پیشنویس:آموزش و پرورش در افغانستان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
<big>'''آموزش و پرورش در افغانستان؛'''</big> سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت در افغانستان.<br>آموزش و پرورش (معارف) در افغانستان، فراز و نشیبهای بسیاری را طی کرده است. این نظام که در ابتدا محدود به مکتبخانههای سنتی بود، در دورۀ امیر شیرعلیخان با تأسیس نخستین مدارس رسمی مانند مکتب حربیه کابل، گامهای اولیه به سوی نوسازی را برداشت. دوران امانالله خان شاهد گسترش چشمگیر مدارس در سراسر کشور بود و در دورۀ حکومت کمونیستی، آموزش با ایدئولوژیهای حزبی آمیخته شد. جنگهای داخلی دهه 1370 ضربۀ مهلکی بر پیکره آموزش وارد کرد و بسیاری از مدارس به ویرانه تبدیل شد. | <big>'''آموزش و پرورش در افغانستان؛'''</big> سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت در افغانستان.<br>آموزش و پرورش (معارف) در افغانستان، فراز و نشیبهای بسیاری را طی کرده است. این نظام که در ابتدا محدود به مکتبخانههای سنتی بود، در دورۀ امیر شیرعلیخان با تأسیس نخستین مدارس رسمی مانند مکتب حربیه کابل، گامهای اولیه به سوی نوسازی را برداشت. دوران امانالله خان شاهد گسترش چشمگیر مدارس در سراسر کشور بود و در دورۀ حکومت کمونیستی، آموزش با ایدئولوژیهای حزبی آمیخته شد. جنگهای داخلی دهه 1370 ضربۀ مهلکی بر پیکره آموزش وارد کرد و بسیاری از مدارس به ویرانه تبدیل شد. | ||
در دورۀ اول حکومت طالبان (1375-1380)، نظام آموزشی بهشدت محدود شد و تحصیل دختران به کلی ممنوع شد. پس از 1380ش، با حمایت جامعۀ جهانی، نظام آموزشی بازسازی شد و میلیونها کودک، از جمله دختران، به مدارس بازگشتند. اما با تسلط دوبارۀ طالبان در 1400ش، محدودیتهای شدیدی بر آموزش دختران اعمال و تحصیل آنان از کلاس ششم به بعد ممنوع شد | در دورۀ اول حکومت طالبان (1375-1380)، نظام آموزشی بهشدت محدود شد و تحصیل دختران به کلی ممنوع شد. پس از 1380ش، با حمایت جامعۀ جهانی، نظام آموزشی بازسازی شد و میلیونها کودک، از جمله دختران، به مدارس بازگشتند. اما با تسلط دوبارۀ طالبان در 1400ش، محدودیتهای شدیدی بر آموزش دختران اعمال و تحصیل آنان از کلاس ششم به بعد ممنوع شد. | ||
چالشهای کنونی نظام آموزشی افغانستان شامل کمبود معلمان زن، نبود امکانات آموزشی مناسب و تبعیض جنسیتی در دسترسی به آموزش است. با وجود این مشکلات، آموزش و پرورش همچنان به عنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی در افغانستان مطرح است و نقش کلیدی در شکلدهی به آیندۀ کشور ایفا میکند. | چالشهای کنونی نظام آموزشی افغانستان شامل کمبود معلمان زن، نبود امکانات آموزشی مناسب و تبعیض جنسیتی در دسترسی به آموزش است. با وجود این مشکلات، آموزش و پرورش همچنان به عنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی در افغانستان مطرح است و نقش کلیدی در شکلدهی به آیندۀ کشور ایفا میکند. | ||
نسخهٔ ۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۰
آموزش و پرورش در افغانستان؛ سیستم آموزشی و تعلیم و تربیت در افغانستان.
آموزش و پرورش (معارف) در افغانستان، فراز و نشیبهای بسیاری را طی کرده است. این نظام که در ابتدا محدود به مکتبخانههای سنتی بود، در دورۀ امیر شیرعلیخان با تأسیس نخستین مدارس رسمی مانند مکتب حربیه کابل، گامهای اولیه به سوی نوسازی را برداشت. دوران امانالله خان شاهد گسترش چشمگیر مدارس در سراسر کشور بود و در دورۀ حکومت کمونیستی، آموزش با ایدئولوژیهای حزبی آمیخته شد. جنگهای داخلی دهه 1370 ضربۀ مهلکی بر پیکره آموزش وارد کرد و بسیاری از مدارس به ویرانه تبدیل شد.
در دورۀ اول حکومت طالبان (1375-1380)، نظام آموزشی بهشدت محدود شد و تحصیل دختران به کلی ممنوع شد. پس از 1380ش، با حمایت جامعۀ جهانی، نظام آموزشی بازسازی شد و میلیونها کودک، از جمله دختران، به مدارس بازگشتند. اما با تسلط دوبارۀ طالبان در 1400ش، محدودیتهای شدیدی بر آموزش دختران اعمال و تحصیل آنان از کلاس ششم به بعد ممنوع شد.
چالشهای کنونی نظام آموزشی افغانستان شامل کمبود معلمان زن، نبود امکانات آموزشی مناسب و تبعیض جنسیتی در دسترسی به آموزش است. با وجود این مشکلات، آموزش و پرورش همچنان به عنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی در افغانستان مطرح است و نقش کلیدی در شکلدهی به آیندۀ کشور ایفا میکند.
تاریخچه آموزش و پرورش در افغانستان
آموزش و پرورش در سرزمین افغانستان، از عهدهای باستان تاکنون، نشانگر روندی غنی و پیچیده است که هر دوره در شکلگیری فرهنگ و تمدن این سرزمین نقش مهمی داشته است که اشاره به وضعیت آن در برخی از مقاطع مهم این تاریخ، میتواند تصویری اجمالی ارائه دهد:
الف) دوران پیش از اسلام
آموزش و پرورش در این دوره بر اساس آموزههای مذهبی و انسانی بود که به تعلیمات اخلاقی، دینشناسی و احکام الهی محدود نمیشد، بلکه شامل اطلاعاتی در حوزههای مختلف بود. مردم آن زمان در کتاب اوستا، که از کتب مقدس و الهی محسوب میشد، هم دانشهای دینی و هم علوم مرتبط با تاریخ، علم العدد، و مراسم مذهبی را فرا میگرفتند. این آموزشها بهطور غالب در قالب آموزشهای شفاهی و در محافل مذهبی برگزار میشد و نقش مهمی در حفظ، انتقال و توسعه فرهنگ آن دوران داشت.
در آن زمان، برهمنان که از جایگاه علم و دانش برخوردار بودند، بهعنوان معلمان و مرشدانی، محتواهای آموزشی را تدریس می کردند. تربیت بدنی، که بیشتر برای شاهزادگان و سپاهیان طراحی شده بود، نیز جزو برنامههای آموزشی قرار داشت، چرا که بدن سالم و قوی از نیازهای آن زمان به شمار میرفت و در کنار تعلیمات علمی و دینی اهمیت داشت.
مراحل تعلیم در این دوره، از دوره ابتدایی که تا سن هشت سالگی ادامه داشت، آغاز میشد و پس از آن دانشآموزان به سطوح بالاتر راه مییافتند. در این دوران، اصولی چون احترام به والدین، حقوق همسایگان، شؤون ملی و احترام به معلمان بهعنوان بخش مهمی از آموزش محسوب میشد؛ در کنار آنها، آموزشهای ادبیات، سرودهای مذهبی، تاریخ، ریاضی، علوم طبیعی، و عقاید نیز در برنامههای درسی گنجانده میشد.
با نفوذ آیین بودا در سرزمین افغانستان، در حدود ۲۳۷ قبل از میلاد، شیوههای تعلیم و تربیت به مراتب نوینتری تغییر یافت. در این دوره، مدارس بودایی در مراکز مهمی چون بلخ و بامیان شکل گرفت و آموزش در این مراکز از سنین کودکی آغاز و تا بیست سالگی ادامه داشت. دانشآموزان در این مدارس، با حفظ متون درسی و تمرکز بر آموزشهای دینی و فلسفی، مسیر ترقی را پیمودند و در صورت قبولی در امتحانات، به سطوح عالیتر راه مییافتند. راهبان بودایی که در معابد زندگی میکردند، مدارس را اداره میکردند و آموزش رایگان بود. [۱]
ب) دروان پس از اسلام
1. از آغاز اسلام تا دورۀ سامنایان: مسیر توسعه آموزش و پرورش در سرزمین اسلام از زمانی آغاز شد که نور تابناک اسلام در دل خراسان درخشید و تحولات عظیمی در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این منطقه به وجود آمد. در آن زمان، مردم این سرزمین که همواره در عرصه علم و فرهنگ پیشگام بودند، با پیروی از دستورات الهی اسلام و منشورهای بلند پیامبر اکرم، به شدت و شوق فراوان در راه توسعه آموزش و پرورش گام نهادند. این اهتمام گسترده، باعث شد که در تمامی نقاط شهری و روستایی، مدارس متعددی تاسیس شود و هزاران طالب علم اسلامی در این مدارس تحت تعلیم قرار گیرند.
این توجه ویژه به آموزش و پرورش در دوران اسلامی، نقش بیبدیلی در پرورش افرادی برجسته و بزرگ در تاریخ اسلام ایفا کرد. موسساتی پدید آمد که سرآمدان علم، فلسفه، حکمت و ادب در عرصههای مختلف ظاهر شدند و کارهای علمی و فرهنگی بینظیری به میدان آوردند. در همین راستا، افغانستان توانست فلاسفه و دانشمندان برجستهای را به جامعه جهانی معرفی کند. نامهایی مانند موسی جابرین حیان خراسانی، ابوریحان بیرونی، ابن قتیبه مرزوی، احمد بن الطیب سرخسی، ابوزید احمد بن سهل بلخی، ابوالحسن شهید بلخی، ابوسلیمان سجستانی و ابوالغیر بن خمار در این سرزمین پرورش یافتند و در تاریخ علم و دانش اسلام جایگاه ویژهای کسب کردند.
علاوهبر این، شخصیتهای جهانی چون مولانا جلالالدین بلخی نیز در نظام آموزش این سرمین تربیت شدند و اثرات عظیم آنان در فرهنگ و تمدن بشری تا به امروز باقی است. علمای نامداری همچون خواجه عبدالله انصاری و صدها فقیه و دانشمند اسلامی، در این دوران پر روحیه و پربار تربیت یافتهاند و نقش مهمی را در رشد و توسعه تمدن اسلامی ایفا کردند. این عظمت و پویایی، مدیون انقلاب شگرف اسلام در عرصۀ آموزش و پرورش است که، همواره، زمینه را برای پرورش شخصیتهای بزرگ در تاریخ بشر فراهم ساخته است.[۲]
2. دورۀ سامانیان: در این دوره که اوج شکوفایی علم و فرهنگ اسلامی در خراسان بزرگ است، پیشرفتهای علمی و فرهنگی مرهون سیستم آموزش و پرورش مبتنی بر آموزههای دینی و اهتمام ویژه به آموزش دورۀ ابتدایی بود که رشد و تربیت دانشمندان، شاعران و فیلسوفان بزرگ را امکانپذیر ساخت. فضایل و بهرهگیری مداوم از مدارس و حوزههای علمیه سبب شد تا بنیۀ علمی و فرهنگی در حوزههای مختلف توسعه یابد و پژوهشها و تألیفات ارزندهای در حوزههای تفسیر، تاریخ، ادبیات و علوم مختلف صورت گیرد. در این راستا، تأسیس کتابخانههای بزرگ و پدید آمدن آثار ماندگار، نشانگر توجه و حمایت مسلمانان از تعلیم و تربیت دینی و علمی است که منشأ شکوفایی هرچه بیشتر فرهنگ و تمدن اسلامی شد. این نظام آموزشی قوی و مبتنی بر آموزههای دینی، نقش محوری در تربیت و استمرار نسل دانشمندانی چون فارابی و سینا داشت و میراثی غنی و پایدار در منابر علم و هنر برای جهان اسلام به یادگار گذاشت.[۳]
3. دورۀ عزنویان و غوریان: در این دوره نظام آموزش و پرورش به گونهای نوین و پربار شکل گرفت که مرهون حمایت و توجه سلاطین و علمای دینی آن زمان بود. غزنه، از دوره سبکتگین تا تاجالدوله، به مرکزی پررونق برای آموزش و نشر معارف تبدیل شد و مدارس متعددی تأسیس شد که شمار آنها در حدود هزار تا دوهزار عدد برآورد شده است. در این دوره، تعلیمات در دو سطح پایه و عالی ارائه میشد؛ در سطح نخست، کودکان در خانه با نظارت والدین یا معلمان خصوصی تربیت میشدند و پس از آن، در مساجد و مدارس ابتدایی، تعلیمات اسلامی و علمی ادامه مییافت. زبان عربی، علوم شرعی و ادبی، حساب، نجوم و طب به عنوان مهمترین موضوعات آموزش داده میشد. شاعران و دانشمندانی چون فردوسی، عنصری، بیهقی و بیرونی در این دوره تربیت شدند و نهادهای علمی نوینی مانند دارالتألیف و انجمنهای ترجمه فعالیت میکردند. در عرصۀ حکمرانی، شاهان غوری علاوهبر اهتمام به توسعۀ علوم، به آموزش و پرورش زنان و دختران نیز اهمیت میدادند. همچنین، امیرعلی شیر نوایی با تأسیس مدارس و مؤسسات علمی، نقش مهمی در گسترش روال آموزشی داشت و الگوی منظم تعلیم در قالب مدارس ابتدایی، متوسط و عالی، همراه با نهادهای نظارتی و بودجهبندی از سوی دولت، منشأ توسعه پایدار نظام تربیتی آن عصر شد.[۴]
4. از قرن سیزدهم به بعد: پس از دوره درخشان غوریان، نظام آموزشی افغانستان با افول قابل توجهی مواجه شد. در فاصله بین حکومت غوریان تا آغاز سلطنت امیر شیرعلی خان، به دلیل درگیری شاهان و سرداران محمدزایی بر سر تقسیم قدرت و دور شدن از اصول آموزشی اسلامی، معارف رسمی تقریباً به فراموشی سپرده شد و تنها به مدارس محلی و غیررسمی محدود گردید.
امیر شیرعلی خان با تأسیس مدارس نظامی و ملکی، گامهایی در احیای آموزش برداشت. در دوره امیر حبیبالله خان نیز مکتب حبیبه به عنوان اولین دبیرستان کشور تأسیس شد. با این حال، این تلاشها نتوانست عظمت و شکوه آموزشی دورانهای گذشته را بازگرداند. در عصر امانالله خان، تحولاتی مانند اجباری شدن آموزش ابتدایی و تأسیس وزارت معارف صورت گرفت. همچنین اولین مدارس دخترانه در کابل ایجاد شدند که گامی مهم در شکستن محدودیتهای سنتی بود. پایههای آموزش عالی با تأسیس دانشکدههای مختلف و سپس دانشگاه کابل ریخته شد.
اما با وجود این پیشرفتها، نظام آموزشی نتوانست به جایگاه تاریخی خود بازگردد. تمرکز توسعه آموزشی تنها به چند شهر بزرگ محدود شد و مناطق مرکزی و روستایی از توجه لازم محروم ماندند. در دانشگاه کابل نیز تبعیضهایی علیه برخی اقشار اعمال میشد.[۵]
ویژگیهای آموزش و پرورش در افغانستان
نظام آموزشی افغانستان در طول تاریخ دو ویژگی اساسی داشته است: نخست تأثیرپذیری عمیق از دین و دوم حساسیت به تحولات سیاسی. این دو عامل همواره بر سبک زندگی مردم تأثیر گذاشته است. برای مثال در دوران پیش از اسلام، آموزش تحت تأثیر آیینهای زرتشتی و بودایی بود و بههمین دلیل سبک زندگی مردم نیز از این آموزشها اثر میپذیرفت. این اثر پذیری در آثار تاریخی و باستانشناختی قابل ردیابی است. پس از اسلام، محتوای آموزشی بهطور کامل اسلامی شد و مکتبخانهها به کانونهای اصلی تعلیم علوم قرآنی و فقهی تبدیل شد. این روند باعث شد سبک زندگی مردم بهویژه در مناطق روستایی، حول محور ارزشهای اسلامی شکل بگیرد و علمآموزی با دینداری عجین شود.
تحولات سیاسی نیز همواره آموزش را تحت تأثیر قرار داده است. بهعنوان مثال، بعد از نوسازی نظام آموزشی در دورۀ امیر شیرعلی و بهخصوص در دوره امانالله خان با گسترش مدارس جدید، نسل جوان بهتدریج با علوم مدرن آشنا شدند، اما با روی کار آمدن طالبان نظام آموزش کشور متحول و تحصیل دختران محدود شد. این نوسانهای آموزشی باعث شده سبک زندگی مردم بین سنت و مدرنیته در نوسان باشد. از یکسو، برخی خانوادهها به مدارس دینی و حفظ ارزشهای سنتی پایبند ماندهاند و از سوی دیگر، نسل جوان در شهرهای بزرگ به آموزش مدرن و تغییر سبک زندگی تمایل نشان میدهند.[۶]
الگوهای آموزش و پرورش در افغانستان
در تاریخ تحولات افغانستان نظامهای آموزشی نیز تغییر کرده و مهمترین الگوهای آموزشی که بر سبک زندگی مردم بهطور عینی اثرگذار بوده است، دو نظام آموزش مکتبخانهای و آموزش رسمی به شیوۀ نوین بوده است.
الف) الگوی مکتبخانه
واژۀ «مکتب» که در ترکیب «مکتبخانه» به کار رفته، از ریشه «کَتَبَ» بهمعنای نگارش و نوشتار گرفته شده[۷] و اشاره به محلی دارد که در آن دانشآموزان به شیوۀ سنتی آموزش میبینند.[۸] این اصطلاح که در افغانستان هنوز هم برای اشاره به مدارس رسمی به کار میرود، گویای پیوند عمیق نظام آموزشی معاصر با سنتهای دیرین تعلیم و تربیت در این سرزمین است.[۹] تقدس کتابت و قلم در فرهنگ اسلامی که درقرآن کریم به آن سوگند یاد شده، در نامگذاری «مکتب» بهعنوان جایگاه علمآموزی تأثیری ژرف داشته است.[۱۰]
به الگوی آموزشی در مکتبخانه، «سَبَقخوانی» و «بچهخوانی» هم میگفتند.این شیوه هنوز هم در برخی از مناطق کشور متداول است. هدف اصلی از این نوع آموزش، در ابتدا قرآنآموزی است. در مرحلۀ بعد یادگیری احکام و مسایل شرعی و در نهایت خواندن کتابهای فارسی از دیگر اهداف این شیوۀ آموزشی به شمار میروند.[۱۱]
الگوی آموزش مکتبخانه، شیوۀ سنتی و اصیل آموزش در بین مسلمانان است. در افغانستان این شیوۀ آموزش، تا زمان تأسیس اولین مکتب رسمی تحت عنوان «حبیبیه» در 1282ش در زمان حاکمیت حبیبالله خان، تنها شیوۀ آموزش در کشور بود. بعد از آن بهمرور زمان مکاتب دولتی در تمام نقاط کشور گسترش یافته و سبقخوانی از رونق افتاد.[۱۲]
نخستین مکتبخانه در افغانستان
قبل از پیدایش نهادهای آموزشی مدرن و دولتی، مکتبخانه قدیمیترین، مؤثرترین و ریشهدارترین نهاد تعلیم و تربیت در اکثر یا همۀ کشورهای اسلامی بوده است.[۱۳]
نخستین مکتبخانه برای آموزش و پرورش کودکان در سرزمین بلخ در منطقهای به اسم «بروقان»[۱۴] توسط یکی از شاگردان امام سجاد به نام ضحاک بن مزاحم بلخی پایهگذاری شده است.[۱۵] تعداد شاگردان ضحاک بلخی را در حدود سه هزار پسر و هفتصد دختر ثبت نمودهاند.[۱۶] بههمین جهت او به «اشراف المعلمین» و «فقهاء المعلمین» ملقب شده است.[۱۷] سهل بلخی در قرن سوم هجری نیز در روستای «عربنکی» از توابع بلخ در نزدیک نهری به همین نام مکتبخانه ساخت و به تعلیم و تربیت اطفال و نوجوانان اشتغال داشت. پسر وی بهنام احمد بن سهل، معروف به ابوزید بلخی (235-322ق) از ادیبان، فیلسوفان، جغرافیدانان، اخترشناسان، پزشکان و متکلمان عصر خود،[۱۸] مانند پدرش سهل بلخی، مدتی به تعلیم و تربیت کودکان مشغول بوده است.
این رویکرد حکیمان بلخی نشان میدهد که در تمدن اسلامی، حتی بزرگترین دانشمندان نیز آموزش کودکان را شأنی والا میدانستند و خود بهطور شخصی به این امر اساسی میپرداختند. اهتمام ابوزید بلخی به تعلیم کودکان، با وجود جایگاه علمی ممتازش، گواهی است بر این اصل تربیتی که «تعلیم در کودکی چون نقشی بر سنگ است ماندگار میشود».[۱۹]
ارکان و عناصر اصلی آموزش در مکتبخانه
1. محل مکتبخانهها: در افغانستان مکتبخانهها جای خاصی نداشته و بهطور معمول در مساجد، حسینیهها و خانههای معلمین برپا میشده است.[۲۰]
2. آموزگار: ملاها و روحانیون، آموزگاران اصلی مکتبخانهها بودهاند.[۲۱] برخی از معلمان مکتبخانهها بدون دریافت حقالزحمه کودکان را آموزش میدادند و برخی دیگر در برابر اجرت دریافتی از اولیای اطفال به آنها تعلیم میدادند.[۲۲]
مکتبخانه در بعض مناطق فقط در سه ماه زمستان دایر میشد که به آن سبقخوانی نیز میگفتند، فصلی که بهدلیل برودت هوا و بارش سنگین برف، کار تعطیل و بچهها بیکار میشدند. کلانها و ریشسفیدان روستا، با ملایی صحبت و توافق میکردند که به بچهها سَبَق بدهد و در عوض از هر بچهای، مقداری پول یا جنس، اجرت دریافت کند. ملای مکتب علاوه بر سبقدادن به بچهها، جمعهخوانی، کفنودفن میت و پاسخگویی به سوالات شرعی را نیز به عهده داشت و از هر خانه مقداری غله (گندم) میگرفت.[۲۳]
3. محتوای آموزشی: براساس دستور صریح پیامبر اسلام به بنای مسجد بهمنظور عبادت و آموزش قرآن، فقه، عقاید و سنت،[۲۴] مکتبخانهها تأسیس شده است. مطابق همان دستور، روخوانی، روانخوانی، قرائت، تجوید، حفظ و تفسیر قرآن کریم، مضامین اصلی مکتبخانهها بوده است.[۲۵]در برخی مناطق از آن به «مکتب القرآن» تعبیر شده است.[۲۶] بهتدریج مضامین جدیدی چون حفظ و فراگیری سنت و احادیث، عقائد، احکام، اخلاق اجتماعی، آداب معاشرت با دیگران، کتابت و خطاطی نیز افزوده شده است.[۲۷]
4. شیوۀ آموزش: آموزش قرآن در مکتبخانه بهصورت «هَجّی» صورت میگیرد؛ برای مثال، شاگردان برای خواندن «قلاعوذ» باید روش زیر را یاد بگیرند: قاف لام پِیش قُل، اَلِف زَبَر اَ، عَین پِیش عُو، ذال پِیش ذُو: «قُل اَعُوذُ». آموزش از سورههای کوچک قرآن آغاز شده و ادامه مییابد تا جزء سیام قرآن به پایان برسد. گاهی آموزش روخوانی در یک فصل و گاهی در دو فصل به پایان رسیده و سپس نوبت به روانخوانی میرسد که از اول قرآن شروع شده و بهسمت آخر آن ادامه مییابد. بعد از روانخوانی قرآن، نوبت به کتابهای دیگر میرسد. شاگردان بیشتر در دو نوبت صبح و چاشت سَبَق (درس) میگیرند.[۲۸]
5. زمان آموزش: مکاتبخانگی بیشتر در زمستانها دایر میشوند. در قدیم کسانی که اندک سوادی داشتند در این زمان در خانۀ خود، منبر یا مسجد روستا تعدادی کودک و نوجوان را جمع کرده و به آموزش آنها میپرداختند.[۲۹]
4. متون آموزشی مکتبخانهها: قاعدۀ بُغدادی معروف به پنج سوره، متن قرآن کریم، پنج گنج یا پنج کتاب، حافظ شیرازی، ورقه گلشاه، گلستان سعدی، یوسف و زلیخا، رسالههای عملیه، نصاب الصبیان، صرف بهائی، صرف میر،کتاب التصریف یا زنجانی، مراح الارواح، الشمۀ فی النحو، شرح مأۀ عامل، الهدایۀ فی النحو، جامع المقدمات، شرح ملا جامی و السیوطی. نوعا متون آموزشی مکتبخانهها بوده است.[۳۰]
انواع مکتبخانهها
مکتبخانهها از یک جهت به مکتبخانههای عمومی و خصوصی تقسیم میشود. در دسته اول فرزندان عموم مردم و در نوع دوم فرزندان طبقات بالای جامعه آموزش میدیدند که نوعاً در منازل و خانههایشان تعلیم صورت میگرفته است.[۳۱] از بعد دیگر به پسرانه و دخترانه تقسیم میشد.[۳۲] همچنین این تنوع و گوناگونی در شیوههای آموزشی، منابع درسی و شیوهی ارزشیابی نمایان بود. مكتبخانههای اهلسنت با مكتبخانههای مناطق شیعهنشین، مكتبخانههای مناطق روستایی با مكتبخانههای شهری و همچنین مكتبخانههای هر ولایت (استان) با سایر ولایات و حتی مكتبخانههای یك منطقه با مناطق دیگر متفاوت است.[۳۳]
سن ورود به مكتبخانهها
ورود به مكتبخانهها به شرایط زمانی، سنی، جنسی، صِحّی (تندرستی) و امثال آن منوط نیست. كودكان بهطور معمول در شش یا هفت سالگی و حتی زودتر از آن، در هر فصلی از سال كه خانوادههایشان تصمیم بگیرند، میتوانند وارد مكتبخانه شوند؛ تا هر مدتی كه بخواهند و خانوادههایشان اجازه دهند، میتوانند در آنجا درس بخوانند. بههمین دلیل فاصله سنی میان شاگردان مكتبخانه متنوع است. [۳۴]
فراز و فرود مکتبخانه
مکتبخانه، همراه با تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، پیشرفته است. قبل از آشنایی افغانستان با دنیای جدید مکتبخانه نهاد اصلی متصدی تعلیم و تربیت بود. اما پس از تأسیس مکاتب جدید و رسمی در زمان حبیبالله بهتدریج جایگاه، نقش و منزلت مکتبخانهها نیز کمرنگ شد، ولی از بین نرفت؛ حتی برخی خانوادهها همزمان از هر دو روش استفاده میکردند.[۳۵] این نهاد آموزشی، در اواخر دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه خیلی کمرمق شده بود، اما در نتیجۀ اشغال افغانستان توسط شوروی و شکلگیری جهاد، مکتبخانه مجددا رونق یافت.[۳۶] در دهه هفتاد شمسی نیز مکاتب رسمی در بسیاری از مناطق افغانستان کمرنگ بود.[۳۷] در دو دهه هشتاد و نود شمسی مکتبخانهها رو به افول بود.[۳۸] اما پس از روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، دوباره مکتبخانهها مورد توجه قرار گرفته است.
روشهای تنبیهی در نظام آموزشی مکتبخانه
نظام آموزشی سنتی در افغانستان با شیوههای تنبیهی شدیدی همراه بود که بخشی جداییناپذیر از فرآیند یادگیری محسوب میشد. ملایان و آموزگاران مکتبخانهها از روشهای مختلفی برای تنبیه شاگردان استفاده میکردند که عمدتاً جنبه بدنی داشت. برنامه پسپُرسی یا امتحان هفتگی که عموماً روز پنجشنبه و در برخی مناطق روز چهارشنبه برگزار میشد، به یکی از خاطرهانگیزترین و هراسآورترین تجربیات آموزشی تبدیل شده بود.
هر ملا شیوه خاص خود را در تنبیه به کار میبرد. برخی با بستن پاهای شاگرد به فلک، اقدام به کفپایی مینمودند. گروهی دیگر از ترکههای درختان زردبید یا توت برای زدن به کف دست یا پای دانشآموزان استفاده میکردند. روشهایی مانند گوشکشیدن و پیچاندن گوش نیز از جمله متداولترین شیوههای تنبیهی بود. برخی معلمان شاگردان را به شکم خوابانده و با ترکه به پشت و کپل آنان میزدند. در مواردی نیز دو شاگرد که اشتباهات مشابهی داشتند، روبروی هم قرار گرفته و مجبور به زدن سیلی به یکدیگر میشدند.
این تنبیهات چنان شدید بود که گاه موجب بیاختیاری ادرار شاگردان در حین مجازات میشد. عصر روزهای پنجشنبه، بسیاری از کودکان با دستان و پاهای متورم، بدن کبود شده و آثار ضرب دیدگی به منازل خود بازمیگشتند. قابل تأمل آنکه اولیای دانشآموزان معمولاً نسبت به این شیوههای تنبیهی اعتراضی نداشتند. این رویه موجب شده بود تا روز پنجشنبه در فرهنگ آموزشی سنتی به نامهایی چون ماتمشنبه، جزاشنبه و تبشنبه شهرت یابد..[۳۹]
روشهای تنبیهی شدید در نظام آموزشی سنتی ریشه در باورهای عمیق فرهنگی جامعه داشت و بازتابهای آن در ادبیات شفاهی مردم نیز مشهود بود. چنانچه در یکی از اشعار عامیانه از قول ملای مکتب چنین آمده است: «سرمشق مینویسم برای تو/خداوند به تو توفیق دهد/اما اگر بد بنویسی/چوب و فلک در انتظار پاهایت خواهد بود».
در فرهنگ عمومی، تنبیه بدنی توسط معلمان بهعنوان امری ضروری و تربیتی پذیرفته شده بود. این نگرش در ضربالمثل معروف «بیادب را هر کجا دیدی، بکوب» تجلی مییافت. باورهای رایج میان خانوادهها حاکی از آن بود که «پوست و گوشت شاگرد متعلق به معلم و استخوانش متعلق به خانواده است». همچنین اعتقاد داشتند که اعضایی از بدن که تحت تنبیه معلم قرار گرفتهاند، از عذاب اخروی مصون خواهند ماند.
این باورهای عمیق فرهنگی نشاندهندۀ جایگاه ویژۀ معلم در نظام فکری جامعه و میزان اختیارات گستردهای بود که در امر تربیت به وی واگذار میشد. چنین نگرشی در کنار حفظ حرمت معلم، گاه به سوءاستفاده از این اختیارات و اعمال روشهای تربیتی خشن منجر میشد.[۴۰]
فواید و مضرات
در مکتب، نوشتن یا خطنویسی مورد توجه نبود. شاگردان در درازمدت میتوانستند بخوانند اما توانایی نوشتن نداشتند. در این شیوه، معلمین بیشتر اوقات با كوچكترين خطا، شاگردان را بهشدت تنبيه ميكردند. یکی از مشكلات اساسی این مکاتب، یکجا بودن شاگردان ردههاي مختلف سني در یک محل بود.[۴۱]
رسومات
سبقخوانی رسوماتی داشت از جمله «دست بسته کردن»، «پَسخوانی»، «پَسپرسی»، «ناخارک» و حلوای «الهيکم التکاثر»؛
دست بسته کردن
در مکاتب آخوندی زمانیکه درس شاگردی به سوره «الم نشرح» نزدیک میشد، در یک روز آفتابی و مناسب، با اطلاع به خانوادۀ او، آخوند، شاگرد را همراه یکی دو نفر از بستگان او به نزد خود فرا میخواند. شاگرد بهدستور آخوند، کف دو دست را مقابل یکدیگر قرار میداد بهگونهای که هر انگشت با انگشت همسان دست دیگر، روبرو قرار گیرد. آن وقت آخوند هر دو انگشت را با یک گِرِه میبست. سپس دو بچۀ تَکرَه (چالاک) و فعال مکتبخانه را ماسِل (مأمور) میکرد تا مراقب اوضاع باشند و فرد را به خانۀ اقوام و بستگان او ببرند. آنها به خانۀ هر یک از اقوام که وارد میشدند، صاحبخانه با باز کردن یک گِرِه و دو انگشت، مقداری پول در جیب شاگرد ریخته و یا به ماسلها تحویل میدادند. همینطور خانۀ بعد و گره بعد، برنامه ادامه پیدا میکرد تا گرهها تمام میشد. در صورت تمام شدن گره و باقیماندن اقوام، ماسلها این اختیار را داشتند تا دوباره بههمان ترتیب سابق انگشتهای شاگرد را گره زده و به سراغ اقوام بعدی بروند. این کار با لذت و هیجان تمام پایان یافته و پول میان شاگرد، ماسلها و آخوند تقسیم میشد.[۴۲]
پَسخوانی
برنامۀ هفتگی برای مرور درسهای سابق بود که هر هفته با برنامهریزی ملا صورت میگرفت. مهمترین مشکل پسخوانی نگرانی از پسپرسی بود که متعاقب آن و در آخر هفته توسط ملای مکتب از شاگردان بهعمل میآمد.[۴۳]
پَسپُرسَک
پسپرسی و پسپرسانی، امتحانی هفتگی بود که آخوند مکتب در فصل زمستان از شاگردان میگرفت. یکی از رسومات بسیار مهم و هراسناک در مکتبها رسم هفتگی پسپرسک بود که در روزهای پنجشنبه صورت میگرفت. همۀ بچهها از رسیدن روز پسپرسی وحشت داشتند و گرفتار اضطراب، دلهره، تشویش و کابوس میشدند. شاگرد هرچه در طول یک هفته خوانده بود، مجبور بود به استاد تحویل بدهد. اگر درس را خوب خوانده بود و بدون غلط امتحان میداد، آسوده بود. اگر خوب نخوانده بود، آن روز برای شاگرد روزی سخت محسوب میشد؛ زیرا هر غلط مساوی با یک ضربۀ تال (چوب) زردبید بود. بعضی از شاگردان ممکن بود ده غلط داشته باشند، در نتیجه ده ضربۀ تال میخوردند.[۴۴]
عصر روز پنجشنبه درس تعطیل میشد. بچهها صف میکشیدند. آخوند صفحات خوانده شده را ورق میزد، از چندین جای درس میپرسید، اشتباهات را در کاغذی یادداشت میکرد، برای مثال فلانی 4 غلط و فلانی 5 غلط. در حین پسپرسی، بدن اغلب بچهها از شدت ترس کرخت، چشمان آنها تار، زبان لوگ و موها سیخ میشد. برخی، آنچه را هم که یاد داشتند، فراموش میکردند. وقتی همه پسپرسی میشدند، نوبت به جزا، تنبیه، عذاب و عقاب میرسید.[۴۵]
ناخارک
در مکاتب رسم بود وقتیکه چاشت میشد چندین نفر یکجا شده نان خود را میدهمیده (شکسته) و مخلوط کرده، گرد مینشستند و میخوردند. یعنی ناخارک میکردند. در آن زمان بعضی نان گندم، برخی نان جو و عدهای زغاره داشتند.[۴۶]
حلوای الهاکم التکاثر
با شروع کردن هَفتی (روخوانی)، ملا، شاگردان و خانوادهها منتظر بودند که بچهها به سورۀ تکاثر (الهیکم التکاثر) برسند. وقتی به سورۀ تکاثر میرسیدند، ملا دستور درست کردن حلوا را برای خانوادۀ بچهها صادر میکرد. این دستور فقط بهخاطر هموزن بودن «اَلها» با «حلوا» بود.[۴۷]
خاکستر بهپشت
برخی از ملاها هر وقت مجبور بودند برای لحظاتی بیرون بروند، به شاگردان شلوغ دستور میدادند که بهصورت چهارزانو کنار کتاب خم شوند و یک مشت خاکستر بر پشت بچههای شلوغ میریختند تا در مدت نبود آخوند نتوانند از جای خود تکان بخورند؛ اگر تکان میخوردند، بهسختی تنبیه میشدند.[۴۸]
محل آموزش
آموزش بچهخوانی بیشتر در مساجد برگزار میشود؛ اما گاهی ملا در خانۀ خود و یا خانۀ یکی از کودکان تدریس میکند.[۴۹]
اجرت
اجرت ملاها که در برخی مناطق، «حقالله» و «پنجشنبگی» خوانده میشود، بهصورت نذر، زکات و هدیه پرداخت میشود.[۵۰]
سن آموزش
پسران و گاهی دختران از ششسالگی در یک روز نیک (سَعد) با یکی از اقوام نزدیک خود به محل بچهخوانی و نزد ملا رفته و درس خود را آغاز میکنند. آنها با خود یک زیرانداز (تَهپایی یا زیرپایی) و نیز مقداری هیزم برای بخاری به همراه میبرند.[۵۱]
شُوری
در برخی از مناطق، کودک در روز اول با خود شُوری (سَرکتابی) و سَرسَبَقی میبرد تا شوری زبان او شکسته و زبان کودک در درس روان شود. شوری، شامل قِلیف (نان روغنی)، میوه، جواری بریان، گندم بریان و یا قندکله است. گاهی در شروع هر کتاب فارسی یا عربی هم شوری میبرند. در زمان شوری بردن، رسم است که ملا اول بر شوری دعا بخواند، سپس آن را بین بچهها تقسیم کند. پس از آن، ملا با خواندن «رَبِّ یَسِّر وَ لا تُعَسِّر و تَمِّم بِالخَیر وَ بِکَ نَستَعِین» و دعا برای مؤلف و کامیابی کودک، درس را شروع میکند.[۵۲]
تختهخوانی
آخوند گاهی الفبا را بر کاغذی نوشته و بر تختهچوبی میچسباند و آن را به کودک درس میدهد. به این روش، «تختهخوانی» گفته میشود و در اصطلاح میگویند «کودک تخته میخواند».[۵۳]
الفبا
کودک با روش تختهخوانی با حروف الفبا آشنا میشود. او هر حرف را با آواز بلند بعد از ملا تکرار میکند:
- الف هیچ (نقطه) نداره
- ب یکی به زیر خود داره
- ت دو تا به سر خود داره
- ث سه تا به سر خود داره [۵۴]
هجاگی
کودک بعد از حروف الفبا به بخش «هِجّی» یا «هِجاگی» میرسد. در این قسمت، کودک، خوانشِ حروف با کلمات زَر (فتحه)، زیر (کسره)، پیش (ضمه)، جنگ (جَزم)، تنوین و شدَّ (تشدید) را آغاز میکند. برای خواندن این حروف، از الف تا ی، جدا جدا با این حرکات خوانده میشود:
- اَ، اِ، اُ
- بَ، بِ، بُ
بعد ترکیب حروف آغاز میشود به این صورت:
- اَنکم، اِنکم، اُونکم
- بَانکم، بِینکم، بُونکم
در تنوین:
- دو زَبَر، دو زِیر، دو پیش
در تشدید: هر حرف جدا جدا با «ن» ترکیب میشود:
- اَنّی، اِنّی، اُنّی
- بَنّی، بِنّی، بُنّی [۵۵]
روُونی (روانی)
کودک بعد از هجی به روانخوانی پرداخته و بعد از چند سَبَق (درس) ممکن است خودخوان شود. در این صورت، دورۀ «سَر تا پا» را آغاز کرده و قرآن را بهتنهایی تا آخر میخواند. او فقط مشکلات تلفظی خود را از استاد سؤال میکند.[۵۶]
چوبخط
چوبخط، خرگوشک یا خطبَر تکهکاغذی است که آن را با قاتکردن (تا زدن) بهصورت نوکدار ساخته و برای اشاره به حروف و کلمات قرآن (بهجای اشاره با انگشت دست) از آن استفاده میکنند. برخی از کودکان آن را با نقشونگارهای مختلف تزئین میکنند.[۵۷]
سَرسَبَقی
یک پارچه کاغذ قاتشده (تا خورده) است که چند ورق کتاب را در بین دو لبۀ خود گرفته و آخرین درس شاگرد را نشان میکند.[۵۸]
آداب مدرسه
با ادب بودن، دعا کردن، سلام کردن و رخصتی (اجازه) گرفتن از آداب مدرسه است. استاد بیشتر اوقات شاگردان را در وقت ظهر و عصر رخصت (تعطیل) میکند. گاهی اگر استاد تأخیر کند و شاگردان خسته شوند، ممکن است شاگردان این اشعار را بگویند:
- «سین» «شین» وقت «پیشین»
- «صاد» «ضادم» وقت «آزاد»
یا
- آخند صاحب خدا خُورَ (خود را) یاد کن!
- بَلبَکا (بلبلکها)ی خورَ (خود را) آزاد کن!
یا
- الف ناقط (نقطه) نداره
- دلم طاقت نداره
- از گشنگی بِمُردَم
- ملا خبر نداره/ آپَم (مادرم) خبر نداره [۵۹]
آموزش عقاید در متکبخانه
مسلمانی، درسی است که کودکان آن را آموخته و حفظ میکنند. امتحان مسلمانی روز پنجشنبه است. شاگردان صف کشیده و پرسش و پاسخ چنین شکل میگیرد:
- بندۀ کیستی؟
- بندۀ خدا.
- به خدا چه بندگی کردی؟
- امر او را بجا آوردم و نهی او را ترک کردم.
- امر خدا چیست؟
- گفتن کلمه (شهادتین)، نماز، روزه، زکات و حج.
- نهی خدا چیست؟
- دروغ نگفتن، دزدی نکردن، غیبت نکردن.
- امت کیستی؟
- امت محمد رسولالله.
- ملت از که داری؟
- از ابراهیم خلیلالله.
- مذهب از کی داری؟
- (در نزد شیعه) از امام جعفر صادق، (در نزد اهل سنت) از امام اعظم.
- دوستدار کیستی؟
- (در نزد شیعه) دوستدار چهارده معصوم، (در نزد اهل سنت) دوستدار چهار یار با صفا.
بعد از امتحان مسلمانی، شاگردان به رخصتی (خانه) میروند.[۶۰]
سرود رخصتی
شاگردان وقتی رخصت شدند، در حال حرکت اشعاری را میخوانند. از جمله:
- یا رب ز کرم مؤمنان را
- بخشای بهشت جاودان را
- آن سرور انبیا محمد
- پیغمبر آخر زمان را
- استاد ضعیف ما را ببخشا
- آنگه پدران و مادران را [۶۱]
جزا/ تنبیه
استاد گاهی شاگردان را ادب میکند. سختترین و شدیدترین تنبیه، فلک کردن است. برای فلک کردن پای کودک را با تکه ریسمانی به قطعه چوبی بسته و بالا میکشند. سپس با تسمه یا ترکه بر کف پای او میزنند. شاعر از زبان آخوند گفته است:
- سرمشق نویسم از برایت
- توفیق دهد تو را خدایت
- مِنبعد اگر بد بنویسی
- چوبست و فلک، بههر دوپایت
مردم محلی جزا توسط ملا را لازم دانسته و میگویند: «بیادب را هر کجا دیدی، بکوب». والدین و بچهها باور دارند که پوست و گوشت شاگرد مال استاد و استخوان او مال خانواده است. همچنین باور دارند که آن قسمت بدن که ضرب چوب استاد را دیده در آتش دوزخ نمیسوزد.[۴۰]
خیراتها
مردم علاوه بر شوری، پیش یا پس از خواندن هر کتاب وجه نقد یا هدیهای بهنام «سرکتابی» و بعد از آموزش قرآن، «سرقرآنی» به ملا میدهند. برخی از خانوادهها ملا، شاگردان، دوستان و نزدیکان را دعوت کرده و مجلس خوشی (جشن) میگیرند. در برخی از مناطق رسومات خاصی در شروع یک کتاب یا ختم آن و یا آغاز برخی از سورههای قرآن و ختم آنها وجود دارد. برخی خیرات میکنند، برخی حلوا میپزند و برخی دیگر به ملا هدیهای میدهند.[۶۲]
نوروزی
در روز اول سال بچهها برای ملا «نوروزی» میبرند. ملا نیز در این روز برگههایی از کاغذ را که نقاشی و رنگآمیزی شده به شاگردان هدیه میدهد. در برخی از مناطق ملا بر آب یک ظرف مسی، دعای مخصوصی خوانده و به شاگردان میدهد تا بنوشند و در آموختن درسها توفیق بیشتری بیابند. در نوروز بچهها سرودهایی خوانده و از خانوادۀ خود میخواهند که به ملا نوروزی بدهند. برای مثال:
- نوروز نوبهاره
- گلها بهزیر باره
- آخوند ما را بهکاره
- بابا بده عباسی
یا
- نوروز نوظهوره
- کُلچَه (شیرینی) به تَه (داخل) تنوره
- آخوند ما را ضروره
- بابا بده عباسی[۶۳]
الم نشرح
در برخی از مناطق، گستردهترین جشن آموزش مربوط به سورۀ ألَمنَشرَح (سورۀ إنشراح) است که به آن «نشرحبردن» گویند. پس از خواندن این سوره، ملا به دعوت اولیای کودک به خانۀ آنان نشرح میبرد. در این مراسم، ملا در پیشروی شاگرد و مردم روستا قرار گرفته و در برابر خانۀ کودک میایستد و «نشرحنامه» را با آهنگ مخصوص میخواند و همۀ حاضران آمین میگویند. گاهی ملا به یکی از شاگردان وظیفه میدهد تا آن را بهجای ملا بخواند. بعد از ختم «نشرح»، ملا دعا میکند. در این مراسم غذایی تهیه میشود. شاگرد دست ملا را میبوسد و خانوادۀ او هدیهای به ملا تقدیم میکنند. در برخی از مناطق آخوند دو شست کودک را میبندد و بعد از دریافت هدایا آن را باز میکند. نمونهای از نشرحنامه به شرح زیر است:
- اول سلام گفتن، مسنون هر مسلمانی *** و علیکم سلام، سبحان مَن یَرانی
- الحمد حمدلله وصف تو قلهوالله *** حاکم، حکیم، الله، سبحان مَن یَرانی
- حمد است آن خدا را، کاو آفریده ما را *** هم ارض و هم سما را، سبحان مَن یَرانی
- کرم ضعیف بنگر، در بطن سنگ مرمر *** گوید ثنای اکبر، سبحان مَن یَرانی
- هژده (هجده) هزار عالم، در یاد توست هر دم *** قدرت تو را مسلم، سبحان مَن یَرانی
- آدم که جد ما بود، سالار انبیا بود *** ذکرش همین دعا بود، سبحان مَن یَرانی
- موسی که زد عصا را، بر سنگ سخت خارا *** میخواند این دعا را، سبحان مَن یَرانی
- یوسف به قعر چاهی، هرگز نکرد آهی *** کردی تو پادشاهی، سبحان مَن یَرانی
- آمد به ما محمد، آن شهسوار حضرت *** پوشیده جامه نصرت، سبحان مَن یَرانی
- عالم بقا ندارد، با کس وفا ندارد *** کس آشنا ندارد، سبحان مَن یَرانی
- فرزند نیک زادی، نام نکو نهادی *** هر روز کن تو شادی، سبحان مَن یَرانی
- خوش کن خلیفه را هم، با خلعت و قبا هم *** دستار خوشنما هم، سبحان مَن یَرانی
- از قندها و خرما شاگردها بخوردند *** آمینها بگفتند، سبحان مَن یَرانی
- نشرح تمام گشته، شیطان غلام گشته *** کارم نظام گشته، سبحان مَن یَرانی[۶۴]
کتابها
کودک با خواندن قرآن، «سیهگیخوان» گفته میشود. بعد پنجگنج را خوانده و در فارسی «سیاهیخوان» میشود؛ به این معنا که الفاظ را میخواند اما ممکن است معانی آنها را نفهمد. بعد از آن برخی از کودکان بهسمت فارسیخوانی رفته و برخی طلبۀ علوم دینی میشوند. فارسیخوان در ادامه، بوستان، گلستان، دیوان حافظ، مثنوی معنوی، خمسۀ نظامی، یوسف و زلیخا، کلیله و دمنه، امیر حمزه، وامق و عذرا و منتخب غزلیات بیدل را نیز میخواند.[۶۵]
باورها
در بین مردم محلی و شاگردان باورهایی وجود دارد، از جمله:
- اگر بچۀ درسخوان قروت (کشک) بخورد، ذهن او کور میشود.
- اگر کودک فِلِه (آغوز) بخورد، کورذهن میشود.
- اگر در روز جمعه درس بخواند، زبان او کند میشود.
- اگر چَلپاسَه (مارمولک) دندانهای شاگرد را ببیند، قدرت یادگیری شاگرد کم میشود.
- شمردن قبرها سبب کندهوشی میشود.
- اگر شاگردان گندم بریان یا مغزیجات (پسته، بادام و چهارمغز) و قدری زغالچوب بخورند، ذکاوت (قدرت ذهن) آنها افزایش مییابد.[۶۶]
الگوی جدید آموزش و پرورش در افغانستان
ماهیت و اهداف معارف افغانستان در نظام کمونیستی
بعد از کودتای هفت ثور (اردیبهشت) 1357ش و حاکمیت کمونیستها، تغییرات زیادی در اهداف اساسی و اصلی معارف به وجود آمد. کنکور بعد از صنف (پایه) هشت که از زمان داود مقرر شده بود، حذف گردید.[۶۷] تربیت جوانان با روحیه انقلابی، وطنپرستی، مشارکت فعال و آگاهانه در تحولات روزمره جامعه، دفاع از تحولات کشور، تقویت احساس وفاداری به اصول حزب دموکراتیک خلق افغانستان و آمادگی به دفاع از میهن و دستآوردهای انقلاب، آماده ساختن اشخاص ورزیده و سازندگان جامعهی نوین دموکراتیک، تربیت شاگردان برای کارهای حرفهای و اجتماعی، پرورش سطح آگاهی آنها بهصورت دموکراتیک، تأمین ارتباط پروسه تعلیم و تربیت با جامعهی دموکراتیک و تربیت شاگردان با روحیهای احترام به موازین اخلاقی و سنن پسندیدۀ مردم و همچنین آماده ساختن آنها با روحیه وحدت ملی و وفاداری به ایدهآلهای پیشرفت و همبستگی اجتماعی از اهداف اساسی و اصلی معارف در نظام کمونیستها ذکر شده بود.
در سال 1370ش که آخرین سال حکومت حزب دموکراتیک خلق بود، تعداد کل دانشآموزان دورۀ ابتدایی 628000 نفر بود که از آن میان، 212000 نفر آنها را دختران تشکیل میدادند که در 577 باب مکتب ابتدایی، مشغول تحصیل بودند.[۶۸]
معارف در عصر مجاهدین
بعد از سقوط حکومت کمونیستی و تسلط مجاهدین بر کشور، نظام آموزش با چالش بزرگ مواجه گردید؛ چون جنگهای داخلی که قبلاً در ولایات (استانها) بود به کابل کشیده شد و بخشهای مختلف پایتخت در اداره گروهای خاص قرار گرفت و جنگ صدمات زیاد بر معارف وارد کرد. بسیاری از مدارس و مکاتب، محل استقرار گروهای نظامی شد. در بسیاری از محلات پایتخت، زمینه تحصیل به علت ناامنی و جنگ، از بین رفت. بر اساس گزارش وزارت معارف در سال 1374ش در اثر جنگهای کابل در حدود 60 درصد ساختمان مکاتب و مؤسسات آموزشی وتحصیلی نابود شد و در سایر ولایات حدود 70 درصد مکاتب ویران گردید.[۶۹]
معارف در دورۀ نخست طالبان
با ظهور طالبان، معارف دچار تغییر اساسی شد و مکاتب متوسطه (ابتدایی) و لیسه (دبیرستان) در ولایات قندهار، هلمند، زابل و غزنی، تعطیل شد. استدلال آنها این بود که تعلیم یک امر اضافی است وشرکت در جهاد، در اولویت قرار دارد. طالبان بعد از تسلط بر کابل در پاییز 1375ش، قانون مبسوط و مفصلی دربارۀ معارف تصویب و ابلاغ کرد؛ اما در عمل، تحصیل زنان و دختران را در افغانستان ممنوع اعلام کرد. [۷۰]
ماهیت و اهداف معارف افغانستان در دوران پساطالبان
بعد از شکست طالبان در سال 1380ش، آموزش، محور توجه دولت جمهوری اسلامی افغانستان قرار گرفت. قانون اساسی، آموزش اساسی از صنف (کلاس) اول تا صنف نهم برای همه اطفال در سراسر افغانستان را اجباری اعلام کرد و آموزش از دوران مکتب تا دوره لیسانس رایگان شد.[۷۱] در قانون اساسی، به محو بیسوادی، بهبود آموزش زنان و تحصیلات خصوصی برای اولین بار در افغانستان تأکید شد.[۷۲] در قوانین معارف جدید افغانستان نیز بر آموزش ارزشهای اسلامی در جهت صلح، ترویج حقوق بشر، تعهد به وحدت ملی، انتقال دانش برای ساختن افراد ایدهآل برای زندگی اجتماعی، آموزش شهروندی مسئول، تقویت خلاقیت در دانش آموزان و ترویج فرهنگ صلح، توجه صورت گرفت.[۷۳]
ساختار معارف افغانستان
آموزش و پرورش در افغانستان در دو بخش تعلیمات اساسی و تعلیمات ثانویه صورت میگیرد.
تعلیمات اساسی؛ این دوره صنف (کلاس) اول تا نهم را در بر میگیرد.[۷۴] کودکان، از سن شش تا نه سالگی به طور اجباری شامل مکاتب دوره تعلیمات اساسی میشوند.[۷۵]
تعلیمات ثانویه؛ این دوره شامل صنفهای دهم، یازدهم و دوازدهم است.[۷۶]
تعلیمات ثانویه از نظر رشته و ماهیت آموزشی، شامل دورههای تعلیمات اسلامی[۷۷] و تعلیمات تخنیکی- مسلکی، حرفوی (فنی و حرفهای) و هنری میشود.[۷۸]
پانویس
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص171-173.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-173.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص172-173.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص173-174.
- ↑ اصغری، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1390ش، ص175-178.
- ↑ علیآبادی، جامعه و فرهنگ افغانستان، 1395ش، ص262-269.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه مکتبخانه.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه مکتبخانه.
- ↑ شبلی، تاریخ آموزش در اسلام، 1370ش، ص44.
- ↑ سورۀ قلم، آیۀ 1.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، 1385ش، ص52.
- ↑ گروهی از نویسندگان، شناسنامه غور، 1398ش، ص170
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، ص161.
- ↑ نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال حدیث، 1404ق، ج4 ص278.
- ↑ ثقفی، الغارات، 1374ش، ج2، ص240.
- ↑ خواند میر، تاريخ حبيب السير، 1380ش، ج3، ص176.
- ↑ بغدادی، كتاب المحبر، بیتا، ص475.
- ↑ ثعالبی، تحسين و تقبيح، 1385ش، ص376.
- ↑ متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم، 1388ش، ص214.
- ↑ مزی، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، 1400ش، ص296.
- ↑ مزی، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، 1400ش، ص296.
- ↑ فاضلی، «مکتبخانهها در افغانستان، چالشها و راهکارها»، 1386ش، ص79.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ نوری، مستدرک الوسایل، 1408ق، ج4، ص332-335.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص162.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص162.
- ↑ بختیاری، شیعیان افغانستان، 1385ش، ص239 و 240.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ اکبری، معماری مدارس دینی قاجار، 1382ش، ص68.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ علیزاده، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، 1397ش، ص166.
- ↑ اخلاصی، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وبسایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
- ↑ اخلاصی، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وبسایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص167.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص172.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص173.
- ↑ علیزاده، مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها، 1397ش، ص174.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ ۴۰٫۰ ۴۰٫۱ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص308.
- ↑ عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
- ↑ گروهی از نویسندگان، شناسنامه غور، 1398ش، ص170
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
- ↑ عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ عادلی، زبان فارسی دری درحوزۀ ادبی بلخ، آمادۀ چاپ، ص71.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، ج2، 1401ش، ص71.
- ↑ رهیاب، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص151.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص299.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص300.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص300.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص300.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص301.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص302.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص302.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص303
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص304.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص305.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص306 و 307.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص308.
- ↑ بهروز، فرهنگ عامیانۀ اندراب، 1389ش، ص25.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص308.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص310 و 311.
- ↑ بهروز، فرهنگ عامیانۀ اندراب، 1389ش، ص25.
- ↑ یگانه، غلامحیدر، «مکاتب خانگی غور»؛ در شناسنامه غور، 1398ش، ص312.
- ↑ امینی، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1391ش، ص130.
- ↑ امینی، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1391ش، ص137.
- ↑ امینی، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1391ش، ص145.
- ↑ امینی، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، 1391ش، ص145.
- ↑ «قانون اساسي نافذ افغانستان»، سایت وزارت عدلیه، تاریخ بازدید: مهر 1401.
- ↑ «قانون اساسي نافذ افغانستان»، سایت وزارت عدلیه، تاریخ بازدید: مهر 1401.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص93-96.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص104.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص95-98.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص107.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص109.
- ↑ «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، 1388ش، ص111.
منابع
- قرآن کریم.
- اخلاصی، احمدبخش، «مکتب خانگی یک داد خدا بود!»، در وبسایت سروش صبا، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
- اخوان، محمد، «مساجد در افغانستان، کارکردها و ویژگیها»، خبرگزاری جمهوری اسلامی، تاریخ درج مطلب: مرداد 1382ش.
- اصغری، محمدجواد، «تعلیم و تربیت در افغانستان»، مجلۀ جریانشناسی دینی معرفتی در عرصه بین الملل، شمارۀ 7، 1390ش،
- امینی، علیمدد، «سیر تاریخی تعلیم و تربیت در افغانستان»، در مجله سیمای تاریخ، شماره 5 و 6، بهار و تابستان 1391ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ اول، 1381ش.
- بختیاری، محمدعزیز، شیعیان افغانستان، قم، شیعهشناسی، چاپ اول، 1385ش.
- بغدادي، ابوجعفر محمد بن حبيب، كتاب المحبر، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بیتا.
- تهرانى، آقابزرگ، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، قم، اسماعيليان و كتابخانه اسلاميه تهران، 1408ق.
- ثعالبي، أبومنصور عبدالملك بن محمد، تحسين و تقبيح، ترجمه محمد بن أبیبكر، تحقیق و تصحیح عارف أحمد زغول، تهران، ميراث مكتوب، چاپ اول، 1385ش.
- ثقفی، ابراهيم بن محمد، الغارات، ترجمه عبدالمحمدآيتى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1374ش.
- خواند مير، غياثالدين بن همامالدين، تاريخ حبيب السير، تهران، خيام، چاپ چهارم، 1380ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، در وبسایت واژهیاب، تاریخ بازدید: 31 شهریور 1401ش.
- دولتآبادی، بصیراحمد؛ شناسنامه افغانستان، تهران، عرفان، چاپ دوم، 1382ش.
- سعیدی، علیجان، «تاریخچه معارف افغانستان»، وبلاگ اندیشمندان افغانستان، تاریخ درج مطلب: آبان 1388ش.
- شبلی، احمد، تاریخ آموزش در اسلام، ترجمه محمدحسین ساکت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370ش.
- علی آبادی، علیرضا، جامعه و فرهنگ افغانستان، تهران، موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، 1395ش.
- علیزاده، احمدعلی، «مکتبخانه؛ پیدایش، سیر تحول، قوتها و ضعفها»، در فصلنامه اندیشه معاصر، شماره یازدهم، سال سوم، بهار 1397ش.
- فاضلی، خادمحسین، «مکتبخانهها در افغانستان، چالشها و راهکارها»، همایش عالمان دینی افغانستان رهآوردها و راهبردها، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1386ش.
- متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1388ش.
- «مجموعه قوانین افغانستان-9»، کابل، وزارت عدلیه جمهوری اسلامی افغانستان، 1388ش.
- مزي، يوسف بن عبدالرحمن، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، تحقیق د. بشار عواد معروف، لبنان، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق.
- «معرفی سیستم آموزش غیررسمی، تعلیمات علوم دینی در مساجد»، روزنامه انیس، تاریخ درج مطلب: 1 عقرب 1389ش.
- نمازی شاهرودی، محمد، مستدرکات علم رجال حدیث، تهران، بینا، 1404ق.
- نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، لبنان، بیروت، مؤسسۀ آلالبیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1408ق.