پرش به محتوا

پیش‌نویس:آموزش و پرورش در افغانستان

از ایران پدیا

آموزش و پرورش در افغانستان؛ سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت در افغانستان.
آموزش و پرورش (معارف) در افغانستان از دوران باستان تاکنون تحولات عمیقی را تجربه کرده است. در دوران پیش از اسلام، آموزش بر پایه آموزه‌های زرتشتی و بودایی استوار بود و محافل مذهبی نقش اصلی را در انتقال دانش ایفا می‌کرد. با ظهور اسلام و اهمیت این دین به تعلیم و تربیت، شهرهای مختلف خراسان بزرگ از جمله بلخ به کانون شکوفایی علمی تبدیل شد و دانشمندانی چون ابن سینا و ابوریحان بیرونی را پرورش داد. در دوره‌های سامانیان، غزنویان و غوریان، نظام آموزشی پیشرفته‌ای بر پایه ارزش‌های اسلامی شکل گرفت که به پرورش چهره‌های علمی و ادبی بزرگی انجامید. البته پایه‌های آموزش سنتی و مکتب‌خانه‌ای بود.

با این حال، در سه قرن اخیر، با حاکم شدن قرائت‌های قبیله‌ای و متحجرانه از اسلام بر مناسبات فرهنگی کشور، نظام آموزشی افغانستان به تدریج از مسیر پیشرفت خارج شد. حذف تدریجی زبان فارسی از نظام آموزشی که زمانی زبان علم و ادب بود، محدودیت‌های ایجاد شده برای تحصیل زنان و جایگزینی محتوای علمی با آموزش‌های ایدئولوژیک، از مهم‌ترین عوامل افول کیفیت آموزش در این دوره محسوب می‌شود. این تحولات منفی در دوره طالبان به اوج خود رسید، به‌طوری که نظام آموزشی به‌طور کامل در خدمت اهداف سیاسی و ایدئولوژیک قرار گرفت. نتیجه این روند، تربیت نسلی بوده که به جای اندیشمندان و دانشمندان، به‌طور عمده جنگجویان پرورش یافته‌اند.

تاریخچه آموزش و پرورش در افغانستان

آموزش و پرورش در سرزمین افغانستان، از عهدهای باستان تاکنون، نشانگر روندی غنی و پیچیده است که هر دوره در شکل‌گیری فرهنگ و تمدن این سرزمین نقش مهمی داشته است که اشاره به وضعیت آن در برخی از مقاطع مهم این تاریخ، می‌تواند تصویری اجمالی ارائه دهد:

الف) دوران پیش از اسلام

آموزش و پرورش در این دوره بر اساس آموزه‌های مذهبی و انسانی بود که به تعلیمات اخلاقی، دین‌شناسی و احکام الهی محدود نمی‌شد، بلکه شامل اطلاعاتی در حوزه‌های مختلف بود. مردم آن زمان در کتاب اوستا، که از کتب مقدس و الهی محسوب می‌شد، هم دانش‌های دینی و هم علوم مرتبط با تاریخ، علم العدد، و مراسم مذهبی را فرا می‌گرفتند. این آموزش‌ها به‌طور غالب در قالب آموزش‌های شفاهی و در محافل مذهبی برگزار می‌شد و نقش مهمی در حفظ، انتقال و توسعه فرهنگ آن دوران داشت.

در آن زمان، برهمنان که از جایگاه علم و دانش برخوردار بودند، به‌عنوان معلمان و مرشدانی، محتواهای آموزشی را تدریس می‌ کردند. تربیت بدنی، که بیشتر برای شاهزادگان و سپاهیان طراحی شده بود، نیز جزو برنامه‌های آموزشی قرار داشت، چرا که بدن سالم و قوی از نیازهای آن زمان به شمار می‌رفت و در کنار تعلیمات علمی و دینی اهمیت داشت.

مراحل تعلیم در این دوره، از دوره ابتدایی که تا سن هشت سالگی ادامه داشت، آغاز می‌شد و پس از آن دانش‌آموزان به سطوح بالاتر راه می‌یافتند. در این دوران، اصولی چون احترام به والدین، حقوق همسایگان، شؤون ملی و احترام به معلمان به‌عنوان بخش مهمی از آموزش محسوب می‌شد؛ در کنار آن‌ها، آموزش‌های ادبیات، سرودهای مذهبی، تاریخ، ریاضی، علوم طبیعی و عقاید نیز در برنامه‌های درسی گنجانده می‌شد.

با نفوذ آیین بودا در سرزمین افغانستان، در حدود ۲۳۷ قبل از میلاد، شیوه‌های تعلیم و تربیت به مراتب نوین‌تری تغییر یافت. در این دوره، مدارس بودایی در مراکز مهمی چون بلخ و بامیان شکل گرفت و آموزش در این مراکز از سنین کودکی آغاز و تا بیست سالگی ادامه داشت. دانش‌آموزان در این مدارس، با حفظ متون درسی و تمرکز بر آموزش‌های دینی و فلسفی، مسیر ترقی را پیمودند و در صورت قبولی در امتحانات، به سطوح عالی‌تر راه می‌یافتند. راهبان بودایی که در معابد زندگی می‌کردند، مدارس را اداره می‌کردند و آموزش رایگان بود. [۱]

ب) دروان پس از اسلام

1. از آغاز اسلام تا دورۀ سامانیان: توسعه آموزش و پرورش با شیوۀ سنتی در قلمرو اسلامی ریشه در تحولات فکری-فرهنگی دارد که نخستین بار در خراسان بزرگ ظهور یافت. در آن زمان، مردم این سرزمین که همواره در عرصۀ علم و فرهنگ پیشگام بودند، با پیروی از دستورات اسلام، به‌شدت و شوق فراوان در راه توسعه آموزش و پرورش گام نهادند. این اهتمام گسترده، باعث شد که در تمامی نقاط شهری و روستایی، مدارس متعددی تأسیس شود و هزاران طالب علم اسلامی در این مدارس تحت تعلیم قرار گیرند.

این توجه ویژه به آموزش و پرورش در دوران اسلامی، نقش بی‌بدیلی در پرورش افرادی برجسته و بزرگ در تاریخ اسلام ایفا کرد. مؤسساتی پدید آمد که سرآمدان علم، فلسفه، حکمت و ادب در عرصه‌های مختلف ظاهر شدند و کارهای علمی و فرهنگی بی‌نظیری به میدان آوردند. در همین راستا، افغانستان توانست فلاسفه و دانشمندان برجسته‌ای را به جامعه جهانی معرفی کند. نام‌هایی مانند موسی جابرین حیان خراسانی، ابوریحان بیرونی، ابن قتیبه، احمد بن الطیب سرخسی، ابوزید احمد بن سهل بلخی، ابوالحسن شهید بلخی، ابوسلیمان سجستانی و ابوالغیر بن خمار در این سرزمین پرورش یافتند و در تاریخ علم و دانش اسلام جایگاه ویژه‌ای کسب کردند.[۲]

2. دورۀ سامانیان: در این دوره که اوج شکوفایی علم و فرهنگ اسلامی در خراسان بزرگ است، پیشرفت‌های علمی و فرهنگی مرهون سیستم آموزش و پرورش مبتنی بر آموزه‌های دینی و اهتمام ویژه به آموزش دورۀ ابتدایی بود که رشد و تربیت دانشمندان، شاعران و فیلسوفان بزرگ را امکان‌پذیر ساخت. توجه ویژه به آموزش ابتدایی و تربیت فرزندان سبب شد تا بنیۀ علمی و فرهنگی در حوزه‌های مختلف توسعه یابد و پژوهش‌ها و تألیفات ارزنده‌ای در حوزه‌های تفسیر، تاریخ، ادبیات و علوم مختلف صورت گیرد. در این راستا، تأسیس کتابخانه‌های بزرگ و پدیدآمدن آثار ماندگار، نشانگر توجه و حمایت مسلمانان از تعلیم و تربیت کودکان است که منشأ شکوفایی هرچه بیشتر فرهنگ و تمدن اسلامی شد. این نظام آموزشی قوی و مبتنی بر آموزه‌های دینی، نقش محوری در تربیت و استمرار نسل دانشمندانی چون فارابی و ابن‌سینا داشت و میراثی غنی و پایدار در عرصۀ علم و هنر برای جهان اسلام به یادگار گذاشت.[۳]

3. دورۀ عزنویان و غوریان: در این دوره نظام آموزش و پرورش به گونه‌ای نوین و پربار شکل گرفت که مرهون حمایت و توجه سلاطین و علمای دینی آن زمان بود. غزنه، از دورۀ سبکتگین تا تاج‌الدوله، به مرکزی پررونق برای آموزش و نشر معارف تبدیل و مدارس متعددی تأسیس شد که شمار آنها در حدود هزار تا دوهزار باب برآورد شده است. در این دوره، تعلیمات در دو سطح پایه و عالی ارائه می‌شد؛ در سطح نخست، کودکان در خانه با نظارت والدین یا معلمان خصوصی تربیت می‌شدند و پس از آن، در مساجد و مدارس ابتدایی، تعلیمات اسلامی و علمی ادامه می‌یافت. زبان عربی، علوم شرعی و ادبی، حساب، نجوم و طب به‌عنوان مهم‌ترین موضوعات آموزش داده می‌شد. شاعران و دانشمندانی چون فردوسی، عنصری، بیهقی و بیرونی در این دوره تربیت شدند و نهادهای علمی نوینی مانند دارالتألیف و انجمن‌های ترجمه فعالیت می‌کردند. در عرصۀ حکمرانی، شاهان غوری علاوه‌بر اهتمام به توسعۀ علوم، به آموزش و پرورش زنان و دختران نیز اهمیت می‌دادند. همچنین، امیرعلی شیر نوایی با تأسیس مدارس و مؤسسات علمی، نقش مهمی در گسترش روال آموزشی داشت و الگوی منظم تعلیم در قالب مدارس ابتدایی، متوسط و عالی، همراه با نهادهای نظارتی و بودجه‌بندی از سوی دولت، منشأ توسعه پایدار نظام تربیتی آن عصر شد.[۴]

4. عصر درانی‌ها: با تشکیل حکومت مستقل افغانستان توسط احمدشاه ابدالی در ۱۷۴۷م نظام آموزشی خراسان بزرگ که سابقه‌ای درخشان در تربیت اندیشمندان و دانشمندان برجستۀ اسلامی داشت، به تدریج رو به افول نهاد. تمرکزگرایی شدید سیاسی و نظام سلطنتی مطلقه، همراه با رقابت‌های قبیله‌ای و انحصار قدرت در دست گروه‌های خاص، موجب غفلت از توسعۀ فرهنگی و آموزشی شد.در دوره‌های بعدی، سیاست‌های استعماری بریتانیا و بی‌ثباتی‌های ناشی از آن، ضربه‌ای مهلک بر پیکرۀ نظام آموزشی وارد آورد و ارتباط آن را با مراکز علمی پیشرفته جهان اسلام قطع کرد. در فاصلۀ بین حکومت غوریان تا آغاز سلطنت امیر شیرعلی خان، به‌دلیل درگیری شاهان و سرداران محمدزایی بر سر تقسیم قدرت و دور شدن از اصول آموزشی اسلامی، به آموزش و پرورش رسمی توجه نشد و تنها به مدارس محلی و غیررسمی محدود شد.

5. سیستم آموزش مدرن: سیدجمال‌الدین افغانی با مشاهدۀ پیشرفت‌های علمی و آموزشی غرب، ضرورت نوسازی نظام تعلیم و تربیت در افغانستان را دریافت و امیر شیرعلی خان را به تأسیس مدارس نظامی و ملکی ترغیب کرد. این اقدامات، اگرچه محدود، نخستین گام‌ها در مسیر آموزش مدرن بود. در دورۀ امیر حبیب‌الله خان، با تأسیس مکتب حبیبه، آموزش نوین گسترش یافت، اما همچنان از عظمت تاریخی و تمدنی آموزش در خراسان قدیم فاصله داشت. امان‌الله خان با اجباری کردن آموزش ابتدایی، ایجاد مدارس دخترانه، و تأسیس وزارت معارف، تحولی بنیادین در نظام آموزش مدرن پدید آورد. همچنین، با بنیان‌گذاری دانشکده‌های تخصصی و دانشگاه کابل، زمینه برای رشد آموزش عالی فراهم شد و میراث سیدجمال‌الدین در نوزسازی نظام آموزش و تداوم یافت. در دوران معاصر آموزش مدرن در این کشور با افت و خیزهای زیاد همراه بود؛ در دورۀ محمدنادرخان نظام آموزشی افول کرد و با تعطیلی مدارس و حاشیه‌نشینی آموزش زنان همراه شد. در عصر محمدظاهر شاه، تأسیس دانشگاه کابل و گسترش مدارس متوسطه روندی رو به رشد داشت، اما تبعیض آموزشی در مناطق محروم از جمله هزارجات ادامه یافت. حکومت کمونیستی با وجود سوادآموزی بزرگسالان، با ایدئولوژیک‌کردن آموزش موجب بی‌اعتمادی عمومی شد. دوران مجاهدین و امارت اول طالبان با ویرانی زیرساخت‌های آموزشی، بسته‌شدن مدارس و ممنوعیت تحصیل زنان همراه بود که ضربه‌ای مهلک به نظام آموزشی کشور وارد آورد.[۵]

آموزش و پرورش سنتی و مکتب‌خانه‌ای در افغانستان

ریشه‌های نظام آموزشی سنتی در افغانستان به دوران پیش از اسلام بازمی‌گردد، اما پس از گسترش اسلام، این نظام هم در محتوای درسی و هم در مکان‌های آموزشی تحولی اساسی یافت. مسلمانان آموزش را فریضه‌ای الهی می‌دانستند و از همین رو مقدس‌ترین مکان‌ها همچون مساجد و حسینیه‌ها را به مراکز تعلیم و تربیت بدل کردند. عالمان دینی به‌عنوان مربیان و متولیان آموزشی، در مساجد، مدارس و مکتب‌خانه‌ها به‌شیوه‌های فردی و جمعی به آموزش می‌پرداختند. مهم‌ترین مراکز آموزشی سنتی عبارت است از:

خانه‌ها: خانواده‌های متمول و اشرافی با به کارگیری معلمان خصوصی، فرآیند تعلیم و تربیت فرزندان خود را در محیط خانه سامان می‌دادند. در این نظام، کودکان و نوجوانان از آموزش‌های ابتدایی تا سطوح عالی را در حریم امن خانه و تحت نظارت مستقیم اساتید مجرب فرا می‌گرفتند. این شیوه آموزشی که خاص طبقات مرفه جامعه بود، امکان یادگیری عمیق و همه‌جانبه را در محیطی کنترل‌شده فراهم می‌ساخت.

مساجد: مساجد در افغانستان همواره کارکردی چندبعدی داشته‌ و علاوه‌بر محل فرایض عبادی، مرکز فعالیت‌های اجتماعی و آموزشی نیز بوده و نقش مهمی در تعلیم و تربیت نسل‌ها ایفا کرده‌ است. آموزش‌های ابتدایی به‌طور معمول از سن پنج سالگی در مساجد آغاز می‌شد. محتوای آموزشی در مرحله نخست شامل آموزش قرآن کریم و سوره‌های کوتاه بود. نوآموزان پس از کسب مهارت در روخوانی و روان‌خوانی قرآن، به یادگیری متون فارسی روی می‌آوردند. مدت زمان تحصیل در مساجد تا حدی ادامه می‌یافت که معلمان توانایی آموزش مضامین مختلف را دارا بودند. دختران به دلایل فرهنگی و اجتماعی در سنین ۱۱ تا ۱۲ سالگی از ادامه تحصیل محروم می‌شدند.

مکتب‌خانه‌ها: با گذشت زمان و به‌دلایلی مانند حفظ نظافت و پاکیزگی مساجد و افزایش تعداد دانش‌آموزان، در کنار مساجد، مراکزی جداگانه‌ای به نام «مکتب‌خانه» به وجود آمد که وظیفه تعلیم کودکان را برعهده داشت. مکتب‌خانه‌ها علاوه‌بر آموزش عمومی و ابتدایی، وظیفه تربیت مقدماتی علوم دینی را نیز برعهده داشتند. به‌طور معمول شاگردان مستعد مکتب‌خانه‌ها، پس از فراگیری سطوح مقدماتی علوم رایج به مدارس علمیه می‌رفتند. اما امروزه اصطلاح مکتب‌خانه به‌صورت عام به کار می‌رود و شامل تمام مکان‌های آموزش سنتی می‌شود.[۶]

واژۀ «مکتب» که در ترکیب «مکتب‌خانه» به کار رفته، از ریشه «کَتَبَ» به‌معنای نگارش و نوشتار گرفته شده[۷] و اشاره به محلی دارد که در آن دانش‌آموزان به شیوۀ سنتی آموزش می‌بینند.[۸] این اصطلاح که در افغانستان هنوز هم برای اشاره به مدارس رسمی به کار می‌رود، گویای پیوند عمیق نظام آموزشی معاصر با سنت‌های دیرین تعلیم و تربیت در این سرزمین است.[۹] تقدس کتابت و قلم در فرهنگ اسلامی که درقرآن کریم به آن سوگند یاد شده، در نام‌گذاری «مکتب» به‌عنوان جایگاه علم‌آموزی تأثیری ژرف داشته است.[۱۰]

به الگوی آموزشی در مکتب‌خانه، «سَبَق‌خوانی» و «بچه‌خوانی» هم می‌گفتند. این شیوه هنوز هم در برخی از مناطق کشور متداول است. هدف اصلی از این نوع آموزش، در ابتدا قرآن‌آموزی است. در مرحلۀ بعد یادگیری احکام و مسایل شرعی و در نهایت خواندن کتاب‌های فارسی از دیگر اهداف این شیوۀ آموزشی به شمار می‌روند.[۱۱]

نخستین مکتب‌خانه در افغانستان

نخستین مکتب‌خانه برای آموزش و پرورش کودکان در سرزمین بلخ در منطقه‌ای به اسم «بروقان»[۱۲] توسط یکی از شاگردان امام سجاد به نام ضحاک بن مزاحم بلخی پایه‌گذاری شده است.[۱۳] تعداد شاگردان ضحاک بلخی را در حدود سه هزار پسر و هفت‌صد دختر ثبت نموده‌اند.[۱۴] به‌همین جهت او به «اشراف المعلمین» و «فقهاء المعلمین» ملقب شده است.[۱۵] سهل بلخی در قرن سوم هجری نیز در روستای «عربنکی» از توابع بلخ در نزدیک نهری به همین نام مکتب‌خانه ساخت و به تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان اشتغال داشت. پسر وی به‌نام احمد بن سهل، معروف به ابوزید بلخی (235-322ق) از ادیبان، فیلسوفان، جغرافی‌دانان، اخترشناسان، پزشکان و متکلمان عصر خود،[۱۶] مانند پدرش سهل بلخی، مدتی به تعلیم و تربیت کودکان مشغول بوده است.

این رویکرد حکیمان بلخی نشان می‌دهد که در تمدن اسلامی، حتی بزرگ‌ترین دانشمندان نیز آموزش کودکان را شأنی والا می‌دانستند و خود به‌طور شخصی به این امر اساسی می‌پرداختند. اهتمام ابوزید بلخی به تعلیم کودکان، با وجود جایگاه علمی ممتازش، گواهی است بر این اصل تربیتی که «تعلیم در کودکی چون نقشی بر سنگ است ماندگار می‌شود».[۱۷]

ارکان و عناصر اصلی آموزش مکتب‌خانه‌ای

2. آموزگار: وظیفه تعلیم و تربیت در نظام آموزش سنتی و مکتب‌خانه‌ای بر عهدۀ روحانیون و علمای دینی بود. تعداد دانش‌آموزان کم بود؛ زیرا اجباری برای آموزش وجود نداشت و از طرفی هم ناتوانی مالی خانواده‌ها اجازه نمی‌داد که فرزندان خود را به مدرسه بفرستند. اساتیدی که در مکتب‌خانه‌ها یا مساجد درس می‌دادند، به آنها القاب «ملا» و «آخوند» می‌دادند.[۱۸]

مکتب‌خانه در بعض مناطق فقط در سه ماه زمستان دایر می‌شد که به آن سبق‌خوانی نیز می‌گفتند، فصلی که به‌دلیل برودت هوا و بارش سنگین برف، کار تعطیل و بچه‌ها بیکار می‌شدند. کلان‌ها و ریش‌سفیدان روستا، با ملایی صحبت و توافق می‌کردند که به بچه‌ها سَبَق بدهد و در عوض از هر بچه‌ای، مقداری پول یا جنس، اجرت دریافت کند. ملای مکتب علاوه‌بر تدریس، جمعه‌خوانی، کفن‌ودفن میت و پاسخگویی به سوالات شرعی را نیز به عهده داشت و از هر خانه مقداری غله (گندم) می‌گرفت.[۱۹]

3. محتوای آموزشی: براساس دستور صریح پیامبر اسلام به بنای مسجد به‌منظور عبادت و آموزش قرآن، فقه، عقاید و سنت،[۲۰] مکتب‌خانه‌ها تأسیس شده است. مطابق همان دستور، روخوانی، روان‌خوانی، قرائت، تجوید، حفظ و تفسیر قرآن کریم، مضامین اصلی مکتب‌خانه‌ها بوده است.[۲۱] در برخی مناطق از آن به «مکتب القرآن» تعبیر شده است.[۲۲] به‌تدریج مضامین جدیدی چون حفظ و فراگیری سنت و احادیث، عقائد، احکام، اخلاق اجتماعی، آداب معاشرت با دیگران، کتابت و خطاطی نیز افزوده شده است.[۲۳]

4. شیوۀ آموزش: در مکتب‌خانه‌ها کودکان قبل از همه چیز با حروف الفبا آشنا می‌شدند. کتاب «قاعده بغدادی» ترکیبی از آوازهای عربی یا حروف است که کودکان را در امر فراگیری حروف الفبا یاری می‌داد. آنان پس از آشنایی با حروف الفبا شروع به یادگیری جزء آخر قرآن می‌کردند که به‌طور معمول پس از دو ماه تا یک سال تمام قرآن را یاد می‌گرفتند. پس از فراگیری قرآن، کتاب‌های گلستان و بوستان سعدی و حافظ جهت آموزش نوشتن و خواندن زبان فارسی آموزش داده می‌شد. آموزش خط، خوش‌نویسی، حساب، از دیگر مفاهیمی است که در مساجد و مکتب‌خانه‌ها آموزش داده می‌شد.[۲۴].

5. زمان آموزش: مکاتب‌خانگی بیشتر در زمستان‌ها دایر می‌شوند. در قدیم کسانی‌ که اندک سوادی داشتند در این زمان در خانۀ خود، منبر یا مسجد روستا تعدادی کودک و نوجوان را جمع کرده و به آموزش آنها می‌پرداختند.[۲۵]

4. متون آموزشی مکتب‌خانه‌ها: قاعدۀ بُغدادی معروف به پنج سوره، متن قرآن کریم، پنج گنج یا پنج کتاب، حافظ شیرازی، ورقه گلشاه، گلستان سعدی، یوسف و زلیخا، رساله‌های عملیه، نصاب الصبیان، صرف بهائی، صرف میر،کتاب التصریف یا زنجانی، مراح الارواح، الشمۀ فی النحو، شرح مأۀ عامل، الهدایۀ فی النحو، جامع المقدمات، شرح ملا جامی و السیوطی. نوعا متون آموزشی مکتب‌خانه‌ها بوده است.[۲۶]

5. انواع مکتب‌خانه‌ها: مکتب‌خانه‌ها از یک جهت به مکتب‌خانه‌‌های عمومی و خصوصی تقسیم می‌شود. در دسته اول فرزندان عموم مردم و در نوع دوم فرزندان طبقات بالای جامعه آموزش می‌دیدند که نوعاً در منازل و خانه‌های‌شان تعلیم صورت می‌گرفته است.[۲۷] از بعد دیگر به پسرانه و دخترانه تقسیم می‌شد.[۲۸] همچنین این تنوع و گوناگونی در شیوه‌های آموزشی، منابع درسی و شیوه‌ی ارزشیابی نمایان بود. مكتب‌خانه‌های اهل‌سنت با مكتب‌خانه‌های مناطق شیعه‌نشین، مكتب‌خانه‌های مناطق روستایی با مكتب‌خانه‌های شهری و هم‌چنین مكتب‌خانه‌های هر ولایت (استان) با سایر ولایات و حتی مكتب‌خانه‌های یك منطقه با مناطق دیگر متفاوت است.[۲۹]

6. سن ورود به مكتب‌خانه‌ها: ورود به مكتب‌خانه‌ها به شرایط زمانی، سنی، جنسی، صِحّی (تندرستی) و امثال آن منوط نیست. كودكان به‌طور معمول در شش یا هفت سالگی و حتی زودتر از آن، در هر فصلی از سال كه خانواده‌های‌شان تصمیم بگیرند، می‌توانند وارد مكتب‌خانه شوند؛ تا هر مدتی كه بخواهند و خانواده‌های‌شان اجازه دهند، می‌توانند در آنجا درس بخوانند. به‌همین دلیل فاصله سنی میان شاگردان مكتب‌خانه متنوع است. [۳۰]

روش‌های تنبیهی در آموزش مکتب‌خانه‌ای

نظام آموزشی سنتی در افغانستان با شیوه‌های تنبیهی شدیدی همراه بود که بخشی جدایی‌ناپذیر از فرآیند یادگیری محسوب می‌شد. ملایان و آموزگاران مکتب‌خانه‌ها از روش‌های مختلفی برای تنبیه شاگردان استفاده می‌کردند که عمدتاً جنبه بدنی داشت. برنامه پس‌پُرسی یا امتحان هفتگی که به‌طور عموم روز پنج‌شنبه و در برخی مناطق روز چهارشنبه برگزار می‌شد، به یکی از خاطره‌انگیزترین و هراس‌آورترین تجربیات آموزشی تبدیل شده بود.

هر ملا شیوه خاص خود را در تنبیه به کار می‌برد. برخی با بستن پاهای شاگرد به فلک، اقدام به کف‌پایی می‌نمودند. گروهی دیگر از ترکه‌های درختان زردبید یا توت برای زدن به کف دست یا پای دانش‌آموزان استفاده می‌کردند. روش‌هایی مانند گوش‌کشیدن و پیچاندن گوش نیز از جمله متداول‌ترین شیوه‌های تنبیهی بود. برخی معلمان شاگردان را به شکم خوابانده و با ترکه به پشت و کپل آنان می‌زدند. در مواردی نیز دو شاگرد که اشتباهات مشابهی داشتند، روبروی هم قرار گرفته و مجبور به زدن سیلی به یکدیگر می‌شدند.

این تنبیهات چنان شدید بود که گاه موجب بی‌اختیاری ادرار شاگردان در حین مجازات می‌شد. عصر روزهای پنج‌شنبه، بسیاری از کودکان با دستان و پاهای متورم، بدن کبود شده و آثار ضرب دیدگی به منازل خود بازمی‌گشتند. قابل تأمل آنکه اولیای دانش‌آموزان معمولاً نسبت به این شیوه‌های تنبیهی اعتراضی نداشتند. این رویه موجب شده بود تا روز پنج‌شنبه در فرهنگ آموزشی سنتی به نام‌هایی چون ماتم‌شنبه، جزا‌شنبه و تب‌شنبه شهرت یابد..[۳۱]

روش‌های تنبیهی شدید در نظام آموزشی سنتی ریشه در باورهای عمیق فرهنگی جامعه داشت و بازتاب‌های آن در ادبیات شفاهی مردم نیز مشهود بود. چنانچه در یکی از اشعار عامیانه از قول ملای مکتب چنین آمده است: «سرمشق می‌نویسم برای تو/خداوند به تو توفیق دهد/اما اگر بد بنویسی/چوب و فلک در انتظار پاهایت خواهد بود».

در فرهنگ عمومی، تنبیه بدنی توسط معلمان به‌عنوان امری ضروری و تربیتی پذیرفته شده بود. این نگرش در ضرب‌المثل معروف «بی‌ادب را هر کجا دیدی، بکوب» تجلی می‌یافت. باورهای رایج میان خانواده‌ها حاکی از آن بود که «پوست و گوشت شاگرد متعلق به معلم و استخوانش متعلق به خانواده است». همچنین اعتقاد داشتند که اعضایی از بدن که تحت تنبیه معلم قرار گرفته‌اند، از عذاب اخروی مصون خواهند ماند.

این باورهای عمیق فرهنگی نشان‌دهندۀ جایگاه ویژۀ معلم در نظام فکری جامعه و میزان اختیارات گسترده‌ای بود که در امر تربیت به وی واگذار می‌شد. چنین نگرشی در کنار حفظ حرمت معلم، گاه به سوءاستفاده از این اختیارات و اعمال روش‌های تربیتی خشن منجر می‌شد.[۳۲]

فراز و فرود مکتب‌خانه‌

مکتب‌خانه‌، همراه با تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، پیش‌رفته است. قبل از آشنایی افغانستان با دنیای جدید مکتب‌خانه نهاد اصلی متصدی تعلیم و تربیت بود. اما پس از تأسیس مکاتب جدید و رسمی در زمان حبیب‌الله به‌تدریج جایگاه، نقش و منزلت مکتب‌خانه‌ها نیز کمرنگ شد، ولی از بین نرفت؛ حتی برخی خانواده‌ها همزمان از هر دو روش استفاده می‌کردند.[۳۳] این نهاد آموزشی، در اواخر دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه خیلی کم‌رمق شده بود، اما در نتیجۀ اشغال افغانستان توسط شوروی و شکل‌گیری جهاد، مکتب‌خانه‌ مجددا رونق یافت.[۳۴] در دهه هفتاد شمسی نیز مکاتب رسمی در بسیاری از مناطق افغانستان کمرنگ بود.[۳۵] در دو دهه هشتاد و نود شمسی مکتب‌خانه‌ها رو به افول بود.[۳۶] اما پس از روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، دوباره مکتب‌خانه‌ها مورد توجه قرار گرفته است.

ویژگی‌های نظام آموزش سنتی و مکتب‌خانه‌ای در افغانستان  

نظام آموزش سنتی و مکتب‌خانه‌ای در افغانستان بر پایه متون دینی، به‌ویژه قرآن کریم و احادیث نبوی استوار بود و نقش محوری در ترویج سبک زندگی اسلامی و نهادینه‌سازی آموزه‌های دینی در جامعه ایفا می‌کرد. این نظام آموزشی با تأکید بر مفاهیم اخلاقی، حکمت‌های دینی و قصص قرآنی، به شکل‌گیری فرهنگ دینی و هویت اسلامی در میان مردم کمک شایانی نمود. زبان فارسی به‌عنوان زبان اصلی آموزش در مکتب‌خانه‌ها، با تدریس آثار برجسته‌ای چون گلستان و بوستان سعدی، دیوان حافظ و دیگر متون ادبی، سهم به‌سزایی در گسترش و غنای زبان و ادبیات فارسی داشت. این رویکرد نه‌تنها به تقویت شعر، موسیقی و ضرب‌المثل‌های فارسی انجامید، بلکه در حفظ و انتقال میراث ادبی و فرهنگی این سرزمین نیز نقشی تعیین‌کننده داشت.

از قرون نخستین اسلامی به‌ویژه در دوران سامانیان و غزنویان، آموزش مکتب‌خانه‌ای با رویکردی کاربردی و متناسب با نیازهای زندگی روزمره طراحی شده بود. همین نظام آموزشی بود که دانشمندان بزرگی همچون ابن‌سینا را پرورش داد و آنان را به عرصه‌های جهانی علم و معرفت رهنمون شد. این سنت آموزشی به‌عنوان بستری برای آماده‌سازی طلاب علو می‌کرد و بسیاری از فرهیختگانی که در حوزه‌های علمیه جهان اسلام در میان شیعه و اهل سنت به جایگاه‌های بلند علمی و اجتماعی دست یافتند، پرورش‌یافتگان همین مکتب‌خانه‌ها بودند. چنین نظامی با ترکیب آموزش دینی و ادبی، نه‌تنها به تربیت افراد تأثیرگذار در جامعه منجر شد، بلکه در تحکیم پیوندهای فرهنگی و علمی میان افغانستان و دیگر سرزمین‌های اسلامی نیز نقشی اساسی ایفا کرد.

در بستر تاریخی خود، این نظام آموزشی با ویژگی‌های جامعۀ کشاورزی و نیازهای محدود عصر خود تاحدودی تناسب داشت. اما در دوران معاصر، با پیچیده‌تر شدن ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و پیشرفت سریع این نظام آموزشی با محدودیت‌های جدی مواجه شد. توسعۀ شهرنشینی، ظهور علوم جدید، تحولات فناورانه و تنوع یافتن نیازهای جامعه، کارآمدی سنتی مکتب‌خانه‌ها را به چالش کشید. در حالی که این نهاد آموزشی در گذشته پاسخگوی نیازهای آموزشی جامعه بود، امروزه ناتوانی آن در برآوردن الزامات دنیای مدرن آشکار شده است.[۳۷]

چالش‌های آموزش سنتی و مکتب‌خانه‌ای

نظام آموزشی سنتی در دوران معاصر با چالش‌های اساسی مواجه بود که کارایی آن را به‌شدت کاهش می‌داد. این نظام بر حفظ و تکرار متون بدون درک مفاهیم استوار بود و به جای پرورش تفکر، موجب دلسردی دانش‌آموزان می‌شد. حتی پس از سال‌ها تحصیل، بسیاری از دانش‌آموزان قادر به خواندن و نوشتن متون خارج از محتوای محدود درسی نبودند. معلمان به‌طور غالب کم‌سواد بودند و بدون توجه به فهم دانش‌آموزان، آنها را به حفظ مطالب وادار می‌کردند. برنامه‌های فشرده و بدون استراحت نیز فضایی خسته‌کننده ایجاد می‌کرد.

مشکل اصلی، محتوای نامناسب آموزشی بود که با متون دشوار عربی آغاز می‌شد، در حالی که بسیاری از کودکان حتی در فارسی مهارت نداشتند. تنوع درسی محدود به موضوعات دینی بود و مهارت‌های زندگی ضروری آموزش داده نمی‌شد. افزون بر این، معلمان اغلب فاقد صلاحیت‌های تدریس بودند و انتقال مفاهیم به شکل ناقص انجام می‌گرفت.[۳۸]

آموزش و پرورش جدید در افغانستان

الگوهای جدید آموزش و پرورش در افغانستان از آغاز تا امروز و در دوره‌های مختلف نظام‌های سیاسی کشور، شکل متفاوت به خود گرفته است:

دوران تأسیس نظام آموزشی مدرن در افغانستان

1. تأسیس اولین مدرسۀ مدرن: نخستین گام‌های تأسیس مدارس به سبک جدید در افغانستان به دوران حکومت امیر شیرعلی خان بازمی‌گردد که تحت تأثیر اندیشه‌های نوگرایانه و اصلاح‌طلبی سید جمال‌الدین افغانی نهادهای آموزش کشور را نوسازی و دو مدرسۀ نظامی و اداری را تأسیس کرد، اما این روند با مرگ وی متوقف شد. در دورۀ حکومت امیر عبدالرحمان خان، به‌جز مدرسه شاهی که به‌عنوان تنها نهاد آموزشی مدرن فعال باقی ماند، سایر مراکز تعطیل شد. در این دوران، اگرچه مکتب‌خانه‌ها و مدارس سنتی به فعالیت خود ادامه داد اما نظام آموزشی کشور از تحولات نوین جهانی فاصله گرفت.[۳۹] غلام‌محمد غبار، مورخ برجستۀ افغانستانی، در تحلیل خود از دوران حکومت امیر عبدالرحمان خان به‌صراحت اعلام می‌نویسد که هیچ دستاورد قابل توجهی در عرصۀ فرهنگی و آموزشی در این دوره تاریخی به چشم نمی‌خورد. به اعتقاد وی، سطح بی‌اعتنایی وی به مسائل فرهنگی چنان گسترده بود که می‌توان آن را نوعی خصومت سازمان‌یافته با نهاد آموزش تلقی کرد. زیرا با وجود آگاهی کامل امیر از جایگاه و اهمیت بنیادین فرهنگ و آموزش در توسعه جامعه، حتی یک مدرسه و یک نشریه در دوران او تأسیس نشد، حال آنکه هر دو این نهادها پیش از این در کشور سابقه داشت.[۴۰]

2. توسعه آموزش: تحول اساسی در نظام آموزشی افغانستان با آغاز حکومت امیر حبیب‌الله و تحت سرپرستی سردار عنایت‌الله خان، فرزند ارشد وی، محقق شد. در این دوره، نخستین مدرسه به سبک جدید با نام «مدرسه حبیبیه» در ۱۹۰۳م در کابل تأسیس شد. این مدرسه که به‌عنوان پایه‌ای برای آموزش‌های نوین شناخته می‌شد، شامل سه مقطع تحصیلی «ابتدایی، رشدی و اعدادی» بود و به‌تدریج شش شعبه دیگر نیز در پایتخت به آن افزوده شد. مدرسۀ حبیبیه که تا امروز به فعالیت خود ادامه داده، یکی از نمادهای تاریخی آموزش مدرن در افغانستان محسوب می‌شود.[۴۱]  

استادان این مکتب از میان افراد ترک و افغانستانی انتخاب می‌شدند و هزینه تحصیل شاگردان توسط دولت پرداخت می‌گردید. فارغ‌التحصیلان این مکتب جذب وزارتخانه‌های مختلف در افغانستان می‌شدند.[۴۲]

در ابتدای تشکیل نظام آموزشی، مکاتب و مدارس به‌طور محدود به شهر کابل بودند و در سایر شهرهای افغانستان، آموزش به شیوه‌های محلی و خصوصی ادامه داشت. هزینه‌های این مکاتب توسط مردم منطقه تأمین می‌شد. بعدها در بعض ولایات نیز مراکز آموزشی جدیدی ایجاد شد. برای مثال، در نورستان شش مدرسه ابتدایی را ایجاد کرد که نشان‌دهندۀ تلاش حکومت برای تعمیم آموزش در سطح کشور بود.[۴۳] 

در مدارس این دوره، مضامین متنوعی از جمله قرآن کریم، خط، زبان و ادبیات فارسی و پشتو، تاریخ، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ژمانستیک، هندسه، قوانین جنگی مانند پیاده‌نظام و سوارۀ توپچی، مخابرات و ریاضیات تدریس می‌شد. به‌منظور تقویت کیفیت آموزش، علاوه‌بر معلمان افغانستانی، از اساتید هندی نیز استفاده می‌شد که نقش مهمی در انتقال دانش روز به دانش‌آموزان ایفا کردند.[۴۴]

ب) دوران اصلاحات و توسعه

دوران حکومت امان‌الله خان شاهد توسعه چشمگیر نظام آموزشی نوین در افغانستان بود. در این دوره، علاوه‌بر تداوم فعالیت مدارس پیشین مانند حبیبیه، مجموعه‌ای از مراکز آموزشی جدید با رویکردهای مدرن تأسیس شد. نخستین گام در این مسیر، ایجاد سه مدرسه متوسطه تکمیلی برای دوره تحصیلات حبیبیه بود که شامل مدرسه امانیه (تأسیس ۱۹۲۲)، مدرسه امانی با الگوی آموزشی آلمانی (که بعدها به نجات تغییر نام یافت) و مدرسه غازی (تأسیس ۱۹۲۷ با نظام آموزشی انگلیسی‌زبان) می‌شد.

در طول نه سال نخست حکومت امان‌الله که به دوره اصلاحات گسترده معروف است، مراکز آموزشی تخصصی از جمله مدارس رشید غازی، رشدیه استقلال، تلگراف، بخاری، معماری، زراعت و دارالعلوم پی‌درپی تأسیس شد. این روند توسعه آموزشی به ولایات نیز تسری یافت و در نهایت به ایجاد ۳۲۲ مدرسه دولتی به سبک جدید در سراسر کشور انجامید که ظرفیت پذیرش حدود ۵۱ هزار دانش‌آموز در مقطع ابتدایی را داشت.

همزمان با گسترش مدارس جدید، نظام مکتب‌خانه‌های سنتی به تدریج رو به افول نهاد. عوامل متعددی در این روند مؤثر بود که مهم‌ترین آنها شامل رایگان‌بودن آموزش در مدارس جدید، حمایت‌های همه‌جانبه دولتی و تأمین کامل نیازهای مالی این مراکز از سوی حکومت می‌شد. در مقابل، مکتب‌خانه‌ها که به‌طور متکی به کمک‌های مردمی بودند، به‌دلیل محدودیت منابع مالی، توان رقابت با نظام آموزشی نوین را از دست داد.[۴۵]

قانون اساسی دوره او نیز بر آموزش اجباری و آزادی تدریس تأکید داشت. اما اصلاحات سریع او، از جمله کشف حجاب و آموزش دختران، با مخالفت شدید ملاهای سنتی و قبیله‌ای مواجه شد. شورش‌های مسلحانه، به ویژه در پکتیا و خوست، نخستین رویارویی جدی سنت‌گرایان با آموزش مدرن بود که در نهایت به عقب‌نشینی شاه و توقف بسیاری از برنامه‌های اصلاحی انجامید.[۴۶]

ج) دوران سرکوب آموزش مدرن

با روی کار آمدن محمدنادر خان، نظام آموزشی بار دیگر به سوی سنت‌گرایی مطلق گرایش یافت. مدارس دخترانه تعطیل و مکاتب متوسطه محدود شد. نادر خان با تأسیس شورای علما و استفاده از فتواهای مذهبی، هرگونه حرکت به سوی مدرنیته را سرکوب کرد. به نظر کارشناسان این دوره، از جهات بسیاری، مشابه حکومت طالبان در تقابل با آموزش مدرن بود.  

در دوران محمدظاهر شاه، اگرچه آموزش ابتدایی به‌صورت نظری اجباری بود، اما در عمل، گسترش مکاتب با محدودیت‌های فراوانی روبه‌رو شد. در دهه‌های نخست حکومت او، صدراعظم‌هایی مانند هاشم خان و شاه‌محمود، با سیاست‌های متفاوت، تأثیرات متضادی بر نظام آموزشی گذاشتند.[۴۷]

د) دوران جمهوریت و حکومت‌های کمونیستی

محمدداوود خان با کودتای ۱۳۵۲ش، نظام پادشاهی افغانستان را برانداخت و مسیر نظام جمهوری را هموار کرد. در این دوره، اگرچه برخی اصلاحات آموزشی صورت گرفت، اما تمرکز بر مسائل سیاسی و نظامی، مانع پیشرفت واقعی آموزش و پرورش شد. با روی کار آمدن حکومت‌های کمونیستی، آموزش به ابزاری برای تبلیغ ایدئولوژی مارکسیستی تبدیل شد. گسترش سوادآموزی و حمایت از تحصیل زنان از دستاوردهای این دوره بود، اما ایدئولوژیک شدن آموزش، مخالفت‌های گسترده‌ای را در میان مردم برانگیخت.[۴۸]  

ه) دوران حکومت مجاهدین و طالبان

پس از سقوط دولت کمونیستی و تسلط مجاهدین بر کشور، جنگ‌های داخلی، ویرانی گسترده‌ای در زیرساخت‌های آموزشی به جای گذاشت. بر اساس گزارش وزارت معارف در 1374ش در اثر جنگ‌های کابل در حدود 60 درصد ساختمان مکاتب و مؤسسات آموزشی وتحصیلی نابود شد و در سایر ولایات حدود 70 درصد مکاتب از بین رفت.[۴۹] طالبان در دورۀ اول حکومت خود، آموزش مدرن را به کلی نفی کردند و به‌ویژه تحصیل زنان را ممنوع ساختند. مدارس دینی به مراکز اصلی تربیت نیروهای جنگی تبدیل و خشونت علیه روشنفکران و معلمان تشدید شد.[۵۰]  

و) دوران جمهوری اسلامی افغانستان

بعد از شکست طالبان در سال 1380ش، آموزش، محور توجه دولت جمهوری اسلامی افغانستان قرار گرفت. قانون اساسی، آموزش اساسی از صنف (کلاس) اول تا صنف نهم برای همه اطفال در سراسر افغانستان را اجباری اعلام کرد و آموزش از دوران مکتب تا دوره لیسانس رایگان شد.[۵۱] در قانون اساسی، به محو بی‌سوادی، بهبود آموزش زنان و تحصیلات خصوصی برای اولین بار در افغانستان تأکید شد.[۵۲] در قوانین معارف جدید افغانستان نیز بر آموزش ارزش‌های اسلامی در جهت صلح، ترویج حقوق بشر، تعهد به وحدت ملی، انتقال دانش برای ساختن افراد ایده‌آل برای زندگی اجتماعی، آموزش شهروندی مسئول، تقویت خلاقیت در دانش آموزان و ترویج فرهنگ صلح، توجه صورت گرفت.[۵۳]

1. تحولات کمی و کیفی

دولت جمهوری اسلامی افغانستان با حمایت جامعه بین‌المللی، گام‌های بلندی در توسعۀ نظام آموزشی برداشت. با سقوط حکومت طالبان در ۱۳۸۰ش، تحولی چشمگیر در عرصۀ آموزش ایجاد شد به‌طوری که در نخستین سال تحصیلی پس از آن، حدود چهار میلیون دانش‌آموز جذب نظام آموزشی شدند. این دوره شاهد بازگشت دختران به مدارس و دانشگاه‌ها پس از محرومیت طولانی‌مدت بود. وزارت معارف در ۱۳۸۳ش استراتژی جامعی را در چهار محور اصلی شامل بازسازی زیرساخت‌های آموزشی، تجهیز مراکز تعلیمی، ارتقای کیفیت آموزش و توسعه متوازن آموزشی در سراسر کشور به اجرا گذاشت.

براساس آمار ۱۴۰۰ش وزارت معارف، در سراسر کشور دو هزار و ۸۶۵ مکتب خصوصی فعال بوده که ۷۳۹ هزار و ۴۶۴ تن به شمول ۲۲۲ هزار و ۷۱۳ دختر دانش‌آموز داشته‌ است و توسط ۴۴ هزار و ۴۲۷ آموزگار به آنها تدریس می‌شده است. این مراکز، در کنار مراکز تعلیمی دولتی فعال بوده که میلیون‌ها دانش‌آموز را پوشش می‌داده‌اند. تعداد مراکز تعلیمی دولتی به شمول مکاتب عمومی، تعلیمات اسلامی، مؤسسات تعلیمی و مسلکی، مکتب تعلیمی و مسلکی، تربیه معلم و مکتب سوادآموزی، ۱۶ هزار و ۴۴۸ مرکز در سال ۱۴۰۰ بوده است. این مراکز، هفت میلیون و ۷۶۲ هزار و ۲۸۱ دانش‌آموز به شمول سه میلیون و ۷۷ هزار و ۱۲۱ دختر، داشته و توسط ۲۰۲ هزار و ۶۲۸ معلم، به شمول ۷۰ هزار و ۱۰ معلم زن به آن‌ها تدریس می‌شده است.[۵۴]

از نظر قانونی دولت موظف به ارتقای سطح آموزش در تمام سطوح شد. ماده ۱۷ این قانون تصریح می‌کند که دولت مکلف است برای توسعه آموزش‌های دینی و بهبود وضعیت مدارس و مراکز آموزشی تدابیر لازم را اتخاذ کند. از نوآوری‌های مهم این قانون، توجه به آموزش به زبان مادری در مناطق مختلف کشور بوده که در ماده ۴۳ مورد تأکید قرار گرفته است. بر این اساس، کتاب‌های درسی به زبان‌های اوزبیکی، پشه‌ای و بلوچی تهیه و در مناطق مربوطه توزیع شد. ماده ۴۴ نیز دولت را موظف به اجرای برنامه‌های ویژه برای توسعه متوازن آموزشی، توجه به آموزش زنان و مبارزه با بی‌سوادی کرده است.

2. توسعه زیرساخت‌های آموزشی

در دو دهۀ حاکمیت نظام جمهوری، هزاران باب مدرسه جدید در سراسر کشور تأسیس و بسیاری از ساختمان‌های آموزشی قدیمی بازسازی شد. دانشگاه‌های دولتی و خصوصی با پذیرش گسترده دانشجویان دختر و پسر، نقش مهمی در تربیت نیروی انسانی متخصص ایفا نمودند. توسعه تحصیلات تکمیلی با ایجاد دوره‌های کارشناسی ارشد در بسیاری از دانشگاه‌ها و راه‌اندازی دوره دکتری در رشته‌هایی مانند ادبیات دری و پشتو و علوم شرعی در دانشگاه کابل، از دستاوردهای مهم این دوره محسوب می‌شود.[۵۵]

3. دگرگونی سبک زندگی مردم

در دوران حکومت جمهوری اسلامی افغانستان، نظام آموزش و پرورش به مثابۀ محرک اصلی تحولات اجتماعی، تأثیرات ساختاری عمیقی بر سبک زندگی شهروندان گذاشت. با فعال شدن مدارس ابتدایی نهادهای آموزش عالی نیز تحول کمی و کیفی پیدا کرد که از آن جمله می‌توان به تأسیس ۴۲ مرکز آموزش عالی دولتی و ۱۳۴ دانشگاه خصوصی اشاره کرد. این توسعۀ کمی، امکان دستیابی به تحصیلات عالی را برای طیف وسیعی از جامعه، به ویژه قشر زنان و گروه‌های اقلیت فراهم آورد. جذب دانشجو در این مراکز عالی به‌طور مستقیم متکی بر خروجی‌های نظام آموزش عمومی بود.

همزمان، این تحولات آموزشی باعث دگرگونی‌های بنیادین در سبک زندگی اجتماعی شد. حضور چشمگیر ۱۰۳۸۵۴ دانشجوی دختر در ۱۴۰۰ش که محصول مستقیم نظام آموزش ابتدایی نوین بود، گویای گذار از سنت‌های بازدارنده و بازنگری در جایگاه اجتماعی زنان محسوب می‌شد. این تحولات آموزشی علاوه‌بر عرصه دانش‌افزایی در ابعاد فرهنگی و اجتماعی نیز تأثیرات ماندگاری بر جای گذاشت.

این تحول آموزشی، چرخۀ اشتغال و اقتصاد را متحول و با تربیت نیروی انسانی متخصص، زمینه را برای کارآفرینی و توسعه بخش‌های خصوصی فراهم کرد. در عرصۀ فرهنگ و هنر، افزایش شمار تحصیل‌کردگان به رشد رسانه‌ها، تألیف کتاب‌ها، احیای ادبیات معاصر و حتی تحول در موسیقی و معماری و دگرگونی فضای شهری منجر شد. معماری شهری تحت تأثیر نگاه دانشگاهی، به سمت مدرنیته و کاربردپذیری حرکت کرد، و فضای عمومی شهرها بازتابی از این تحول فکری شد. به دلیل امکانات اموزشی بهتر شهرها، بسیاری از روستاهای تخلیه شد و الگوی زندگی، سفره‌آرایی، مهمانی، رفت و آمدهای فامیلی تحت تأثیر قرار گرفت.

در حوزه روابط اجتماعی زن و مرد، آموزش نوین تعریف جدیدی از مناسبات زن و مرد ارائه داد و با افزایش آگاهی عمومی، بسیاری از آداب و رسوم سنتی را به چالش کشید. همچنین، توجه به بهداشت و سلامت در برنامه‌های درسی، امید به زندگی و کیفیت زیست شهروندان را ارتقا داد.[۵۶]

محتوای آموزشی

در دوران ۲۰ ساله جمهوریت، نظام آموزشی افغانستان با وجود توسعۀ کمی و کیفی، با مشکلات محتوایی و کاستی‌های اساسی همراه بود. کتاب‌های درسی که به‌طور عمده با هزینۀ دولت آمریکا چاپ می‌شد، تحت تأثیر رقابت جهادی‌ها و تکنوکرات‌ها قرار داشت. در محتوای آموزشی، اقدامات نادرخان به جای پرداختن به واقعیت‌های تاریخی و فرار وی از صحنۀ نبرد با انگلیس، به عنوان «نجات‌بخش کشور» معرفی شد. جهادی‌ها در تنظیم محتوای آموزشی بر جنبه‌های ایدئولوژیک تأکید داشتند، در حالی که تکنوکرات‌ها بیشتر به ظواهر مدرنیته توجه نشان می‌دادند. این دوگانگی باعث شد محتوای آموزشی نه با فرهنگ و سبک زندگی اسلامی جامعه همخوانی داشته باشد و نه معطوف به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه کشور شود. از تحریف‌های مهم محتوای کتاب‌های درسی، کتمان قتل‌عام هزاره‌ها توسط عبدالرحمان خان و توجیه اقدامات سرکوبگرانه او به عنوان «خدمت به وحدت ملی» بود. در کتاب‌های درسی، جنایات تاریخی مانند برده‌سازی و فروش زنان و کودکان به دستور عبدالرحمان خان حذف شد، در حالی که از او به عنوان «بنیانگذار دولت مرکزی» تجلیل می‌شد. یکی از جنجالی‌ترین تحریفات، حذف عکس و نام روح‌الله نیک‌پا (تنها مدال‌آور المپیک افغانستان در تکواندو) از کتاب فرهنگ صنف یازدهم و جایگزینی آن با ورزشکاران غیرمدال‌آور بود که به تبعیض قومی تعبیر شد.[۵۷]

ساختار آموزش و پرورش معاصر افغانستان

ساختار آموزش و پرورش معاصر افغانستان که در دورۀ جمهوری اسلامی تکمیل شد، در دو سطح متفاوت، یعنی آموزش‌های مقدماتی و متوسطه و آموزش عالی، سازمان یافته است. هر سطح، نهاد و مرجع خاص خود را دارد؛ بطوریکه وزارت معارف مسئول تعلیم و تربیت در مقاطع ابتدایی و متوسطه می‌باشد، در حالی که توسعه و مدیریت آموزش عالی بر عهده وزارت تحصیلات عالی است.

نظام آموزشی معاصر در افغانستان از نظر شکلی و برنامه‌ریزی بر اساس هدف‌گذاری‌های توسعه‌ای و فرهنگی، در قالب ساختاری پیشرفته و منظم ارائه شده است که بر گروه‌های سنی و مقاطع تحصیلی تمرکز دارد. این نظام، در تمام دوره‌های تحصیلی، به‌طور مستقیم زیر نظارت و مدیریت وزارت معارف فعالیت می‌کند تا از کیفیت آموزش و توسعه مهارت‌های فردی اطمینان حاصل کند. دوره‌های آموزشی کودکستان، به‌عنوان نخستین گام در مسیر تربیت، در مراکز مهدکودک تمرکز بر پرورش استعدادهای جسمی و اخلاقی کودکان چهار تا شش ساله دارد.

آموزش در مقطع ابتدایی، که شامل کلاس‌های اول تا ششم و از سن هفت تا دوازده سال است، به دو بخش مجزا تقسیم می‌شود: آموزش ابتدایی شامل کلاس‌های اول تا سوم و آموزش دوره دوم ابتدایی شامل کلاس‌های چهارم تا ششم، که آموزش مهارت‌های زبانی، دینی و اجتماعی را در بر می‌گیرد و پایه‌ای برای ادامۀ تحصیل است. پس از آن، دورۀ متوسطه با کلاس‌های هفتم تا نهم و در سنین ۱۲ تا ۱۵ سال، دانش‌آموزان را برای گسترش دانش و توسعه دیدگاه‌های علمی، معنوی و اجتماعی آماده می‌سازد. دورۀ ثانویه، شامل کلاس‌های دهم تا دوازدهم و در سنین ۱۶ تا ۱۸ سال، بر تربیت متخصصین در حوزه‌های علم، تکنولوژی و معارف اسلامی تمرکز دارد و دانش‌آموزان را برای ادامه تحصیل در دانشگاه‌ها یا ورود مستقیم به بازار کار آماده می‌سازد. برنامۀ سوادآموزی که در کنار این مقاطع قرار دارد، به بزرگسالان بی‌سواد یا کم‌سواد فرصت می‌دهد تا مهارت‌های پایه‌ای خواندن و نوشتن را کسب و نقش مؤثری در توسعه اجتماعی ایفا کنند. بر اساس امار در 1390ش حدود 10میلیون نفر از جمعیت بالای 6 سال کشور از نعمت سواد محروم اند.[۵۸]

ویژگی‌های آموزش و پرورش در افغانستان

نظام آموزشی افغانستان در طول تاریخ دو ویژگی اساسی داشته است: نخست تأثیرپذیری عمیق از دین و دوم حساسیت به تحولات سیاسی. این دو عامل همواره بر سبک زندگی مردم تأثیر گذاشته‌ است. برای مثال در دوران پیش از اسلام، آموزش تحت تأثیر آیین‌های زرتشتی و بودایی بود و به‌همین دلیل سبک زندگی مردم نیز از این آموزش‌ها اثر می‌پذیرفت. این اثر پذیری در آثار تاریخی و باستان‌شناختی قابل ردیابی است. پس از اسلام، محتوای آموزشی به‌طور کامل اسلامی شد و مکتب‌خانه‌ها به کانون‌های اصلی تعلیم علوم قرآنی و فقهی تبدیل شد. این روند باعث شد سبک زندگی مردم به‌ویژه در مناطق روستایی، حول محور ارزش‌های اسلامی شکل بگیرد و علم‌آموزی با دینداری عجین شود.

تحولات سیاسی نیز همواره آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. به‌عنوان مثال، بعد از نوسازی نظام آموزشی در دورۀ امیر شیرعلی و به‌خصوص در دوره امان‌الله خان با گسترش مدارس جدید، نسل جوان به‌تدریج با علوم مدرن آشنا شدند، اما با روی کار آمدن طالبان نظام آموزش کشور متحول و تحصیل دختران محدود شد. این نوسان‌های آموزشی باعث شده سبک زندگی مردم بین سنت و مدرنیته در نوسان باشد. از یکسو، برخی خانواده‌ها به مدارس دینی و حفظ ارزش‌های سنتی پایبند مانده‌اند و از سوی دیگر، نسل جوان در شهرهای بزرگ به آموزش مدرن و تغییر سبک زندگی تمایل نشان می‌دهند.[۵۹]

عوامل عقب‌ماندگی نظام آموزشی افغانستان در دوران معاصر

عقب‌ماندگی نظام آموزشی افغانستان در دوران معاصر ریشه در عوامل متعدد تاریخی، سیاسی و اجتماعی دارد که مهم‌ترین آن را باید در ساختار استبدادی حکومت‌های گذشته و وابستگی به نیروهای خارجی جستجو کرد. استبداد داخلی به همراه مداخلات استعماری، بستر اصلی توقف توسعه آموزشی را فراهم کرد و نظام‌های سیاسی متوالی را از سرمایه‌گذاری در آموزش بازداشت. در کنار این عامل بنیادین، نقش علمای متحجر که با قرائت‌های تنگ‌نظریانه از دین، هرگونه نوآوری آموزشی را به چالش کشیدند، قابل تأمل است. این نگرش‌های بسته، به‌ویژه در سه قرن اخیر، مانع اساسی در برابر اصلاحات آموزشی بوده است.

تعارضات قومی، مذهبی و زبانی نیز به‌عنوان عوامل ثانویه، پیچیدگی‌هایی در مسیر توسعه آموزشی ایجاد کرده‌ است. با این حال، با بررسی تاریخی دقیق می‌توان دریافت که این تنوع فرهنگی خود به‌تنهایی عامل عقب‌ماندگی نبوده، بلکه سوءاستفاده حکومت‌های مستبد از این تفاوت‌ها برای تفرقه‌اندازی و حفظ قدرت، موجب تشدید این چالش‌ها شده است. ساختار اجتماعی افغانستان با ویژگی‌های قبیله‌ای و روستایی خود نیز در این میان نقش داشته، چرا که حاکمان مستبد همواره از این ساختار برای تداوم نظام آموزشی ناکارآمد بهره برده‌اند.

در این میان استبداد سیاسی به‌عنوان عامل اصلی، با ایجاد فضای بستۀ فکری، سرکوب روشنفکران و جلوگیری از نوسازی آموزشی، افغانستان را از تحولات علمی جهان معاصر بازداشته است. وابستگی به نیروهای خارجی نیز به این روند دامن زده و نظام آموزشی کشور را به ابزاری برای تأمین منافع بیگانگان تبدیل کرده است. این عوامل در کنار یکدیگر، چرخه معیوبی از عقب‌ماندگی آموزشی را ایجاد کرده‌اند که شکستن آن نیازمند تحولی اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور است.[۶۰]

نقش آشنایی با تمدن غرب در تحول نظام آموزش و پرورش افغانستان

به گواهی تاریخ آشنایی کشورهای اسلامی از جمله افغانستان با پیشرفت علمی غرب و مقایسۀ آن با عقب‌ماندگی‌های کشورهای اسلامی نقش محوری در تحولات فرهنگی و علمی داشته است. در این میان تحول در نظام آموزش و پرورش و تأسیس و توسعه مدارس مدرن در افغانستان نیز از قاعده مستثنا نیست.

1. سیدجمال‌الدین افغانی با درک عمیق از پیشرفت‌های علمی و آموزشی غرب و مقایسۀ آن با وضعیت عقب‌ماندۀ کشورهای اسلامی، اولین گام‌های نوسازی نظام آموزشی افغانستان را در دورۀ امیر شیرعلی خان برداشت.[۶۱] وی با تشخیص ریشه‌های عقب‌ماندگی جوامع اسلامی در جهل، استعمار غرب و استبداد شاهان، بر جایگاه رفیع علم و فرهنگ تأکید می‌کرد و معتقد بود: «سلطنت حقیقی در جهان از آنِ علم است و هیچ حکومت و سیادتی جز به برکت علم، نه در گذشته وجود داشته، نه در حال حاضر موجود است و نه در آینده محقق خواهد شد.» این اندیشه مترقیانه، وی را به پذیرش علوم کاربردی حتی از غربی‌ها سوق داد و او را واداشت تا به شدت از کسانی که دانش را به «علم فرنگی» و «علم اسلامی» تقسیم می‌کردند و مردم را از فراگیری دانش غربی بازمی‌داشتند، انتقاد کند. سیدجمال که پیشرفت‌های علمی و تمدنی غرب را از نزدیک مشاهده کرده بود، معتقد بود این دستاوردها در حقیقت حق مسلمین است و اگر انحراف از اسلام اصیل در میان مسلمانان رخ نمی‌داد، بی‌تردید به همان سطح از پیشرفت که در کشورهای اروپایی آن عصر وجود داشت، دست می‌یافتند.[۶۲] وی با داشتن چنین دیدگای طرح تأسیس مدارس جدید و انتشار نشریات را در افغانستان در زمان امیر شیرعلی خان نیز ارائه کرد که منجر به ایجاد دو مدرسۀ نظامی و اداری در کابل و نشریۀ شمس‌النهار شد. این اقدامات اگرچه محدود بود، اما سنگ بنای تحول آموزشی در افغانستان محسوب می‌شد که به بنیانگذاری مدرسۀ مهم حبیبیه در زمان حبیب‌الله خان منجر شد.

2. محمود طرزی به‌عنوان شاگرد برجستۀ سیدجمال‌الدین، با بهره‌گیری از تحصیلات خود در عثمانی (ترکیه) و آشنایی مستقیم با دستاوردهای تمدن غرب، این مسیر را با جدیت بیشتری پی گرفت. وی با تأسیس نشریه سراج‌الاخبار و توسعۀ مدارس جدید، نقش محوری در بیداری فکری جامعه و تربیت نسل جدیدی از روشنفکران ایفا کرد. تلاش‌های طرزی در کنار امان‌الله خان منجر به شکل‌گیری حلقه‌ای از تجددخواهان شد که با ترویج علوم جدید و اندیشه‌های آزادی‌خواهانه، زمینۀ تحولات آموزشی بعدی را ایجا کرد. این جریان فکری با وجود مقاومت سنت‌گرایان، توانست گسستی اساسی از نظام آموزشی کهنه ایجاد کند و افق‌های جدیدی در مسیر نوسازی آموزشی افغانستان بگشاید.[۶۳]

3. امان‌الله خان نیز با الهام از پیشرفت‌های آموزشی غرب، تحولی بنیادین در نظام آموزش افغانستان ایجاد کرد. وی بعد از سفر به اورپا و مقایسۀ عقب‌ماندگی کشور با پیشرفت غرب، به اهمیت نیروی انسانی متخصص در توسعۀ کشور پی برد و به‌همین دلیل، در ماده ۶۸ قانون اساسی، تحصیلات ابتدایی را اجباری اعلام کرد و با اختصاص بودجۀ قابل توجه به وزارت معارف، زمینۀ گسترش مدارس جدید را فراهم ساخت. اقدامات عملی وی شامل تأسیس مدارس متوسطه الگوبرداری‌شده از نظام‌های آموزشی فرانسه، آلمان و انگلیس (مانند مکاتب امانیه، امانی و غازی) با استخدام معلمان خارجی و تدریس به زبان‌های اروپایی بود. همچنین ایجاد نخستین مدرسۀ دخترانه (عصمت) و مدارس فنی-حرفه‌ای در رشته‌های متنوع، گامی بلند در جهت کاربردی‌کردن آموزش محسوب می‌شد. این اصلاحات که با اعزام دانشجو به خارج و جذب معلمان مصری و ترکی تکمیل شد، نشان‌دهنده عزم جدی امان‌الله خان برای نوسازی ساختار آموزشی بر اساس الگوهای پیشرفتۀ جهانی بود. این رویکرد اگرچه باعث گسترش کمی مدارس و تنوع رشته‌های تحصیلی شد، اما به‌دلیل عدم تطابق کامل با بافت فرهنگی افغانستان، شتاب در تطبیق آن و مقاومت سنت‌گرایان، با چالش‌های جدی مواجه شد. در نهایت، تقلید صرف از مدل‌های غربی بدون در نظر گرفتن شرایط بومی، به شکست این اصلاحات آموزشی انجامید.[۶۴]

پانویس

  1. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص171-173.
  2. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-173.
  3. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-173.
  4. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص173-174.
  5. ناصری داوودی و فهیمی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امان­ الله در افغانستان»، 1390ش، ص101-102.
  6. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص179-180.
  7. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه مکتب‌خانه.
  8. دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه مکتب‌خانه.
  9. شبلی، تاریخ آموزش در اسلام، 1370ش، ص44.
  10. سورۀ قلم، آیۀ 1.
  11. کتیرایی، از خشت تا خشت، 1385ش، ص52.
  12. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، 1404ق، ج4 ص278.
  13. ثقفی، الغارات، 1374ش، ج2، ص240.
  14. خواند میر، تاريخ حبيب السير، 1380ش، ج3، ص176.
  15. بغدادی، كتاب المحبر، بی‌تا، ص475.
  16. ثعالبی، تحسين و تقبيح، 1385ش، ص376.
  17. متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم، 1388ش، ص214.
  18. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص179-180.
  19. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  20. نوری، مستدرک الوسایل، 1408ق، ج4، ص332-335.
  21. علیزاده، «مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها»، 1397ش، ص162.
  22. علیزاده، «مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها»، 1397ش، ص162.
  23. بختیاری، شیعیان افغانستان، 1385ش، ص239 و 240.
  24. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص179-180.
  25. اکبری، معماری مدارس دینی قاجار، 1382ش، ص68.
  26. علیزاده، «مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها»، 1397ش، ص166.
  27. علیزاده، «مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها»، 1397ش، ص166.
  28. علیزاده، «مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها»، 1397ش، ص166.
  29. اخلاصی، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وب‌سایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
  30. اخلاصی، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وب‌سایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
  31. رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
  32. یگانه، غلام‌حیدر، «مکاتب‌ خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص308.
  33. علیزاده، مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها، 1397ش، ص167.
  34. علیزاده، مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها، 1397ش، ص172.
  35. علیزاده، مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها، 1397ش، ص173.
  36. علیزاده، مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها، 1397ش، ص174.
  37. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-185.
  38. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص181-183.
  39. علی‌آبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262.
  40. غلام‌محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص650.
  41. علی‌آبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-263.
  42. کامگار، جلیل‌الرحمن، تاريخ معارف افغانستان، 1377ش، ص24.
  43. علی‌آبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-270.
  44. کامگار، جلیل‌الرحمن، تاريخ معارف افغانستان، 1377ش، ص24.
  45. علی‌آبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-270.
  46. نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  47. نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  48. نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  49. امینی، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1391ش، ص145.
  50. نظری، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  51. «قانون اساسي نافذ افغانستان»، سایت وزارت عدلیه، تاریخ بازدید: مهر 1401.
  52. «قانون اساسي نافذ افغانستان»، سایت وزارت عدلیه، تاریخ بازدید: مهر 1401.
  53. «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص93-96.
  54. نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  55. نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  56. نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  57. نظری، «بخش دوم – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح.
  58. اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص191-194.
  59. علی‌آبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-269.
  60. «علل عقب ماندگی فرهنگی سیاسی افغانستان»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.
  61. ناصری داوودی و فهیمی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امان­ الله در افغانستان»، 1390ش، ص101-102.
  62. «غرب در اندیشه سید جمال»، خبرگزاری فارس.
  63. ناصری داوودی و فهیمی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امان­ الله در افغانستان»، 1390ش، ص101-102.
  64. ناصری داوودی و فهیمی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امان­ الله در افغانستان»، 1390ش، ص101-102.

منابع

  • قرآن کریم.
  • اخلاصی، احمدبخش، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وب‌سایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
  • اخوان، محمد، «مساجد در افغانستان، کارکردها و ویژگی‌ها»، خبرگزاری جمهوری اسلامی، تاریخ درج مطلب: مرداد 1382ش.
  • اصغری، محمدجواد، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، مجلۀ جریان‌شناسی دینی معرفتی در عرصه بین الملل، شمارۀ 7، 1390ش،
  • امینی، علی‌مدد، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، در مجله سیمای تاریخ، شماره 5 و 6، بهار و تابستان 1391ش.
  • انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ اول، 1381ش.
  • بختیاری، محمدعزیز، شیعیان افغانستان، قم، شیعه‌شناسی، چاپ اول، 1385ش.
  • بغدادي، ابوجعفر محمد بن حبيب، كتاب المحبر، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بی‌تا.
  • تهرانى، آقابزرگ، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، قم، اسماعيليان و كتابخانه اسلاميه تهران‏، 1408ق.
  • ثعالبي، أبومنصور عبدالملك بن محمد، تحسين و تقبيح، ترجمه محمد بن أبی‌بكر‏، تحقیق و تصحیح عارف أحمد زغول‏، تهران، ميراث مكتوب‏، چاپ اول، 1385ش.
  • ثقفی، ابراهيم بن محمد، الغارات، ترجمه عبدالمحمدآيتى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1374ش.
  • خواند مير، غياث‌الدين بن همام‌الدين، تاريخ حبيب السير، تهران، خيام‏، چاپ چهارم، 1380ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
  • دهخدا، علی‫اکبر، لغت‫نامه، در وب‌سایت واژه‌یاب، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
  • دولت‌آبادی، بصیراحمد؛ شناسنامه افغانستان، تهران، عرفان، چاپ دوم، 1382ش.
  • سعیدی، علی‌جان، «تاریخچه معارف افغانستان»، وبلاگ اندیشمندان افغانستان، تاریخ درج مطلب: آبان 1388ش.
  • شبلی، احمد، تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370ش.
  • «علل عقب ماندگی فرهنگی سیاسی افغانستان»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، تاریخ درج مطلب: 10 دی 1388ش.
  • علی آبادی، علی‌رضا، جامعه و فرهنگ افغانستان، تهران، موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، 1395ش.
  • علی‌زاده، احمدعلی، «مکتب‌خانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوت‌ها و ضعف‌ها»، در فصلنامه اندیشه معاصر، شماره یازدهم، سال سوم، بهار 1397ش.
  • «غرب در اندیشه سید جمال»، خبرگزاری فارس، تاریخ درج مطلب: 20 اسفند 1392ش.
  • فاضلی، خادم‌حسین، «مکتب‌خانه‌ها در افغانستان، چالش‌ها و راه‌کارها»، همایش عالمان دینی افغانستان ره‌آوردها و راهبردها، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1386ش.
  • جمیل‌الرحمن کامگار، جلیل‌الرحمن، تاريخ معارف افغانستان، کابل، میوند، 1377ش.
  • متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1388ش.
  • «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، وزارت عدلیه جمهوری اسلامی افغانستان، 1388ش.
  • مزي، يوسف بن عبدالرحمن، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، تحقیق د. بشار عواد معروف، لبنان، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق.
  • «معرفی سیستم آموزش غیررسمی، تعلیمات علوم دینی در مساجد»، روزنامه انیس، تاریخ درج مطلب: 1 عقرب 1389ش.
  • ناصری داوودی، عبدالمجید و فهیمی، علی، «اصلاحات فرهنگی- اجتماعی امان­ الله در افغانستان»، فصلنامۀ علمی-تخصصی سخن تاریخ، شمارۀ 12، 1390ش.
  • نمازی شاهرودی، محمد، مستدرکات علم رجال حدیث، تهران، بی‌نا، 1404ق.
  • نظری، محمدعلی، «بخش اول – طالبان و سابقه دشمنی با معارف عصری در افغانستان»، وب‌سایت روزنامۀ 8 صبح، تاریخ درج مطلب: 21 مرداد 1402ش.
  • نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، لبنان، بیروت، مؤسسۀ آل‌البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1408ق.