پیشنویس:باجناغ: تفاوت میان نسخهها
imported>شاهرودی +رده:روابط خانوادگی، +رده:روابط میانفردی (هاتکت)، ابرابزار |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
{{درشت|'''باجناغ'''}}؛ خویشاوندی مردانی که همسرانشان با یکدیگر خواهر هستند. | {{درشت|'''باجناغ'''}}؛ خویشاوندی مردانی که همسرانشان با یکدیگر خواهر هستند. | ||
باجناغ به مردانی گفته میشود که با خواهران یک خانواده ازدواج کردهاند و ریشه این واژه ترکی است. روابط میان باجناغها در فرهنگ ایرانی اغلب سرد و رقابتآمیز توصیف شده که این موضوع در ادبیات و ضربالمثلها نیز بازتاب یافته است. | |||
== معرفی باجناغ == | |||
باجناق بودن، در نظام خویشاوندی ایرانیان، از نسبتهای سببی بین مردان است که میان دو یا چند مرد، بهواسطه [[ازدواج]] آنها با هر یک از خواهران در یک [[خانواده]]، بهوجود میآید.<ref>[https://www.vajehyab.com/dehkhoda/باجناغ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.]</ref> در برخی از فرهنگها، این نسبت را با نامهایی دیگر همچون همپاچه، همریش،<ref>[https://www.vajehyab.com/moein/باجناق معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.]</ref> همزلف<ref>[https://www.vajehyab.com/amid/باجناغ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.]</ref> و همداماد نیز میشناسند. | باجناق بودن، در نظام خویشاوندی ایرانیان، از نسبتهای سببی بین مردان است که میان دو یا چند مرد، بهواسطه [[ازدواج]] آنها با هر یک از خواهران در یک [[خانواده]]، بهوجود میآید.<ref>[https://www.vajehyab.com/dehkhoda/باجناغ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.]</ref> در برخی از فرهنگها، این نسبت را با نامهایی دیگر همچون همپاچه، همریش،<ref>[https://www.vajehyab.com/moein/باجناق معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.]</ref> همزلف<ref>[https://www.vajehyab.com/amid/باجناغ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.]</ref> و همداماد نیز میشناسند. | ||
== ریشه واژه باجناغ == | ==ریشه واژه باجناغ== | ||
باجناغ، برگرفته از واژه ترکی «باجاناق» یا «باجیناق» است<ref>Redhouse, A Turkish and English Lexicon, 1987, P316.</ref> که ترکیبی از دو واژه «باجی» بهمعنای خواهر و «آناق» بهمعنی گرفتن است.<ref>سامی، قاموس ترکی، ۱۳۱۷ق، ص۲۵۹.</ref> در زبان و فرهنگ [[زبان فارسی|فارسی]]<nowiki/>زبانان، برای برخی از نسبتها نیز نام ویژهای وجود دارد که معادلی در زبانهای دیگر، از جمله زبانهای غربی دیده نمیشود.<ref>بهنام، ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران، ۱۳۵۶ش، ص۴۶.</ref> | باجناغ، برگرفته از واژه ترکی «باجاناق» یا «باجیناق» است<ref>Redhouse, A Turkish and English Lexicon, 1987, P316.</ref> که ترکیبی از دو واژه «باجی» بهمعنای خواهر و «آناق» بهمعنی گرفتن است.<ref>سامی، قاموس ترکی، ۱۳۱۷ق، ص۲۵۹.</ref> در زبان و فرهنگ [[زبان فارسی|فارسی]]<nowiki/>زبانان، برای برخی از نسبتها نیز نام ویژهای وجود دارد که معادلی در زبانهای دیگر، از جمله زبانهای غربی دیده نمیشود.<ref>بهنام، ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران، ۱۳۵۶ش، ص۴۶.</ref> | ||
| خط ۱۲: | خط ۱۵: | ||
زمردیان، واژهنامهٔ گویش قاین، ۱۳۸۵ش، ص۲۰۱.</ref> و هاو زاوا (در زبان کردی) اشاره کرد. | زمردیان، واژهنامهٔ گویش قاین، ۱۳۸۵ش، ص۲۰۱.</ref> و هاو زاوا (در زبان کردی) اشاره کرد. | ||
== روابط باجناغها == | ==روابط باجناغها== | ||
بررسی جایگاه این واژه در ادبیات عامه مردم ایران، نشان از سردی روابط باجناغها با یکدیگر دارد. یکی از دلایل سردی باجناغها، تلاش آنها برای تثبیت جایگاه خود در خانواده همسر است که این تلاشها با دیگر دامادهای خانواده نیز مقایسه میشود. [[روانشناسی|روانشناسان]] معتقدند که هرچه پایگاه اجتماعی این افراد، نسبت به یکدیگر نزدیکتر باشد، حس رقابت در آنها بیشتر خواهد بود. | بررسی جایگاه این واژه در ادبیات عامه مردم ایران، نشان از سردی روابط باجناغها با یکدیگر دارد. یکی از دلایل سردی باجناغها، تلاش آنها برای تثبیت جایگاه خود در خانواده همسر است که این تلاشها با دیگر دامادهای خانواده نیز مقایسه میشود. [[روانشناسی|روانشناسان]] معتقدند که هرچه پایگاه اجتماعی این افراد، نسبت به یکدیگر نزدیکتر باشد، حس رقابت در آنها بیشتر خواهد بود. | ||
از طرفی دیگر، در نظام خانوادگی ایران، معمولاً رابطه داماد با خواهرزن سُست است و برخی، همین را نیز از دلایل سردی روابط میان باجناغها میدانند. گاهی، این ناسازگاری، از روابط تیره و تار میان دو خواهر نیز نشئت میگیرد. | از طرفی دیگر، در نظام خانوادگی ایران، معمولاً رابطه داماد با خواهرزن سُست است و برخی، همین را نیز از دلایل سردی روابط میان باجناغها میدانند. گاهی، این ناسازگاری، از روابط تیره و تار میان دو خواهر نیز نشئت میگیرد. | ||
== باجناغ در ادبیات ایران == | ==باجناغ در ادبیات ایران== | ||
باجناغها، همواره در [[ضربالمثل]]ها، کنایات و طنز ایرانیان جایگاهی ویژه داشته است. برای مثال، ۱۰ باجناق را در باغی، یک شغال کور خورد و هیچکدام خبردار نشدند؛ «ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل»؛<ref>ذوالفقاری، «بازتاب مسائل اجتماعی در ضربالمثلهای فارسی»، ۱۳۸۶ش، ص16-18.</ref> «اشکمبه گوشت نمیشه، باجناق فامیل»، «باجناغ که باجناق را ببیند، خر که خاک را ببیند، گاو که کنجاره را ببیند، خوشحال میشود»؛<ref>ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص452.</ref> | باجناغها، همواره در [[ضربالمثل]]ها، کنایات و طنز ایرانیان جایگاهی ویژه داشته است. برای مثال، ۱۰ باجناق را در باغی، یک شغال کور خورد و هیچکدام خبردار نشدند؛ «ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل»؛<ref>ذوالفقاری، «بازتاب مسائل اجتماعی در ضربالمثلهای فارسی»، ۱۳۸۶ش، ص16-18.</ref> «اشکمبه گوشت نمیشه، باجناق فامیل»، «باجناغ که باجناق را ببیند، خر که خاک را ببیند، گاو که کنجاره را ببیند، خوشحال میشود»؛<ref>ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص452.</ref> «باجاناق باجاناقی گورنده قاشینما دوتار» در زبان ترکی که بهمعنی «باجناغ وقتی باجناق خودش را ببیند، خارش میگیرد»؛<ref>مجتهدی، امثال و حکم در لهجهٔ محلی آذربایجان، ۱۳۳۴ش، ص۸۱.</ref> در [[مازندران]] نیز معروف است که «باجا باجا بد دارنه زن پر هر دتاره» که بهمعنی «باجناغ از باجناق بدش میآید و پدرزن از هر دو». | ||
== پانویس == | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
== منابع == | ==منابع== | ||
{{آغاز منابع}} | {{آغاز منابع}} | ||
* افشار، ایرج، واژهنامهٔ یزدی، بهتحقیق محمدرضا محمدی، تهران، ثریا، ۱۳۸۲ش. | * افشار، ایرج، واژهنامهٔ یزدی، بهتحقیق محمدرضا محمدی، تهران، ثریا، ۱۳۸۲ش. | ||
نسخهٔ ۹ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۲
باجناغ؛ خویشاوندی مردانی که همسرانشان با یکدیگر خواهر هستند.
باجناغ به مردانی گفته میشود که با خواهران یک خانواده ازدواج کردهاند و ریشه این واژه ترکی است. روابط میان باجناغها در فرهنگ ایرانی اغلب سرد و رقابتآمیز توصیف شده که این موضوع در ادبیات و ضربالمثلها نیز بازتاب یافته است.
معرفی باجناغ
باجناق بودن، در نظام خویشاوندی ایرانیان، از نسبتهای سببی بین مردان است که میان دو یا چند مرد، بهواسطه ازدواج آنها با هر یک از خواهران در یک خانواده، بهوجود میآید.[۱] در برخی از فرهنگها، این نسبت را با نامهایی دیگر همچون همپاچه، همریش،[۲] همزلف[۳] و همداماد نیز میشناسند.
ریشه واژه باجناغ
باجناغ، برگرفته از واژه ترکی «باجاناق» یا «باجیناق» است[۴] که ترکیبی از دو واژه «باجی» بهمعنای خواهر و «آناق» بهمعنی گرفتن است.[۵] در زبان و فرهنگ فارسیزبانان، برای برخی از نسبتها نیز نام ویژهای وجود دارد که معادلی در زبانهای دیگر، از جمله زبانهای غربی دیده نمیشود.[۶]
از نامهای دیگر این واژه در نقاط مختلف ایران، میتوان به همدوماد (در یزد)،[۷] همدوماده (در کاشان)،[۸] همریش (در کرمان،[۹] فارس،[۱۰] اصفهان و بوشهر)، همزلف (در خراسان)[۱۱] و هاو زاوا (در زبان کردی) اشاره کرد.
روابط باجناغها
بررسی جایگاه این واژه در ادبیات عامه مردم ایران، نشان از سردی روابط باجناغها با یکدیگر دارد. یکی از دلایل سردی باجناغها، تلاش آنها برای تثبیت جایگاه خود در خانواده همسر است که این تلاشها با دیگر دامادهای خانواده نیز مقایسه میشود. روانشناسان معتقدند که هرچه پایگاه اجتماعی این افراد، نسبت به یکدیگر نزدیکتر باشد، حس رقابت در آنها بیشتر خواهد بود.
از طرفی دیگر، در نظام خانوادگی ایران، معمولاً رابطه داماد با خواهرزن سُست است و برخی، همین را نیز از دلایل سردی روابط میان باجناغها میدانند. گاهی، این ناسازگاری، از روابط تیره و تار میان دو خواهر نیز نشئت میگیرد.
باجناغ در ادبیات ایران
باجناغها، همواره در ضربالمثلها، کنایات و طنز ایرانیان جایگاهی ویژه داشته است. برای مثال، ۱۰ باجناق را در باغی، یک شغال کور خورد و هیچکدام خبردار نشدند؛ «ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل»؛[۱۲] «اشکمبه گوشت نمیشه، باجناق فامیل»، «باجناغ که باجناق را ببیند، خر که خاک را ببیند، گاو که کنجاره را ببیند، خوشحال میشود»؛[۱۳] «باجاناق باجاناقی گورنده قاشینما دوتار» در زبان ترکی که بهمعنی «باجناغ وقتی باجناق خودش را ببیند، خارش میگیرد»؛[۱۴] در مازندران نیز معروف است که «باجا باجا بد دارنه زن پر هر دتاره» که بهمعنی «باجناغ از باجناق بدش میآید و پدرزن از هر دو».
پانویس
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.
- ↑ عمید، فرهنگ فارسی، ذیل واژه باجناغ، سایت واژهیاب.
- ↑ Redhouse, A Turkish and English Lexicon, 1987, P316.
- ↑ سامی، قاموس ترکی، ۱۳۱۷ق، ص۲۵۹.
- ↑ بهنام، ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران، ۱۳۵۶ش، ص۴۶.
- ↑ افشار، واژهنامهٔ یزدی، ۱۳۸۲ش، ص۲۷۶.
- ↑ عاطفی، لغات و ضربالمثلهای کاشانی، ۱۳۸۶ش، ص۸۵.
- ↑ نقوی، فرهنگ گویش گوغر بافت، ۱۳۸۶ش، ص۱۹۲؛
برومند سعید، واژهنامهٔ گویش بردسیر، ۱۳۷۰ش، ص۲۱۱. - ↑ بهروزی، واژهها و مثلهای شیرازی و کازرونی، ۱۳۴۸ش، ص۶۳۶؛
ملکزاده، فرهنگ زرقان، ۱۳۸۰ش، ص۳۱۶. - ↑ شکورزاده، عقاید و رسوم عامهٔ مردم خراسان، ۱۳۶۴ش، ص۵۲۸؛
دانشگر، فرهنگ واژههای رایج تربت حیدریه، ۱۳۷۴ش، ص۲۴۷؛
زمردیان، واژهنامهٔ گویش قاین، ۱۳۸۵ش، ص۲۰۱. - ↑ ذوالفقاری، «بازتاب مسائل اجتماعی در ضربالمثلهای فارسی»، ۱۳۸۶ش، ص16-18.
- ↑ ذوالفقاری، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، ج1، ۱۳۸۸ش، ص452.
- ↑ مجتهدی، امثال و حکم در لهجهٔ محلی آذربایجان، ۱۳۳۴ش، ص۸۱.
منابع
- افشار، ایرج، واژهنامهٔ یزدی، بهتحقیق محمدرضا محمدی، تهران، ثریا، ۱۳۸۲ش.
- برومند سعید، جواد، واژهنامهٔ گویش بردسیر، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۷۰ش.
- بهروزی، علینقی، واژهها و مثلهای شیرازی و کازرونی، شیراز، اداره کل فرهنگ و هنر فارس، ۱۳۴۸ش.
- بهنام، جمشید، ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۶ش.
- دانشگر، احمد، فرهنگ واژههای رایج تربت حیدریه، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۴ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۴ بهمن ۱۴۰۰ش.
- ذوالفقاری، حسن، «بازتاب مسائل اجتماعی در ضربالمثلهای فارسی»، نجوای فرهنگ، تهران، س ۲، شماره ۳، ۱۳۸۶ش.
- ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، معین، ۱۳۸۸ش.
- زمردیان، رضا، واژهنامهٔ گویش قاین، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۵ش.
- سامی، شمسالدین، قاموس ترکی، بهتحقیق احمد جودت، استانبول، مطبعه اقدام، ۱۳۱۷ق.
- شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامهٔ مردم خراسان، تهران، سروش، ۱۳۶۴ش.
- عاطفی، حسن، لغات و ضربالمثلهای کاشانی، بهتحقیق افشین عاطفی، کاشان، مرسل، ۱۳۸۶ش.
- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۴ بهمن ۱۴۰۰ش.
- مجتهدی، علیاصغر، امثال و حکم در لهجهٔ محلی آذربایجان، تبریز، ]بینا[، ۱۳۳۴ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، سایت واژهیاب، تاریخ بازدید: ۴ بهمن ۱۴۰۰ش.
- ملکزاده، محمدجعفر، فرهنگ زرقان، تهران، آثار، ۱۳۸۰ش.
- نقوی، اکبر، فرهنگ گویش گوغر بافت، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۶ش.
- Redhouse, J. W., A Turkish and English Lexicon, Beirut, 1987.