پرش به محتوا

پیش‌نویس:آتش‌خانه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
حذف رده‌ها
خط ۱: خط ۱:
<big>'''آتش‌خانه؛'''</big> بخشی از خانه که برای آشپزی و گرم کردن خانه استفاده می‌شود.  
<big>'''آتش‌خانه؛'''</big> بخشی از خانه که برای آشپزی و گرم کردن خانه استفاده می‌شود.  
آتش‌خانه که در برخی از مناطق اَلَو‌خانه هم می‌گویند در مناطق روستایی افغانستان، شبیه آشپزخانه بود که از آن برای پخت نان، تهیۀ غذا و گرم کردن خانه استفاده می‌شد.
 
آتش‌خانه که در برخی از مناطق اَلَو‌خانه هم می‌گویند در مناطق روستایی افغانستان، شبیه آشپزخانه بود که از آن برای پخت نان، تهیۀ غذا و گرم کردن خانه استفاده می‌شد. در گذشته، آتش نقش محوری در زندگی روزمرۀ روستایی مردم افغانستان به ویژه جامعه هزاره داشت. این عنصر  علاوه‌بر منبع روشنایی و گرمایش، به‌عنوان کانون انرژی و فعالیت‌های اقتصادی خانواده عمل می‌کرد. به‌همین دلیل، بخش اصلی خانه که در آن آتش روشن می‌شد و اموری نظیر پخت‌وپز، تهیه نان و گرم کردن فضا انجام می‌گرفت، به نام «آتش‌خانه» شناخته می‌شد. این نام‌گذاری به‌طور نمادین بر اهمیت آتش به‌عنوان منبع تأمین روشنایی و پایگاه اقتصاد معیشتی خانوار تأکید داشت و جایگاه آن را به‌عنوان مرکز زندگی روزمره و تعاملات خانوادگی برجسته می‌ساخت.
 
==نام‌گذاری==
==نام‌گذاری==
آتش‌خانه (اَلَو‌خانه) جای روشن کردن آتش است؛ جایی که مواد سوختنی در آن ریخته می‌شود و آتش می‌گیرد. آتش‌خانه در اصطلاح مردم افغانستان جایی شبیه [[آشپزخانه]] بود که در آن جهت پخت‌و‌پز و گرم کردن [[خانه]]، آتش روشن می‌کردند. از آن‌جا که دود، موجب سیاهی سقف و دیوارهای اتاق می‌شد به آن سیاه‌خانه نیز می‌گفتند. به آتش‌خانه، گُلخَن نیز‌ گفته می‌شد.<ref>دهخدا، لغت‌نامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18؛ هاشمی، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، 1397ش، ج1، ص69.</ref>
آتش‌خانه (اَلَو‌خانه) جای روشن کردن آتش است؛ جایی که مواد سوختنی در آن ریخته می‌شود و آتش می‌گیرد. آتش‌خانه در اصطلاح مردم افغانستان جایی شبیه [[آشپزخانه]] بود که در آن جهت پخت‌و‌پز و گرم کردن [[خانه]]، آتش روشن می‌کردند. از آن‌جا که دود، موجب سیاهی سقف و دیوارهای اتاق می‌شد به آن سیاه‌خانه نیز می‌گفتند.<ref>هاشمی، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، 1397ش، ج1، ص69.</ref>
 
در گویش هزارگی به آتش‌خانه، «گول‌خو» گفته می‌شود که در این ترکیب «گول»، گونۀ کهن واژۀ گل، به‌معنای غنچۀ شکفته و «خو» کوتاه‌شدۀ واژۀ خانه است. بنابراین گلخو جایگاه گل، آتش یا گلخانه معنی می‌دهد. واژۀ «گلخن» نیز به‌عنوان یک اصطلاح ریشه‌دار در ادبیات فارسی، از جایگاه قابل توجهی در فرهنگ عامه برخوردار است. این واژه از دو جزء «گل» به‌معنای حرارت، اخگر و آتش، و «خن» که مخفف «خانه» است، تشکیل شده است.
 
بر اساس منابع معتبر لغوی همچون برهان قاطع و غیاث اللغات، گلخن به آتشگاه حمام یا به‌طور کلی به فضای اختصاصی روشن‌کردن آتش اطلاق می‌شده است. این اصطلاح به ویژه در گویش هزارگی که در آن به خانه، «خنه» گفته می‌شود، همخوانی کامل دارد و نشان‌دهندۀ پیوند عمیق بین زبان و سبک زندگی در این فرهنگ است. کاربرد این واژه در متون کهن و فرهنگ عامه، گویای اهمیت آتش به‌عنوان عنصری حیاتی در تأمین گرمایش و روشنایی در زندگی روزمره است.<ref>دهخدا، لغت‌نامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.</ref>


==پیشینه==
==پیشینه==
خط ۱۷: خط ۲۳:
===ابزارهای فرعی===  
===ابزارهای فرعی===  
ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دست‌چندم در آتش‌خانه داشتند، برای نمونه:
ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دست‌چندم در آتش‌خانه داشتند، برای نمونه:
* آستینچه: پوشش آستین¬مانند برای پختن نان.  
*آستینچه: پوشش آستین¬مانند برای پختن نان.
* بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن [[چاقو]] و کارد.  
*بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن [[چاقو]] و کارد.
* تَتّینک: فرشی که از [[نی]] یا تال¬ها (شاخه‌های) نازک درخت درست می¬شد و به‌عنوان زیرانداز مَشکُولَه (مشک) استفاده می¬شد.  
*تَتّینک: فرشی که از [[نی]] یا تال¬ها (شاخه‌های) نازک درخت درست می¬شد و به‌عنوان زیرانداز مَشکُولَه (مشک) استفاده می¬شد.
* ته¬دستی یا آفتابه لگن: وسیلۀ شستن دست.
*ته¬دستی یا آفتابه لگن: وسیلۀ شستن دست.
* تَه¬دیگی: وسیلۀ تهیه شده از پوست درخت جهت گذاشتن ظروف داغ برای جلوگیری از سوختن فرش.  
*تَه¬دیگی: وسیلۀ تهیه شده از پوست درخت جهت گذاشتن ظروف داغ برای جلوگیری از سوختن فرش.
* گُوش¬گیرَگ: دستگیرۀ دیگ.
*گُوش¬گیرَگ: دستگیرۀ دیگ.
* گوگرد: کبریت.
*گوگرد: کبریت.
* لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور می¬دهند.  
*لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور می¬دهند.
* تَرمُز: فلاکس چای.  
*تَرمُز: فلاکس چای.
* پَتنِوس-پتنیس: سینی چای.
*پَتنِوس-پتنیس: سینی چای.
* قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن ته¬دیگ غذا.  
*قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن ته¬دیگ غذا.
* چراغ مُوشِی: وسیلۀ که در آن روغن می¬ریختند و یک فتیله پارچه‌ای را درون آن قرار می¬دادند. یک سر آن داخل چراغ و طرف دیگر آن بیرون بود. آن را روشن می¬کردند تا خانه روشن شود.<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref>
*چراغ مُوشِی: وسیلۀ که در آن روغن می¬ریختند و یک فتیله پارچه‌ای را درون آن قرار می¬دادند. یک سر آن داخل چراغ و طرف دیگر آن بیرون بود. آن را روشن می¬کردند تا خانه روشن شود.<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref>


===ابزارهای مطبخ===  
===ابزارهای مطبخ===  
ابزارهایی بودند که برای تهیۀ غذا، چای و نان نقش مستقیم داشتند، از جمله:
ابزارهایی بودند که برای تهیۀ غذا، چای و نان نقش مستقیم داشتند، از جمله:
* آشگز: تختۀ برش [[آش]]. در برخی از مناطق آن را «آرچوب» یا «اَرچیو» گویند.
*آشگز: تختۀ برش [[آش]]. در برخی از مناطق آن را «آرچوب» یا «اَرچیو» گویند.
* پیاله: کاسه¬های فلزی ویژۀ شوربا و آش و یا کاسۀ چوبی.  
*پیاله: کاسه¬های فلزی ویژۀ شوربا و آش و یا کاسۀ چوبی.
* پیاله‌چای: [[استکان و نعلبکی|استکان]] چای¬خوری.
*پیاله‌چای: [[استکان و نعلبکی|استکان]] چای¬خوری.
* تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه ماهی¬تابه.
*تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه ماهی¬تابه.
* تُوجی: فلز دایره¬ای جهت پخت تاوگی.  
*تُوجی: فلز دایره¬ای جهت پخت تاوگی.
* جامگ: کاسۀ کوچک.  
*جامگ: کاسۀ کوچک.
* چایجُوش اشپلاقی: کتری.  
*چایجُوش اشپلاقی: کتری.
* چاینَگ: قوری  
*چاینَگ: قوری
* چِمچَه: قاشق¬های آش¬خوری، چوبی و فلزی.  
*چِمچَه: قاشق¬های آش¬خوری، چوبی و فلزی.
* چَولی: صافی.  
*چَولی: صافی.
* طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن.  
*طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن.
* غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال.  
*غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال.
* غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز.  
*غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز.
* قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت می¬مالند.  
*قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت می¬مالند.
* قُوری: بشقاب.  
*قُوری: بشقاب.
* کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن [[سبزی]].  
*کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن [[سبزی]].
* کَفلیز-سرماق: ملاقه.  
*کَفلیز-سرماق: ملاقه.
* گلاس: لیوان آب¬خوری.  
*گلاس: لیوان آب¬خوری.
* مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست می¬شود و با آن خمیر نان فتیر (نوعی نان محلی که به‌جای شیرینی کاربرد دارد) را شکل می¬دهند.
*مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست می¬شود و با آن خمیر نان فتیر (نوعی نان محلی که به‌جای شیرینی کاربرد دارد) را شکل می¬دهند.
* مَلتیق: قاشق.  
*مَلتیق: قاشق.
* مُوینَه: آردبیز (موینه سوراخ¬های بزرگ¬تر نسبت به الک دارد. موینه برای آرد نان و الک برای آش به کار می‌رود).
*مُوینَه: آردبیز (موینه سوراخ¬های بزرگ¬تر نسبت به الک دارد. موینه برای آرد نان و الک برای آش به کار می‌رود).
* یَگلاغُو: چمچۀ (قاشق) بزرگ نیم‌دایره‌شکل، شبیه ملاقه جهت جوشاندن شیر.<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref>
*یَگلاغُو: چمچۀ (قاشق) بزرگ نیم‌دایره‌شکل، شبیه ملاقه جهت جوشاندن شیر.<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref>


===ابزارهای مواد غذایی===
===ابزارهای مواد غذایی===
برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن چای و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده می‌شد، برای مثال:
برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن چای و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده می‌شد، برای مثال:
* پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد.  
*پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد.
* تُوربه¬چکا: کیسۀ پارچه¬ای جهت تهیۀ ماست چکیده.
*تُوربه¬چکا: کیسۀ پارچه¬ای جهت تهیۀ ماست چکیده.
* چقیل: غربالگر گندم از کاه.
*چقیل: غربالگر گندم از کاه.
* چِیق‌بَچَّه: چیق (وسیلۀ) کوچکی که با شاخه¬های باریک درخت [[بید]] یا نی جهت ذخیره لبنیات و گاهی میوه تهیه می¬شد.  
*چِیق‌بَچَّه: چیق (وسیلۀ) کوچکی که با شاخه¬های باریک درخت [[بید]] یا نی جهت ذخیره لبنیات و گاهی میوه تهیه می¬شد.
* دَبَّه: ظرفی بود جهت ذخیرۀ طولانی‌مدت روغن حیوانی که درپوش آن از شکمبۀ حیوانات تهیه می¬شد.  
*دَبَّه: ظرفی بود جهت ذخیرۀ طولانی‌مدت روغن حیوانی که درپوش آن از شکمبۀ حیوانات تهیه می¬شد.
* دِستَرخوان: سفره غذاخوری.
*دِستَرخوان: سفره غذاخوری.
* سَناج: کیسه¬ای از پوست حیوانات حلال¬گوشت جهت نرم نگه¬داشتن نان.
*سَناج: کیسه¬ای از پوست حیوانات حلال¬گوشت جهت نرم نگه¬داشتن نان.
* شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات.
*شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات.
* نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن گوله¬های نمک.
*نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن گوله¬های نمک.
* مَشکُولَه: مشک قتیق¬زنی (ماست‌زنی).  
*مَشکُولَه: مشک قتیق¬زنی (ماست‌زنی).
* سفره: سفرۀ [[آرد]].<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref>
*سفره: سفرۀ [[آرد]].<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref>
رسم‌های مربوط به آتش<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۱-۴۲۶.</ref>


==پانویس==
==پانویس==
خط ۷۳: خط ۸۰:


==منابع==
==منابع==
* دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
*دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
* رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، 1401ش.  
*رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، 1401ش.
* نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، 1378ش.  
*نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، 1378ش.
* هاشمی، صدیقه، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، کابل، امیری، 1397ش.
*هاشمی، صدیقه، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، کابل، امیری، 1397ش.

نسخهٔ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۹

آتش‌خانه؛ بخشی از خانه که برای آشپزی و گرم کردن خانه استفاده می‌شود.

آتش‌خانه که در برخی از مناطق اَلَو‌خانه هم می‌گویند در مناطق روستایی افغانستان، شبیه آشپزخانه بود که از آن برای پخت نان، تهیۀ غذا و گرم کردن خانه استفاده می‌شد. در گذشته، آتش نقش محوری در زندگی روزمرۀ روستایی مردم افغانستان به ویژه جامعه هزاره داشت. این عنصر علاوه‌بر منبع روشنایی و گرمایش، به‌عنوان کانون انرژی و فعالیت‌های اقتصادی خانواده عمل می‌کرد. به‌همین دلیل، بخش اصلی خانه که در آن آتش روشن می‌شد و اموری نظیر پخت‌وپز، تهیه نان و گرم کردن فضا انجام می‌گرفت، به نام «آتش‌خانه» شناخته می‌شد. این نام‌گذاری به‌طور نمادین بر اهمیت آتش به‌عنوان منبع تأمین روشنایی و پایگاه اقتصاد معیشتی خانوار تأکید داشت و جایگاه آن را به‌عنوان مرکز زندگی روزمره و تعاملات خانوادگی برجسته می‌ساخت.

نام‌گذاری

آتش‌خانه (اَلَو‌خانه) جای روشن کردن آتش است؛ جایی که مواد سوختنی در آن ریخته می‌شود و آتش می‌گیرد. آتش‌خانه در اصطلاح مردم افغانستان جایی شبیه آشپزخانه بود که در آن جهت پخت‌و‌پز و گرم کردن خانه، آتش روشن می‌کردند. از آن‌جا که دود، موجب سیاهی سقف و دیوارهای اتاق می‌شد به آن سیاه‌خانه نیز می‌گفتند.[۱]

در گویش هزارگی به آتش‌خانه، «گول‌خو» گفته می‌شود که در این ترکیب «گول»، گونۀ کهن واژۀ گل، به‌معنای غنچۀ شکفته و «خو» کوتاه‌شدۀ واژۀ خانه است. بنابراین گلخو جایگاه گل، آتش یا گلخانه معنی می‌دهد. واژۀ «گلخن» نیز به‌عنوان یک اصطلاح ریشه‌دار در ادبیات فارسی، از جایگاه قابل توجهی در فرهنگ عامه برخوردار است. این واژه از دو جزء «گل» به‌معنای حرارت، اخگر و آتش، و «خن» که مخفف «خانه» است، تشکیل شده است.

بر اساس منابع معتبر لغوی همچون برهان قاطع و غیاث اللغات، گلخن به آتشگاه حمام یا به‌طور کلی به فضای اختصاصی روشن‌کردن آتش اطلاق می‌شده است. این اصطلاح به ویژه در گویش هزارگی که در آن به خانه، «خنه» گفته می‌شود، همخوانی کامل دارد و نشان‌دهندۀ پیوند عمیق بین زبان و سبک زندگی در این فرهنگ است. کاربرد این واژه در متون کهن و فرهنگ عامه، گویای اهمیت آتش به‌عنوان عنصری حیاتی در تأمین گرمایش و روشنایی در زندگی روزمره است.[۲]

پیشینه

انسان اولیه در مکان زندگی خود آتش می‌افروخت و غذا می‌پخت و در همان محل می‌خوابید. زندگی در محلی که در آن آتش روشن شده و همۀ امور انسان در آن می‌گذرد، نشانۀ ابتدایی بودن فعل و انفعالات در زندگی بشر است. در افغانستان اصلی‌ترین قسمت خانه آتش‌خانه بود و در تمام خانه‌های روستایی این قسمت اهمیت زیادی داشت.[۳]

انواع

در برخی از مناطق آتش‌خانه فقط مطبخ و تنورخانۀ زمستانی بود. در مواردی آتش‌خانه هم مطبخ، هم انبار و هم هیزم‌خانه بود. در برخی از موارد آتش‌خانه نقش گرم‌خانه را نیز بازی می‌کرد. در این خانه‌ها گرمای تنور و مطبخ به‌وسیلۀ لَرهایی (هواکش‌هایی) که در کف اتاق تعبیه شده بود به دیگر قسمت‌های خانه هدایت می‌شد و در زمستان خانه را گرم می‌کرد. در مواردی نیز آتش‌خانه، اتاق‌خواب هم به‌حساب می‌آمد.[۴]

امکانات

امکانات موجود در آتش‌خانه شامل یک دیگدان زمینی، یک تنور، چند تاقچه و محلی برای انبار کردن هیزم (سوخت) بود. دیگدان که به آن کَنَک هم می‌گفتند به‌صورت چُقَوری (گودی) و به شکل اَمرُود (گلابی) ساخته می¬شد. کنک دارای دو قسمت بود. بخش اصلی دارای سه برجستگی بود که دیگ روی آن قرار می¬گرفت. قسمت دیگر که کاسۀ کنک نام داشت، قُوق (ذغال) و خاکستر اضافی را به آن منتقل می¬کردند. چاینک (قوری) را در آن قسمت می¬ماندند تا چای دم بکشد و یا دیگ را می‌گذاشتند تا غذا گرم بماند. در دیگدان آتش روشن می‌کردند و روی آن دیگ و یا چای‌جُوش (کتری) را قرار می‌دادند تا چای و غذا تهیه کنند. تنور برای پخت نان در زمستان به کار می‌رفت. از تاقچه‌ها برای قرار‌دادن وسایل مطبخ استفاده می‌شد. در محل هیزم‌خانه نیز چوب و یا بوته‌های کوهی را انبار می‌کردند تا در زمستان سوخت داشته باشند.[۵]

ابزارها

در مناطق روستایی افغانستان ابزارهای آتش‌خانه به چند دسته تقسیم می‌شد:

ابزارهای فرعی

ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دست‌چندم در آتش‌خانه داشتند، برای نمونه:

  • آستینچه: پوشش آستین¬مانند برای پختن نان.
  • بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن چاقو و کارد.
  • تَتّینک: فرشی که از نی یا تال¬ها (شاخه‌های) نازک درخت درست می¬شد و به‌عنوان زیرانداز مَشکُولَه (مشک) استفاده می¬شد.
  • ته¬دستی یا آفتابه لگن: وسیلۀ شستن دست.
  • تَه¬دیگی: وسیلۀ تهیه شده از پوست درخت جهت گذاشتن ظروف داغ برای جلوگیری از سوختن فرش.
  • گُوش¬گیرَگ: دستگیرۀ دیگ.
  • گوگرد: کبریت.
  • لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور می¬دهند.
  • تَرمُز: فلاکس چای.
  • پَتنِوس-پتنیس: سینی چای.
  • قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن ته¬دیگ غذا.
  • چراغ مُوشِی: وسیلۀ که در آن روغن می¬ریختند و یک فتیله پارچه‌ای را درون آن قرار می¬دادند. یک سر آن داخل چراغ و طرف دیگر آن بیرون بود. آن را روشن می¬کردند تا خانه روشن شود.[۶]

ابزارهای مطبخ

ابزارهایی بودند که برای تهیۀ غذا، چای و نان نقش مستقیم داشتند، از جمله:

  • آشگز: تختۀ برش آش. در برخی از مناطق آن را «آرچوب» یا «اَرچیو» گویند.
  • پیاله: کاسه¬های فلزی ویژۀ شوربا و آش و یا کاسۀ چوبی.
  • پیاله‌چای: استکان چای¬خوری.
  • تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه ماهی¬تابه.
  • تُوجی: فلز دایره¬ای جهت پخت تاوگی.
  • جامگ: کاسۀ کوچک.
  • چایجُوش اشپلاقی: کتری.
  • چاینَگ: قوری
  • چِمچَه: قاشق¬های آش¬خوری، چوبی و فلزی.
  • چَولی: صافی.
  • طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن.
  • غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال.
  • غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز.
  • قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت می¬مالند.
  • قُوری: بشقاب.
  • کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن سبزی.
  • کَفلیز-سرماق: ملاقه.
  • گلاس: لیوان آب¬خوری.
  • مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست می¬شود و با آن خمیر نان فتیر (نوعی نان محلی که به‌جای شیرینی کاربرد دارد) را شکل می¬دهند.
  • مَلتیق: قاشق.
  • مُوینَه: آردبیز (موینه سوراخ¬های بزرگ¬تر نسبت به الک دارد. موینه برای آرد نان و الک برای آش به کار می‌رود).
  • یَگلاغُو: چمچۀ (قاشق) بزرگ نیم‌دایره‌شکل، شبیه ملاقه جهت جوشاندن شیر.[۷]

ابزارهای مواد غذایی

برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن چای و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده می‌شد، برای مثال:

  • پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد.
  • تُوربه¬چکا: کیسۀ پارچه¬ای جهت تهیۀ ماست چکیده.
  • چقیل: غربالگر گندم از کاه.
  • چِیق‌بَچَّه: چیق (وسیلۀ) کوچکی که با شاخه¬های باریک درخت بید یا نی جهت ذخیره لبنیات و گاهی میوه تهیه می¬شد.
  • دَبَّه: ظرفی بود جهت ذخیرۀ طولانی‌مدت روغن حیوانی که درپوش آن از شکمبۀ حیوانات تهیه می¬شد.
  • دِستَرخوان: سفره غذاخوری.
  • سَناج: کیسه¬ای از پوست حیوانات حلال¬گوشت جهت نرم نگه¬داشتن نان.
  • شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات.
  • نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن گوله¬های نمک.
  • مَشکُولَه: مشک قتیق¬زنی (ماست‌زنی).
  • سفره: سفرۀ آرد.[۸]

رسم‌های مربوط به آتش[۹]

پانویس

  1. هاشمی، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، 1397ش، ج1، ص69.
  2. دهخدا، لغت‌نامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.
  3. هاشمی، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، 1397ش، ج1، ص69.
  4. هاشمی، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، 1397ش، ج1، ص69.
  5. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  6. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  7. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  8. رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
  9. جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۱-۴۲۶.

منابع

  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377ش.
  • رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، 1401ش.
  • نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، 1378ش.
  • هاشمی، صدیقه، «آتش‌خانه»، در دانش‌نامه هزاره، کابل، امیری، 1397ش.