پیشنویس:آرایش
آرایش؛ آراستن چهره، مو و اندامها با رنگ و زیورهای گوناگون.
پذیرش عناصر آراستگی در هر جامعه به باورهای عمومی و ارزشهای همگانی و نيز به منزلت اجتماعی افراد و گروهها در آن جامعه وابسته است. مردم در هر دورهای، شيوههای آرايش و گونههای زیبایی پیشینیان را متناسب با اقتضائات روزگار خويش، ارزيابی میکنند؛ گاهی شيوه آراستگی پيشينيان را برمیگزینند و گاهی زیباییهای تازهای میآفرینند و یا با حفظ کیفیت زیبایی پیشین در تحول و غنای آن میکوشند.
مفهومشناسی
واژه آرایش در فرهنگنامهها بهمعنای زیور بهخود گرفتن و خود را خوشنما ساختن آمده است.[۱] آرایش در معنای آراستگی با افزودنِ زیورها، در برابر پیرایش بهمعنای زدودن و کاستن قرار میگیرد.[۲]
آرایش در ایران باستان
ایرانیان از هزاران سال پیش، زیورهای سنگی، فلزی و استخوانی را برای آرایش بهکار میبردند. اصلاح ريش مردان بهشکل مربع، بستن موی سر از پشت با نوار، بالا آوردن موی سر با نیمتاج، استفاده از کلاهگیس، مواد آرایشی و جواهرات در دوره مادها مرسوم بوده است. تاج، دستبند، گردنبند زرین و مهرههای شيشهای نیز از زیورهای آن روزگار بوده است.[۳] در دوران هخامنشی، زنان موی بافتهشده خود را پشتسر جمع میکردند و سر را با تاج و توری میآراستند.[۴] در این دوره پیشه آرایشگری، جایگاه اجتماعی داشته است.[۵]
آرایش ایرانیان در دوره اسلامی
حضور اسلام در جامعه ایرانی نقطه عطفی بود که ایرانیان را به درآميختن آداب و سنتهای دیرین خود با آموزههای اسلامی سوق داد. سفارش قرآن به آراستگی[۶] و تأکيد پیامبر اسلام بر خوشبویی[۷] و زيبندگی ظاهر،[۸] برای ایرانيان جذاب بود. خضاب کردن، شانهزدن موها و معطر کردن آن با روغن و عطرهای خوشبو، پوشیدن جامه سپید برای زیبایی و پاکیزگی، آراستگی شوهر و زیور بستن زن برای شوهر، از سفارشهای اسلام است که به تدریج بر سبک زندگی ایرانيان اثر گذاشت. در دوره ميانه از تاریخ ايران اسلامی، داشتن زلفهای سیاه انبوه و ابروان کمانی و رنگین کردن انگشتان با حنا و آویختن زیورها و تعویذهای آغشته به عنبر و مشک مرسوم بود.[۹] گزارشهای تاریخی به استعمال فزاینده عطر و مواد آرایشی در این دوره اشاره کردهاند.[۱۰] بازار پررونق جواهرفروشان تبریز و علاقه فراوان زنان به خرید طلا و جواهر در سفرنامه ابنبطوطه مورد توجه قرار گرفته است.[۱۱]
در دوره صفویه، زنان بافتههای ابریشمین را بر گیسوان خود میآویختند و سر بافتهها را با مروارید و زیورهای دیگر میآراستند.[۱۲] نقشونگار دستها و پاها با حنا از گونههای آرایشی مرسوم زنان در عهد صفوی بود.[۱۳] برای مردان تراشیدن موهای سر و گذاردن ریش سیاه پرپشت و آراسته مرسوم بود. برای سپاهیان و نظامیان نیز سبیل بزرگ و انبوهی که انتهای دو سر آن به بناگوش میرسید پسندیدهتر بود.[۱۴] کاربرد عطر، مشک، عنبر و غالیه نیز میان مردان و زنان عهد صفوی رایج بود و بسیاری از زنان عطردان کوچکی از مشک و عنبر را به انتهای زیورآلات خود میآویختند.[۱۵]
مردان عهد زندیه برای آنکه خواجه جلوه نکنند، ریش انبوه سیاهی میگذاشتند. مردان در مراقبت و نگهداری از ریش خود کوشا بودند و همواره آینه و شانه کوچکی همراه داشتند. آویختن ساعت با زنجیر طلا یا نقره، عطردان، مهر و نشان از جمله زیورهای مردان در دوره زندیه بود.[۱۶] زنان نیز برای آرايش، کلاهکهای مجلل، قلابدوزی شده و زیورنشان بر سر مینهادند.[۱۷] بافتن موها و سیاهکردن چشمها با سرمه و وسمه از ویژگیهای آرایش زنان عهد زندیه است.
در دورۀ قاجاریه، ابزار و لوازم آرایش زنانه پیشرفت چشمگیری کرد و استفاده از وسمه، سرمه، سفیداب، سرخاب، زرک و حنا بسیار گسترش یافت. زیورآرایی میان همه زنان طبقات مختلف جامعه در عهد قاجار مرسوم بود و هر زنی متناسب با بضاعت مالی به خودآرایی میپرداخت. در این دوره، زنان هر بار که به گرمابه میرفتند، به شستوشوی سر و بدن و حنابستن و نگارینکردن دستوپا میپرداختند و به آراستگی، توجه کاملی داشتند.[۱۸] داشتن ریش سیاه انبوه از ملاکهای صورت زیبا برای مردان بهشمار میرفت. مردان میانسال نیز موهای سر را به پهنای پیشانی تا پشت گردن میتراشیدند و موهای اطراف شقیقهها را نگه میداشتند. مردان همچنین ریش و موی خود را با حنا رنگ میکردند. ساعتهایی که با زنجیر به جیب جامه متصل میشد و نیز تسبیح و انگشترهای عقیق و فیروزه از از زیورهای مردان در دوره قاجار بود.[۱۹]
پانویس
- ↑ آنندراج، فرهنگ آنندراج، 1335ش، ج1، ذیل واژه آرایش.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، 1378، ذیل واژه آرایش.
- ↑ گیرشمن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، 1346ش، ص264.
- ↑ بروسیوس، زنان هخامنشی، 1381ش، ص116-117.
- ↑ بريان، امپراتوری هخامنشی، 1381ش، ج1، ص347.
- ↑ سوره أعراف، آيه 26 و 32.
- ↑ کلينی، فروع کافی، 1367ش، ج5، ص496.
- ↑ شيخ صدوق، الخصال، 1362، ج1، ص242.
- ↑ ارجانی، سمک عیار، 1356ش، ج1، ص22.
- ↑ بیانی، زن در ایران عصر مغول، 1352ش، ص70.
- ↑ ابنبطوطه، رحله، 1417ق، ج2، ص76.
- ↑ شاردن، سياحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.
- ↑ شاردن، سياحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.
- ↑ شاردن، سياحتنامه، 1336ش، ج4، ص216.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژهها.
- ↑ رجبی، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، ص39-40.
- ↑ ضياءپور، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، 1348ش، ص396.
- ↑ سرنا، آدمها و آیینها در ایران، ۱۳۶۳ش، ص153-156.
- ↑ پولاک، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ۱۳۶۱ش، ص113-114.
منابع
- قرآن
- آنندراج، محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، بهکوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، ۱۳۳۵ش.
- ابنبطوطه، رحله، رباط، أكاديميه المملكه المغربيه، 1417ق.
- ارجانی، فرامرز، سمک عیار، بهکوشش پرویز خانلری، تهران، ۱۳۵۶ش.
- بریان، پییر، امپراتوری هخامنشی، ترجمه ناهید فروغان، تهران، قطره، ۱۳۸۱ش.
- بروسیوس، ماریا، زنان هخامنشی، ترجمه هایده مشایخ، تهران، هرمس، ۱۳۸۱ش.
- بیانی، شیرین، زن در ایران عصر مغول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲ش.
- پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱ش.
- دلا واله، پیترو، سفرنامه، ترجمه شعاعالدین شفا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، زير نظر محمد معین و سيدجعفر شهیدی، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.
- رجبی، پرویز، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، در مجله هنر و مردم، شماره 105، ۱۳۵۰ش.
- سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران، زوار، ۱۳۶۳ش.
- شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمه محمد عباسی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۳۶ش.
- شيخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362ش.
- ضیاءپور، جلیل، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۸ش.
- کلينی، محمد بن يعقوب، فروع کافی، تهران، دار الکتب الإسلاميه، 1367ش.
- گيرشمن، رومن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمه عیسى بهنام، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۸ش.
- نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، بهکوشش محمدعلی فروغی، تهران، خیام، ۱۳۱۸ش.