷۲] آزار و اذیت بیگانگان، حفظ نژاد و نسب خود[۷۳] ختم میشود. ادبیاتی که در این جوامع شکل میگیرد نیز بهصورت عمده به جنگهای میان قبایل اشاره دارد. برای مثال، یکی از موضوعات اصلی داستانهای دوران اعراب جاهلیت، جنگهای قبیلهای بوده است.[۷۴]
تقسیم کار در جامعه
امروزه، مشاغل مختلفی بهصورت تخصصی، توسط افراد متفاوتی انجام میشود و این موضوع، در ادبیات هر جامعهای بازتاب دارد. در افسانههای ایرانی، شخصیتهای مختلفی با پیشههای متنوع مانند آهنگر، پینهدوز، نجار، خیاط و تاجر به چشم میخورند. در مقابل، در افسانههای مخصوص اقوام بدوی، تنوع پیشهها وجود ندارد، زیرا انسانها در اینگونه جوامع، هر آنچه را که بهدست میآورند، مصرف کرده و مبادلات تجاری بهصورت عمده در میان آنها رخ نمیدهد.
طبیعتگرایی
ارتباط با طبیعت، از ویژگیهای عمده اقوام ابتدایی بود که در افسانههای آنها نیز محسوس است. انسانها هر قدر بدویتر باشند، از طبیعت پیرامون خود بیشتر بهره میگیرند. زندگی بسیاری از این اقوام، تنها بر شکار استوار بود که در دوران قحطی یا خشکسالی با مرگ دست و پنجه نرم میکردند. قهرمانانِ افسانههای این اقوام نیز سخت به طبیعت وابسته بودند. در مقابل، قهرمانان حماسی ایرانی، هویتی کاملا انسانی داشته و عمدتا از پادشاهان و پهلوانان هستند که در برابر طبیعت، دست و پا بسته نیستند.
ریشههای برتری سنت شفاهی در ایران باستان
سنت شفاهی در برابر سنت نگارشی
بررسیها نشان میدهد که در ایران، ادبیات شفاهی بسیار ریشهدارتر از نقاط دیگر در جهان بوده که متأثر از عوامل فرهنگی و اجتماعی پیش از ظهور اسلام در ایران است. سنت شفاهی، در میان اقوام کوچرو رایجتر بود؛ در مقابل، اقوام یکجانشین (مانند تمدنهای بین النهرین و مصر) بیشتر به نگارش تمایل داشتهاند.[۷۵] در تمدنهای هند، ایران و بخشهایی از یونان، تا مدتها، سنت شفاهی بر تألیفی برتری داشته است.[۷۶]
تقدس کلام در فرهنگهای باستانی
در هند، «برهما» از طریق گفتار، جهان را خلق میکند و برهمنها، سرودههای «ودا» را سینه به سینه بهیادگار گذاشتهاند.[۷۷] در اوستا، بر نقش سخن و آثار سحرآمیز کلام مقدس تأکید شده است.[۷۸] در بخشی از اوستا، اهورامزدا به زردشت میگوید که اگر چند پزشک به درمان یک بیمار پرداخته، و یکی از آنها با کارد، دیگری با دارو و سومی با «منثره درمانی» (کلام درمانی) در راستای درمان او اقدام کنند، قطعا راه سوم است که بهتر از همه، بیماری را از تن فرد بیرون میکند.[۷۹]
دلایل گرایش دیرهنگام ایرانیان به نگارش
برخی از مورخان، بر این باورند که ایرانیان، خط را از «دیوان» آموختند که منظور از دیوان، کارگزاران و دستیاران اهریمن بوده که در برابر آفرینش اهورایی ایستادهاند.[۸۰] بههمین دلیل، ایرانیان، مدتها پس از اختراع خط آن را بهکار گرفتند.[۸۱] پس از آن نیز، از خط تنها بهمنظور ثبت اسناد رسمی و امور اقتصادی و سیاسی استفاده کردند.[۸۲] برخی دیگر از پژوهشگران، تقدس سنت روایی و نقلی را عامل گرایش دیرهنگام ایرانیان به نگارش.[۸۳]
اوستا: نماد تقدس سنت شفاهی
اوستا، سدههای متمادی، سینه به سینه نقل شد تا سرانجام در دوره ساسانیان به رشتهی تحریر درآمد. حتی بعد از مکتوب شدن نیز، موبدان، از حفظ خواندن اوستا را نوعی تقدس دانسته و کمتر به متون نوشتاری آن مراجعه میکردند.[۸۴]
تحول نگرش نسبت به ادبیات شفاهی در ایران
تغییر دیدگاه و تحقیر ادبیات شفاهی
علیرغم قدمت بسیار زیاد ادبیات شفاهی و تأثیر بهسزای آن بر ادبیات تألیفی، در هزارهی اخیر، دیدگاهها نسبت به این نوع از ادبیات تغییر کرده و حتی گاهی، نگاهی تحقیرآمیز به آن دارند. امروزه، در مجامع رسمی و دانشگاه، به این شاخه از ادبیات، ادبیات عامیانه گفته میشود و بسیاری از دانشگاهیان، این نوع از ادبیات را ادبیاتی سبک میدانند.[۸۵]
عوامل تاریخی و سیاسی در تضعیف سنت شفاهی
برخی در مقام بررسی علل این تغییر دیدگاه به حکومت اقوام بیگانه همچون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بر ایران و نیز به حمله مغول به ایران توجه کردهاند. در دوران پادشاهی محمود غزنوی، آرمانهای ملی ایرانیان، از رونق افتاد و بسیاری از شعائر پارسی فراموش شد. در دوره سلجوقیان نیز، این بخش از ادبیات ایرانی، بهکلی متروک گردید. ایرانگریزی، بیش از هر چیزی، خود را در نفی نثر پارسی نشان داد. بیاعتقادی امیران به اصول کهن ملی، به استهزای شاعران بزرگ ایرانی و نفی افسانهها و داستانهای کهن ایرانی انجامید و بسیاری از آنها دروغ خوانده شد.[۸۶] کشتار وحشیانهی ایرانیان نیز، در طول همین سالها، بر روان مردم ایران تأثیری منفی گذاشت.[۸۷]
تأثیر زبان عربی و بازنویسی متون کهن

از دیگر تحولات آن دوران، رواج زبان عربی و افزایش نویسندگان عربزبان بود.[۸۸] نویسندگان علاقهمند به زبان پارسی نیز در نوشتههای خود از کلمات عربی استفاده میکردند.[۸۹] بسیاری از نویسندگان در این دوران، آثار موجود به زبان فارسی پهلوی را ناکارآمد و نیازمند بازنگری دانستند؛ برای مثال، ظهیری سمرقندی، کتاب «سندبادنامه» را از زبان پهلوی به فارسی دری درآورد و دلیل این کار را کیفیت پایین اثر از حیث زیباشناختی دانسته است.[۹۰] برخی از نویسندگان، حتی نام متون اصلی را نیز تغییر دادهاند.
دفاع از سبک ادبیات شفاهی
عدهای از متخصصین حوزه ادبیات، دلیل سادگی و بدون تکلف بودن آثار بهجای مانده از ادبیات شفاهی را غلبهی زبان گفتاری بر آن دانستهاند. تکرار روابط، افعال، ترکیبات و جملههای بیقید و بند در اینگونه از ادبیات عیب نبوده است. این قاعده، از نثر قدیم فارسی (از دوران اوستا تا دوران ساسانیان) و پس از آن در نثر دوران پهلوی، بهوضوح دیده میشود. شاعران بزرگ آن دوران نیز از همین قاعده پیروی میکردند، مانند رودکی.[۹۱]
ارتباط ادبیات شفاهی با آیینهای اجتماعی
ادبیات شفاهی در تمام جوامع، ارتباطی مستقیم با آیینهای اجتماعی دارد. اکثر این آیینها، ادبیات مخصوص بهخود را دارند که «فولکور آئینی» نامیده میشوند. این فولکورها به سه دسته تقسیم میشوند: ۱. موسمی (تقویمی)؛ ۲. سوگ؛ ۳. سور.
فولکور موسمی (تقویمی): در تاریخ خاصی از سال برگزار میشود. فولکور سوگ و سور نیز در ایام سوگواری و شادی برگزار شده و آداب مخصوصی دارد. هر یک از این بخشها، ادبیات ویژهی خود را دارند. در جامعه ایران، فولکور موسمی، از ادبیات متنوعتری برخودار است؛ زیرا، در ایران، هم تقویم خورشیدی مرسوم است و هم تقویم قمری که در هرکدام، بهصورت جداگانه، آیینهایی وجود دارد.[۹۲]
مراسمهای مرتبط با تقویم خورشیدی در ایران، ریشه در آئینهای پیش از اسلام دارد مانند نوروز، سده، یلدا، مراسم بارانخواهی، مراسم کوسه و جشنهای محصول؛ مراسمهای مبتنی بر تقویم قمری نیز ریشه در باورهای پس از ظهور اسلام در ایران دارد، مانند رمضان، محرم، اعیاد قربان، فطر، مبعث و روزهای شهادت و ولادت پیشوایان مذهبی. گاهی نیز، این دو گروه با یکدیگر پیوند خوردهاند مانند دعای تحویل سال در عید نوروز.[۹۳]
تعامل ادبیات شفاهی با ادبیات تألیفی (رسمی)
ادبیات شفاهی و تألیفی، همواره از ارتباطی دوسویه برخوردار بودهاند. متخصصان معتقدند که نخستین متنهای مکتوبشدهی ادبی، برگردان ادبیات شفاهی آنها بوده است. علاوه بر آن، بسیاری از شاهکارهای ادبی در جهان، از ادبیات شفاهی رایج در جوامع الهام گرفتهاند، مانند بیوولف[۹۴] و شاهنامه.[۹۵]
مکتوب شدن افسانهها و روایات کهن، از نابودی آنها جلوگیری کرده است. بسیاری از این آثار، پس از مکتوب شدن، دوباره در ادبیات شفاهی مردم از جایگاهی ویژه برخودار شدهاند.[۹۶] برخی از آثاری که در ادبیات شفاهی مردم رایج هستند نیز برگرفته از آثار مکتوب بوده و گاهی در روایت آنها، هرچند نوشته شده بودند، تغییراتی بهوجود آمده است، مانند ابیاتی معروف که امروزه بسیار مورد استفاده هستند و بسیاری از افراد، مؤلف آنها را نمیشناسند و تنها متن را در ذهن خود ثبت کردهاند. مانند بیت معروف از سعدی:[۹۷]
الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
یا بیتی از مولانا:[۹۸] الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
یا بیتی معروفی از غزلیات حافظ:[۹۹]
الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
رواج ماشیننوشتهها (ادبیات جادهای)، در دهههای اخیر، رونق اینگونه اشعار را در ادبیات شفاهی، بیشتر کرده است. در ماشیننویسیها، بیشترین تغییرات کلامی رخ داده است. مانند بیتی که از هادیان نقل شده است:[۱۰۰]
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
اصل این شعر، اثری است از ملک الشعرای بهار:[۱۰۱] الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
بسیاری از اشعار در رثای امام علی نیز، از طریق دراویش دورهگرد، به ادبیات شفاهی مردم در سالهای اخیر ورود کرده است. شعر معروف شهریار از جملهی این اشعار است:[۱۰۲]
الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
در برخی از روایتهای شفاهی و کتبی، تفاوتهایی بنیادین وجود دارد که اغلب در داستانهای حماسی رخ میدهد. برای مثال، در داستان لشکرکشی بهمن پسر اسفندیار به سیستان، زبان و لحن روایت و قضاوت درباره شخصیت بهمن و همچنین هدف او برای این حمله، در روایات شفاهی و کتبی کاملا متفاوت ذکر شده است. در مجموع، ۳ روایت کتبی[۱۰۳] و ۱۴ روایت شفاهی[۱۰۴] از این افسانه در میان مردم وجود دارد.
پانویس
- ↑ داندس، «ادب شفاهی»، ۱۳۵۳ش، ص25.
- ↑ جعفری، «ادبیات شفاهی»، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- ↑ Chadwick, The Growth of Literature, 1932-1940, I, P11.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶، ص۱۸- ۱۹.
- ↑ ارجانی، سمک عیار، ۱۳۸۵ش، ج1، ص1 و ج4، ص3.
- ↑ خلیقی، «فرهنگ عامه، خصوصیات، کنش و نقش آن»، ۱۳۵۶ش، ص۲۵.
- ↑ مصباحیپور ایرانیان، واقعیت اجتماعی و جهان داستان، ۱۳۵۸ش، ص۸۲.
- ↑ فراروتی، «لوکاچ، گلدمن و جامعهشناسی رمان»، ۱۳۷۷ش، ص۲۲۴.
- ↑ زریری، داستان رستم و سهراب، ۱۳۶۹ش، ص391 و 408.
- ↑ خالقی مطلق، حماسه، پدیدهشناسی تطبیقی شعر پهلوانی، ۱۳۸۶ش، ص69.
- ↑ میهندوست، کلّهفریاد، ۱۳۸۰ش، ص۱۱۶.
- ↑ همایونی، ترانههای محلی فارس، ۱۳۷۹ش، ص۲۵۸.
- ↑ اسدی گوکی، فرهنگ عامیانۀ گلباف، ۱۳۷۹ش، ص۳۵۲.
- ↑ نیکوکار، ترانههای نیمروز، 1380ش، ص۱۴۲.
- ↑ کالوینو، شش یادداشت برای هزارۀ بعدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۰.
- ↑ خزاعی، زیباترین افسانهها (پریان)، ۱۳۸۳ش، ص۱۲۱-۱۲۵.
- ↑ نادری، نمونههایی از قصههای مردم ایران، ۱۳۸۳ش، ص۱۳۷- ۱۳۸.
- ↑ بیغمی، فیروزشاهنامه، ۱۳۸۸ش، ص۴۰۹ و ۴۱۸ و ۴۴۸.
- ↑ ارجانی، سمک عیار، ۱۳۸۵ش، ج1، ص285 و ج2، ص63 و 94.
- ↑ قصۀ حمزه (حمزهنامه)، ج2، ۱۳۴۷ش، ص458 و 484.
- ↑ صفا، مقدمه بر دارابنامۀ طرسوسی، ج1، ۱۳۵۶ش، ص16.
- ↑ قیصری، مقدمه بر مثلهای ماهشهری، عیسى قیصری، ۱۳۸۹ش، ص۱۸.
- ↑ صفا، یادداشتها و ملاحظات بر دارابنامۀ بیغمی، ج2، ۱۳۸۱ش، ص772.
- ↑ ناصح، شعر غم، ۱۳۷۹ش، ص۴۳.
- ↑ میرصادقی، واژهنامۀ هنر داستاننویسی، ۱۳۸۸ش، ص۲۸۵.
- ↑ تودورُف، منطق گفتوگویی میخاییل باختین، ۱۳۷۷ش، ص۸۹-۹۰.
- ↑ انجوی شیرازی، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، ج1، ۱۳۷۹ش، ص۶۵-۷۰.
- ↑ انجوی شیرازی، گذری و نظری در فرهنگ مردم، ۱۳۷۱ش، ص۶۲-۶۳.
- ↑ بتلهایم، کودکان به قصه نیاز دارند، ۱۳۸۴ش، ص۱۵؛ جعفری (قنواتی)، «بررسی افسانۀ زندگان»، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۹.
- ↑ همایونی، ترانههای محلی فارس، ۱۳۷۹ش، ص۳۸۴.
- ↑ احمدپناهی سمنانی، ترانه و ترانهسرایی در ایران، ۱۳۷۶ش، ص۲۹۱.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۴۱.
- ↑ بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.
- ↑ بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.
- ↑ الیاده، افسانه و واقعیت، ۱۳۶۷ش، ص۱۱.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.
- ↑ سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.
- ↑ قیم، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۳۵.
- ↑ صفا، «اشارهای کوتاه به داستانگزاران و داستانگزاری تا دوران صفویه»، ۱۳۶۸ش، ص۴۶۳.
- ↑ بیضایی، نمایش در ایران، ۱۳۴۴ش، ص۷۳؛ خلج، تاریخچۀ نمایش در باختران، ۱۳۶۴ش، ص۶۱.
- ↑ بیضایی، نمایش در ایران، ۱۳۴۴ش، ص۷۳؛ خلج، تاریخچۀ نمایش در باختران، ۱۳۶۴ش، ص۶۱.
- ↑ غریبپور، «هنر مقدس صورتخوانی (پردهخوانی)»، ۱۳۷۸ش، ص۵۶.
- ↑ «نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، ج15، ۱۳۸۶ش، ص17.
- ↑ «نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، ج15، ۱۳۸۶ش، ص17.
- ↑ چلکوفسکی، «روضة الشهدا و هنرهای نمایشی در ایران»، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۱.
- ↑ انجوی شیرازی، بازیهای نمایشی، ۱۳۵۲ش، ص۱۴.
- ↑ انجوی شیرازی، بازیهای نمایشی، ۱۳۵۲ش، ص۱۴.
- ↑ احمدی، کهنههای همیشه نو، ۱۳۸۰ش، ص۴۶-۵۰ و ۱۲۳ و ۱۳۶-۱۴۰.
- ↑ رئیسنیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، ۱۳۷۷ش، ص۸۷.
- ↑ هاشمزاده، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، ۱۳۷۷ش، ص۱۳؛ سفیدگر شهانقی، «نگاهی به هنر و ادبیات عاشیقهای آذربایجان»، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۸-۱۴۰؛ درویشی، آیینه و آواز، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۶.
- ↑ آیدنلو، «پیشینۀ مکتوب و چندصدسالۀ برخی روایات مردمی ـ شفاهی شاهنامه»، ۱۳۸۷ش، ص۷۵.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۱۹۰.
- ↑ اسماعیلپور، اسطوره، بیان نمادین، ۱۳۷۷ش، ص۱۴۱.
- ↑ صوفیزاده، «چیستان و خصوصیتهای آن»، ۱۳۷۲ش، ص۳۶.
- ↑ فرخاریی، «سیری در ادبیات عامیانۀ افغانستان»، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۴.
- ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج4، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش، ص۱۹۴.
- ↑ شایستهفر، «تزیینات کتیبهای سنگ قبرهای شیخ صفی و تطبیق آن با نهارخوران گرگـان»، ۱۳۸۸ش، ص۸۰.
- ↑ انجوی شیرازی، گذری و نظری در فرهنگ مردم، ۱۳۷۱ش، ص۳۲-۳۳.
- ↑ قزلایاغ، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، ۱۳۸۳ش، ص۱۲۸.
- ↑ قزلایاغ، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، ۱۳۸۳ش، ص۱۲۸.
- ↑ Aarne, The Types of International Folktales, 2004., P256, 354-355.
- ↑ کویاجی، آیینها و افسانههای ایران و چین باستان، ۱۳۵۳ش، ص۳-۱۳.
- ↑ انجوری شیرازی، گل به صنوبر چه کرد؟، ج1، ۱۳۵۹ش، ص140.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، پادشاهی یزگرد، بخش 17، بیت 22، سایت گنجور.
- ↑ ارجانی، سمک عیار، ج1، ۱۳۸۵ش، ص9؛ قصههای مشدی گلین خانم، ۱۳۷۴ش، ص96.
- ↑ همایونی، ترانههای محلی فارس، ۱۳۷۹ش، ص۸۹.
- ↑ مید، آدمیان و سرزمینها، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۰.
- ↑ مید، آدمیان و سرزمینها، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۰.
- ↑ بارنز، تاریخ اندیشۀ اجتماعی، ج2، ۱۳۷۱ش، ص22-31.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، ج1، ۱۳۵۲ش، ص245.
- ↑ حتی، تاریخ عرب، ج1، ۱۳۴۴ش، ص115.
- ↑ آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳۲۴-325.
- ↑ آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳26.
- ↑ شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج1، ۱۳۴۶ش، ص21.
- ↑ آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳27.
- ↑ دوستخواه، «یادداشتها»، اوستا، ج2، 1371ش، ص988.
- ↑ دوستخواه، «یادداشتها»، اوستا، ج2، 1371ش، ص988.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ج1، 1380ش، ص61.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶، ص۱۳.
- ↑ زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، ۱۳۸۴ش، ص۷.
- ↑ محمد بن منور، اسرار التوحید، ۱۳۳۲ش، ص۳۸۶؛
- ↑ بیهقی، تاریخ بیهق، ۱۳۶۱ش، ص۲۷۱؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، ۱۳۳۲ش، ص۳۸۶؛ راوندی، راحة الصدور، ۱۳۳۳ش، ص۲۹۴ و ۲۹۶ و ۳۳۵-۳۳۶.
- ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ۱۳۴۷ش، ص98.
- ↑ بیهقی، تاریخ بیهق، ۱۳۶۱ش، ص۲۷۱؛
محمد بن منور، اسرار التوحید، ۱۳۳۲ش، ص۳۸۶؛
راوندی، راحة الصدور، ۱۳۳۳ش، ص۲۹۴ و ۲۹۶ و ۳۳۵-۳۳۶. - ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ۱۳۴۷ش، ص885.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ج2، 1380ش، ص363.
- ↑ ظهیری سمرقندی، سندبادنامه، ۱۳۸۱ش، ص86.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ج2، 1380ش، ص55.
- ↑ فوجیموتو، «سفرههای نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، ۱۳۸۵ش، ص۱۸۵.
- ↑ فوجیموتو، «سفرههای نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، ۱۳۸۵ش، ص۱۸۵.
- ↑ Chadwick, The Growth of Literature, 1932-1940, I, P556-558.
- ↑ خالقی مطلق، «از شاهنامه تا خداینامه»، 1386ش، ص7.
- ↑ انجوی شیرازی، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، ج1، ۱۳۷۹ش، ص۶6؛
مؤید محسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۳۱۴؛
قنبری، «نگاهی به مکتبخانه در ایران»، ۱۳۸۶ش، ص۱۳۰. - ↑ سعدی، بوستان، باب دوم، بخش 14، بیت 8، سایت گنجور.
- ↑ مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 164، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ حافظ، غزلیات، غزل شماره 11، بیت 3، سایت گنجور.
- ↑ هادیان طباییزواره، اُتولنامه، ۱۳۸۸ش، ص۱۶۲.
- ↑ ملک الشعرا بهار، غزلیات، شماره 92، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ شهریار، گزیده ی غزلیات، غزل شماره 2، مناجات، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ج5، ۱۳۸۶ش، ص۴۷۱-۴۸۵؛
ثعالبی مرغنی، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ۱۹۰۰م، ص۳۸۶-۳۸۷. - ↑ هفت لشکر، ۱۳۷۷ش، ص۴۸۰؛
سعیدی، طومار شاهنامۀ فردوسی، ج2، ۱۳۸۱ش، ص1120؛
صداقتنژاد، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، ۱۳۷۴ش، ص۷۹۶؛
مشکین، مشکیننامه، ۱۳۸۶ش، ص۲۰۵؛
انجوی شیرازی، فردوسینامه، ۱۳۶۳ش، ج1، ص128-151 و ۱۳۵۸ش، ج۲، ص213-220.
منابع
- آموزگار، ژاله، زبان، فرهنگ و اسطوره، تهران، معین، ۱۳۸۶ش.
- آیدنلو، سجاد، «پیشینۀ مکتوب و چندصدسالۀ برخی روایات مردمی ـ شفاهی شاهنامه»، تهران، فرهنگ مردم، س۷، شماره ۲۴ و ۲۵، ۱۳۸۷ش.
- ابنخلدون، مقدمه، ترجمۀ محمد پروینگنابادی، تهران، بنگاه ترجمه، ۱۳۵۲ش.
- احمدپناهی سمنانی، محمد، ترانه و ترانهسرایی در ایران، تهران، سروش، ۱۳۷۶ش.
- احمدی، مرتضى، کهنههای همیشه نو، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش.
- ارجانی، فرامرز، سمک عیار، بهتحقیق پرویز خانلری، تهران، آگاه، ۱۳۸۵ش.
- اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۷۹ش.
- اسماعیلپور، ابوالقاسم، اسطوره، بیان نمادین، تهران، سروش، ۱۳۷۷ش
- الیاده، م، افسانه و واقعیت، ترجمۀ نصرالله زنگویی، تهران، ۱۳۶۷ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، گل به صنوبر چه کرد؟، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، بازیهای نمایشی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فردوسینامه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳-۱۳۵۸ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، گذری و نظری در فرهنگ مردم، تهران، اسپرک، ۱۳۷۱ش.
- بارنز، بکر، تاریخ اندیشۀ اجتماعی، ترجمۀ جواد یوسفیان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱ش.
- بتلهایم، برونو، کودکان به قصه نیاز دارند، ترجمۀ کمال بهروزکیا، تهران، نشر افکار، ۱۳۸۴ش.
- براهنی، رضا، قصهنویسی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲ش.
- بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، چاپخانۀ خودکار، ۱۳۸۰ش.
- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، آگه، ۱۳۸۱ش.
- بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران، کاویان، ۱۳۴۴ش.
- بیغمی، محمد، فیروزشاهنامه، بهتحقیق ایرج افشار و مهران افشاری، تهران، چشمه، ۱۳۸۸ش.
- تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بهتحقیق ژاله آموزگار، تهران، سخن، ۱۳۷۶.
- تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بهتحقیق ژاله آموزگار، تهران، سخن، ۱۳۷۶.
- تودورُف، تزوتان، منطق گفتوگویی میخاییل باختین، ترجمۀ داریوش کریمی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۷ش.
- ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، بهتحقیق زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م.
- جعفری، «ادبیات شفاهی»، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تاریخ درج مطلب: ۷ بهمن ۱۳۹۸ش.
- جعفری (قنواتی)، محمد، «بررسی افسانۀ زندگان»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، تهران، شماره ۷۵ و ۷۶، ۱۳۸۲ش.
- چلکوفسکی، پ، «روضة الشهدا و هنرهای نمایشی در ایران»، فصلنامۀ تئاتر، ویژۀ پژوهشهای تئاتری، تهران، دوره جدید، شماره ۶-۹، ۱۳۷۹ش.
- حافظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۲ دی ۱۴۰۰ش.
- حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تبریز، آگه، ۱۳۴۴ش.
- خالقی مطلق، جلال، «از شاهنامه تا خداینامه»، عصر نو، سال هفتم، شماره ۱ و ۲، ۱۳۸۶ش.
- خالقی مطلق، جلال، حماسه، پدیدهشناسی تطبیقی شعر پهلوانی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.
- خزاعی، حمیدرضا، زیباترین افسانهها (پریان)، مشهد، ماهجان، ۱۳۸۳ش.
- خلج، منصور، تاریخچۀ نمایش در باختران، تهران، منصور خلج، ۱۳۶۴ش.
- خلیقی، محمود، «فرهنگ عامه، خصوصیات، کنش و نقش آن»، فرهنگ و زندگی، تهران، شماره ۲۵ و ۲۶، ۱۳۵۶ش.
- داندس، آ.، «ادب شفاهی»، ترجمۀ پوهاند الهام، دفولکلور اوادب دوهمیاشتنی خپرونه، کابل، ۱۳۵۳ش.
- درویشی، محمدرضا، آیینه و آواز، تهران، حوزه هنری، ۱۳۷۶ش
- دوستخواه، جلیل، «یادداشتها»، اوستا، تهران، مروارید، ۱۳۷۱ش.
- رحمانی، روشن، افسانههای دری، تهران، سروش، ۱۳۷۴ش.
- رحمانی، روشن، افسانههای مردم فارسیزبان، تهران، ۱۳۸۰ش.
- رئیسنیا، رحیم، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، تهران، دنیا، ۱۳۷۷ش.
- زرشناس، زهره، میراث ادبی روایی در ایران باستان، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۴ش.
- زریری، عباس، داستان رستم و سهراب، بهتحقیق جلیل دوستخواه، تهران، توس، ۱۳۶۹ش.
- سعدی، بوستان، باب دوم، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۲ دی ۱۴۰۰ش.
- سعیدی، مصطفى و هاشمی، احمد ، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، خوشنگار، ۱۳۸۱ش.
- سفیدگر شهانقی، حمید، «نگاهی به هنر و ادبیات عاشیقهای آذربایجان»، تهران، گوهران، س۱، شماره ۱، ۱۳۸۲ش.
- سیپک، ی، ادبیات فولکلور ایران، ترجمۀ محمد اخگری، تهران، ۱۳۸۴ش.
- شایستهفر، مهناز، «تزیینات کتیبهای سنگ قبرهای شیخ صفی و تطبیق آن با نهارخوران گرگـان»، تهران، کتاب ماه هنر، شماره ۱۳۴، ۱۳۸۸ش.
- شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش.
- شهریار، گزیده ی غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۲ دی ۱۴۰۰ش.
- صداقتنژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۷۴ش.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش.
- صفا، ذبیح الله، مقدمه بر دارابنامۀ طرسوسی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۶ش.
- صفا، ذبیح الله، یادداشتها و ملاحظات بر دارابنامۀ بیغمی، تهران، ]بینا[، ۱۳۸۱ش.
- صفا، ذبیحالله، «اشارهای کوتاه به داستانگزاران و داستانگزاری تا دوران صفویه»، ایرانشناسی، تهران، س۱، شماره ۳، ۱۳۶۸ش.
- صوفیزاده، اسدالله، «چیستان و خصوصیتهای آن»، دوشنبه، مردم گیاه، س۱، شماره ۱، ۱۳۷۲ش.
- ظهیری سمرقندی، محمد، سندبادنامه، بهتحقیق محمدباقر کمالالدینی، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۱ش.
- غریبپور، بهروز، «هنر مقدس صورتخوانی (پردهخوانی)»، فصلنامۀ هنر، تهران، دوره جدید، شماره ۴۰، ۱۳۷۸ش.
- فراروتی، ف.، «لوکاچ، گلدمن و جامعهشناسی رمان»، درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات، ترجمۀ محمدجعفر پوینده، تهران، چشمه، ۱۳۷۷ش.
- فرخاریی، احمد یاسین، «سیری در ادبیات عامیانۀ افغانستان»، تهران، پل فیروزه، س۴، شماره ۱۴، ۱۳۸۳ش.
- فردوسی، شاهنامه، بهتحقیق جلال خالقی مطلق، تهران، نارمک، ۱۳۸۶ش.
- فردوسی، شاهنامه، وبسایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۲ دی ۱۴۰۰ش.
- فوجیموتو، ی.، «سفرههای نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، فرهنگ مردم، تهران،سال۵، شماره ۱۸، ۱۳۸۵ش.
- قزلایاغ، ثریا، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، تهران، سمت، ۱۳۸۳ش.
- قصههای مشدی گلین خانم، گردآوری لارنس پل الول ساتن، بهتحقیق ا. مارتسلف و دیگران، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۴ش.
- قصۀ حمزه (حمزهنامه)، بهتحقیق جعفر شعار، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ش.
- قنبری، محمدرضا، «نگاهی به مکتبخانه در ایران»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، شماره ۹، ۱۳۸۶ش.
- قیصری، ابراهیم، مقدمه بر مثلهای ماهشهری، عیسى قیصری، تهران، دبیر، ۱۳۸۹ش.
- قیم، عبدالنبی، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۷ش
- کالوینو، ایتالو، شش یادداشت برای هزارۀ بعدی، ترجمۀ لیلی گلستان، تهران، کتاب نادر، ۱۳۷۵ش.
- کویاجی، جی سی، آیینها و افسانههای ایران و چین باستان، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، کتابهای جیبی، ۱۳۵۳ش.
- مشکین، حسینبابا، مشکیننامه، بهتحقیق داود فتحعلی بیگی، تهران، مؤسسه انجمن نمایشی، ۱۳۸۶ش.
- مصباحیپور ایرانیان، جمشید، واقعیت اجتماعی و جهان داستان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸ش.
- ملک الشعرا بهار، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۲ دی ۱۴۰۰ش.
- مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، سایت گنجور، تاریخ بازدید: ۱۲ دی ۱۴۰۰ش.
- مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۱ش.
- مید، مارگارت، آدمیان و سرزمینها، ترجمۀ علیاصغر بهرامی، تهران، نی، ۱۳۸۲ش.
- میرصادقی، جمال و میرصادقی، میمنت، واژهنامۀ هنر داستاننویسی، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۸۸ش .
- میهندوست، محسن، کلّهفریاد، تهران، گلآذین، ۱۳۸۰ش.
- نادری، افشین، نمونههایی از قصههای مردم ایران، تهران، قصه، ۱۳۸۳ش.
- ناصح، محمدمهدی، شعر غم، مشهد، خراسانشناسی، ۱۳۷۹ش.
- «نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، بهتحقیق حمیدرضا اردلان، تهران، فرهنگستان هنر، ۱۳۸۶ش.
- نیکوکار، عیسى، ترانههای نیمروز، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۸۰ش.
- هادیان طباییزواره، جمال، اُتولنامه، تهران، یک، ۱۳۸۸ش.
- هاشمزاده، سلیمان، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، اورمیه، جهاد دانشگاه ارومیه، ۱۳۷۷ش.
- هفت لشکر، بهتحقیق مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- همایونی، صادق، ترانههای محلی فارس، شیراز، بنیاد فارسشناسی، ۱۳۷۹ش.
- Aarne, A, and S, Thompson, The Types of International Folktales, ed. H, J, Uther, Helsinki, 2004
- Chadwick, H. M. and N. K. Chadwick, The Growth of Literature, Cambridge, 1932-1940.
- Wellek, R. and A. Warren, Theory of Literature, Penguin Books, 1949.