پیشنویس:ادبیات شفاهی: تفاوت میان نسخهها
| خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
قدیمیترین متن ادبیات شفاهی در [[ایران]]، که امروزه در دست است، متون «گاهانی» یا «گاثاها» است که در کنار آثاری همچون «ودا»، «گیگمش» و «تورات» از جمله کهنترین متون ادبی در جهان بهشمار میروند. | قدیمیترین متن ادبیات شفاهی در [[ایران]]، که امروزه در دست است، متون «گاهانی» یا «گاثاها» است که در کنار آثاری همچون «ودا»، «گیگمش» و «تورات» از جمله کهنترین متون ادبی در جهان بهشمار میروند. | ||
== گونهشناسی ادبیات شفاهی == | |||
=== '''ادبیات داستانی''' === | |||
* '''افسانه''' | |||
از کهنترین انواع ادبیات شفاهی که در میان اقوام مختلف رایج بوده است. برخی، افسانه را مردمیترین نوع ادبیات شفاهی میدانند.<ref>رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۴۱.</ref> کلمهی افسانه، در نقاط مختلف ایران، با گویشهایی متفاوتی بیان میشود. برای مثال، در خراسان و مازندران آن را «اوسنه» و «اوسانه» گویند، در [[شیراز]] و در مناطق جنوبی ایران به آن «قصه»، در اراک به آن «شوقات»، در خور و بیابانک آن را «اوسون» و در کهلگیلویه و بویراحمد آن را «مَتَل» خوانند.<ref>بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.</ref> | |||
* '''اسطوره''' | |||
بنا بر پژوهشهای صورتگرفته، اسطوره، شامل باورهای مقدس انسان در مرحلهی خاصی از تحولات اجتماعی است.<ref>بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.</ref> این باورهای مقدس نیز چگونگی ایجاد یک چیز و آغازِ بودن آن را توصیف میکنند که تحت تأثیر عوامل مافوق طبیعی هستند.<ref>الیاده، افسانه و واقعیت، ۱۳۶۷ش، ص۱۱.</ref> برخی از پژوهشگران، با تحلیل اسطورهها، به عقاید و ساختار فرهنگی و طبقاتی اقوام مختلف دست مییابند. <ref>رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.</ref> | |||
* '''قصه''' | |||
نوعی ویژه از انواع روایی است که مضمون دینی داشته و هدف آن، پند، اندرز یا ترویج اندیشههای دینی است.<ref>رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.</ref> | |||
* '''حکایت''' | |||
در ادبیات شفاهی، حکایت، به نقلهایی درباره اشخاص تاریخی، حوادث و نامهای جغرافیایی گفته میشود که جنبه خبری و اطلاعرسانی دارند، همچنین، این نقلها از نظر راوی، کاملا درست و حقیقی هستند، هرچند، ممکن است گاهی واقعیت نداشته باشند،<ref>رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.</ref> مانند آنچه که در جلد نخست فردوسینامه، درباره شخصیت فردوسی گفته شده است (از زبان مردم گردآوری شده). در تاجیکستان، بهجای واژه حکایت از «روایت» استفاده میکنند.<ref>سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.</ref> | |||
* '''لطیفه''' | |||
از رایجترین گونههای ادبیات شفاهی در [[ایران]] است. علاقهی ایرانیان به این گونهی ادبی، در حدی است که حتی درباره جدیترین مسائل اجتماعی نیز به ساخت مضامین طنزآمیز میپردازند. برخی از متخصصین معتقدند که کمتر ملتی را میتوان در دنیا یافت که به اندازه ایرانیان به لطیفه، علاقهمند باشند.<ref>سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.</ref> | |||
=== '''ادبیات نمایشی''' === | |||
* '''نقالی''' | |||
از نظر هنری، نقالی، نوعی نمایش تکنفره است که در آن، نقال هم داستان را روایت میکند و هم بهجای تکتک شخصیتها، ایفای نقش میکند. این واژه، که ریشهای عربی دارد، بهمعنی بسیار نقلکننده، جابهجا کننده و قابل حمل است.<ref>قیم، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۳۵.</ref> به عقیدهی گروهی از پژوهشگران، نقالی، بخشی از یک پدیدهی وسیعتر بهنام «داستانگزاری» است<ref>صفا، «اشارهای کوتاه به داستانگزاران و داستانگزاری تا دوران صفویه»، ۱۳۶۸ش، ص۴۶۳.</ref> که قدمتی طولانی داشته و در منابع مکتوب بسیاری از دوران ایران باستان و پس از [[اسلام]]، به این طیف از ادبیات نمایشی اشاره شده است. امروزه، نقالی، تنها در برخی از قهوهخانههای کهن و جشنوارهها اجرا میشود. | |||
* '''پردهخوانی''' | |||
پردهخوانی در حقیقت، نوعی قصهخوانی است که در آن از پردهای مصور بهمنظور اجرای داستان یا حکایت استفاده میشود. از این نوع ادبیات نمایشی، با نامهای «پردهداری»، «شمایلگردانی» و «پردهگردانی» نیز یاد میشود.<ref>بیضایی، نمایش در ایران، ۱۳۴۴ش، ص۷۳؛ | |||
خلج، تاریخچۀ نمایش در باختران، ۱۳۶۴ش، ص۶۱.</ref> عمدهترین موضوع پردهخوانی، شرح واقعهی [[عاشورا]] است. به اینگونه آیینهای نمایشی، «مجالس اصلی» نیز میگویند. به بخش دیگری از قصهها نیز، «مجالس فرعی» گویند، مانند قصه ضامن آهو و عاق والدین. این اجراهای نمایشی، معمولا در زیارتگاهها، امامزادهها و اماکن مقدس انجام میشود.<ref>غریبپور، «هنر مقدس صورتخوانی (پردهخوانی)»، ۱۳۷۸ش، ص۵۶.</ref> به کسی که این نمایش را اجرا میکند نیز «پردهخوان»، «مرشد» یا «درویش» گفته میشود. مرشد، پس از نصب پرده بر دیوار، با ذکر «بسم الله ...» کار خود را شروع میکند، سپس شعری میخواند که در آن «بسم الله» بهکار رفته باشد، برای مثال:<ref>«نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، ج15، ۱۳۸۶ش، ص17.</ref>{{آغاز نستعلیق}} | |||
{{شعر|نستعلیق}} | |||
{{ب|اول از حمد خدا آیه بسم الله است|دوم از نام محمد که رسول الله است}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{پایان نستعلیق}}پردهخوان، با در نظر گرفتن حال و هوای مجلس، گریزهایی به اشعاری متناسب میزند. برای مثال، بههنگام شهادت علیاصغر، لالایی میخواند. در انتهای کار، نوبت به «مدد» میرسد و پردهخوان با «دَوَران» در مجلس، از حضار در مجلس درخواست انعام میکند. در همین حین، پردهخوان، دعای خیری را نیز متناسب با سن و جنس افراد بر زبان میآورد. | |||
* '''روضهخوانی''' | |||
این نوع از ادبیات نمایشی، شکل خاصی از نقل مصائب اولیای دین و بهویژه شهادت [[امام حسین]]، بر بالای منبر است که با احساساتی معنوی بیان میشود و مخاطبین را متأثر میکند. قدمت روضهخوانی، بهشکل امروزی آن، به دوران صفویان برمیگردد و ریشههای آن را میتوان در کتاب «روضة الشهدا» واعظ کاشفی جستوجو کرد.<ref>چلکوفسکی، «روضة الشهدا و هنرهای نمایشی در ایران»، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۱.</ref> پس از مدتی، روضهخوانان به دو گروه «واعظان» و «ذاکران» تقسیم شدند؛ واعظان، به مباحث اخلاقی و تفسیر [[قرآن]] و بیان احکام پرداخته و با ذکر مصیبتی مختصر، منبر را به پایان میرسانند. پس از آن، ذاکران، به ذکر مصیبتی مفصلتر پرداخته و اشعاری را در رثای بزرگان دینی بر زبان میآورند. | |||
* '''چاووشخوانی''' | |||
این کلمه که ریشه در زبان ترکی دارد با معانی مختلفی در زبان فارسی بهکار میرود. در منابع کهن، مانند برهان قاطع و فرهنگ آنندراج، چاووشخوان، بهمعنای پیشاهنگ کاروان آمده است. همین معنی نیز در میان مردم رایجتر است و چاووشخوان به فردی گفته میشود که اعلامکننده سفر به عتبات عالیات بوده و مردم را به پیوستن به گروههای زیارتی دعوت میکند. | |||
* '''نمایشهای زنانه''' | |||
به نمایشهایی گفته میشود که در محافل زنانه برگزار میشدند. در این نمایشها، به مسائل زنانه پرداخته میشد که بیان آنها در خارج از چنین مجالسی ممکن نبوده است. هرچند، گاهی جدیترین مسائل نیز به زبان شوخی بر زبان آورده میشد. برخی معتقدند که خنده و طنز، از جمله ویژگیهای اصلی اینگونه بازیها بودهاند. در این بازیها، آنچه که در عُرف جامعه ناپسند بوده را امری قابلقبول قلمداد میکردهاند. برای اجرای نقش مردان نیز، خود زنان این کار را با پوششی مردانه اجرا میکردند. زبان این نوع از ادبیات شفاهی نیز، زبانی شکسته و گفتاری است، مانند:<ref>انجوی شیرازی، بازیهای نمایشی، ۱۳۵۲ش، ص۱۴.</ref> | |||
خاله جون قربونتم // حیرونتم // آتیش سر قلیونتم // آفتاب لب رختبونتم | |||
زنان، در این بازیها، از ابزاری همچون دف، تنبک و داریه نیز بهره میگرفتند. برخی از این بازیها، همچون عموسبزی فروش، خاله رورو، گندم گل گندم، آبجی صنم و هوو در منابع مکتوب، با روایاتی متفاوت ثبت شدهاند.<ref>احمدی، کهنههای همیشه نو، ۱۳۸۰ش، ص۴۶-۵۰ و ۱۲۳ و ۱۳۶-۱۴۰.</ref> | |||
* '''عاشیقها''' | |||
نوازندگان و خوانندگان دورهگردی بودند که در مجالس جشن و در اماکن عمومی مانند قهوهخانهها به اجرا میپرداختند. اصطلاح «عاشیق» که در گذشته با نامهای «اوزان»، «اوزانچی»، «یانشاق»، «وارساق» و «دده» معروف بود، از سده نهم قمری رایج شد.<ref>رئیسنیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، ۱۳۷۷ش، ص۸۷.</ref> برخی معتقدند که چون این گروه از هنرمندان، به وطن، دین، هنر و فرهنگ عشق میورزیدند به آنها عاشیق میگویند.<ref>هاشمزاده، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، ۱۳۷۷ش، ص۱۳؛ | |||
سفیدگر شهانقی، «نگاهی به هنر و ادبیات عاشیقهای آذربایجان»، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۸-۱۴۰؛ | |||
درویشی، آیینه و آواز، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۶.</ref> ادبیات عاشیقها را به دو بخش عمده تقسیم میکنند: 1. داستانها (رزمی یا حماسی، بزمی یا عاشقانه)؛ 2. سرودههای غنایی. امروزه، روایتهای مختلفی از این داستانها در کشورهای ایران و افغانستان موجود است. | |||
* '''شعرخوانی''' | |||
این نوع از ادبیات شفاهی، نوعی داستانگویی منظوم است که در آن از ادوات موسیقی نیز استفاده میشود. این داستانها، مضامینی همچون عشق، وقایع تاریخی، جنگهای قبیلهای، داستانهای مذهبی و داستانهای حاوی پند و اندرز را شامل میشود. به اینگونه داستانگوییها «شائر (شاعر)» نیز میگویند. | |||
* '''شاهنامهخوانی''' | |||
خواندن شاهنامه با آوازی مخصوص در میان جمع را [[شاهنامهخوانی]] گویند. پژوهشگران، قدمت این نوع از ادبیات شفاهی را برابر با قدمت خود شاهنامه میدانند.<ref>آیدنلو، «پیشینۀ مکتوب و چندصدسالۀ برخی روایات مردمی ـ شفاهی شاهنامه»، ۱۳۸۷ش، ص۷۵.</ref> | |||
=== '''انواع مستقل ادبیات نمایشی''' === | |||
* '''شعر''' | |||
این نوع از ادبیات شفاهی در ایران، سابقهای دیرینه دارد. کهنترین سند موجود در اینباره، اوستا، کتاب دینی زردشتیان است. از اشعار شفاهی ایرانیان در دوره پیش از [[اسلام]]، اشعار اندکی باقی مانده است.<ref>تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۱۹۰.</ref> از سدههای نخستین ورود اسلام به ایران، اشعاری شفاهی برجای مانده که ریشهای ساسانی دارند.<ref>اسماعیلپور، اسطوره، بیان نمادین، ۱۳۷۷ش، ص۱۴۱.</ref> این اشعار را مشابه با اشعار کودکانهای همچون «اَتل مَتل» دانستهاند. در کنار این شعرها، گروهی دیگر از اشعار وجود داشتهاند که در تاریخ ادبیات ایران از آنها با نام «فهلویات» یاد میشود. معروفترین قالب شعری اینگونه اشعار، که بهصورت شفاهی در بین مردم رایج هستند، دوبیتی است. از دیگر انواع شعر شفاهی، میتوان به «حراره» اشاره کرد. مضمون این شعرها، هجوآمیز بوده است. | |||
* '''چیستان''' | |||
چیستانها، یکی از قدیمیترین انواع ادبیات شفاهی هستند که در هر دو نوع نظم و نثر وجود دارند. در چیستان، گوینده، ویژگیها و صفات یک شیء را بهصورت اشارهای مطرح کرده و از مخاطب انتظار پاسخ دارد. چیستان در گویشهای مختلف ایرانی، بهصورت «مَتل»، «مملوک»، «متلوکه» و «متله» در زبان کردی؛ «چِنه چِنه» در گویش بختیاری؛ «بَر» در میناب و «معما» در [[مازندران]]، کرمان و قم ادا میشود. در تاجیکستان نیز به آن «چیستون»، «یافتَنَک» یا «غَوَستک» و در بخارا آن را «شُک می یافتنکی» گویند.<ref>صوفیزاده، «چیستان و خصوصیتهای آن»، ۱۳۷۲ش، ص۳۶.</ref> هدف از چیستان، تربیت، آموزش، تقویت و پرورش ذهن کودکان است.<ref>فرخاریی، «سیری در ادبیات عامیانۀ افغانستان»، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۴.</ref> | |||
* '''معما''' | |||
چیستان، در طول تاریخ، از نظر ادبی، زبان، موضوع، هدف و مخاطب دچار تغییراتی شده و در نهایت جای خود را به معما داد. معما، در لغت بهمعنی پوشیده و گنگ است. در ذکر معما، هدف گوینده بیشتر اظهار فضل است تا تقویت ذهن مخاطب.<ref>صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج4، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش، ص۱۹۴.</ref> | |||
* '''امثال و حکم''' | |||
از گونههای مشترک میان ادبیات شفاهی و تألیفی است. هدف از امثال و حکم، معمولا پند و اندرز است. در زبان گفتاری به مثل، «ضربالمثل» گویند. | |||
* '''ماشیننوشتهها''' | |||
به این نوع از ادبیات شفاهی، ادبیات جادهای نیز گفته میشود که قدمتی طولانی ندارند و تنها پس از رواج خودرو در [[ایران]]، مرسوم شدند. | |||
* '''گورنگارها''' | |||
عموما بهصورت کندهکاری بر سنگ گور افراد است که در ایران از پیشینهای طولانی برخوردار است. هر یک از نوشتهها و نقشهای طراحیشده، مفاهیمی ویژه دارند که علاوه بر باورهای مردم در یک بازه زمانی، نشاندهندهی تقلید از دورههای تاریخی دیگر نیز هستند.<ref>شایستهفر، «تزیینات کتیبهای سنگ قبرهای شیخ صفی و تطبیق آن با نهارخوران گرگـان»، ۱۳۸۸ش، ص۸۰.</ref> | |||
* '''دیوارنوشتهها''' | |||
این رسم، از دوران پادشاهان گذشته مرسوم بوده است. مردم نیز بر دیوار مکانهای عمومی، مدارس، زیارتگاهها و مقابر، جملات و اشعاری را بهیادگار مینویسند. | |||
* '''نوشتههای روی اشیا''' | |||
از دیرباز، برخی از مردم، روی برخی اشیاء مانند دف، قاب آینه، کشکول، شمعدان، جعبهی آرایش، منقل، شانه و قلیان، اشعاری را ثبت میکردند. | |||
* '''سوگند، دعا، نفرین و دشنام''' | |||
در اینگونه از ادبیات شفاهی، گوینده از آرایههای مختلف ادبی برای رساندن مقصود مورد نظر استفاده میکند. برای مثال، در راستای نفرین کسی میگویند، «الهی نان سوار و تو پیاده باشی». | |||
=== ادبیات کودکان === | |||
همواره بخش بزرگی از ادبیات شفاهی، در میان اقوام و ملل مختلف، به کودکان اختصاص دارد. هدف از این نوع ادبیات شفاهی، آموزش کودکان، پرورش ذوق و پرورش جسمانی آنها است. در این ادبیات، تعداد زیادی واژهی نامفهوم، تنها بهدلیل هارمونی و نظم اشعار بهکار رفتهاند. | |||
* '''لالایی''' | |||
آوازی است که با هدف آرامش کودک و خواباندن او، بهصورتی موزون زمزمه میشود.<ref>انجوی شیرازی، گذری و نظری در فرهنگ مردم، ۱۳۷۱ش، ص۳۲-۳۳.</ref> | |||
* '''ناز و نوازش''' | |||
این ترانهها، پس از آنکه کودک توانایی عکسالعمل را پیدا کرده باشد، خوانده میشوند. مضمون این ترانهها، ستایش کودک همراه با ناز و نوازشی بسیار است. از این ترانهها، روایات متعددی در سراسر ایران وجود دارد. برای مثال، {{آغاز نستعلیق}} | |||
{{شعر|نستعلیق}} | |||
{{ب|این دخترم چه ناز داره|چه زلفای دراز داره}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{پایان نستعلیق}} | |||
* '''بازی''' | |||
این گونهی ادبیات شفاهی، که بهصورت ترانه مطرح میشود، مخصوص کودکان دو سال به بالا است.<ref>قزلایاغ، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، ۱۳۸۳ش، ص۱۲۸.</ref> هدف از این ترانهها، که همراه با فعالیت و بازی است، مشارکت کودکان است. ترانههایی مانند «لی لی لی حوضک» و «اَتَل مَتَل توت مَثَل» از این دسته هستند. | |||
* '''مَتَل''' | |||
این نوع از ادبیات شفاهی، همراه با داستانی کوتاه و ساده بیان میشود. | |||
==ریشههای برتری سنت شفاهی در ایران باستان== | ==ریشههای برتری سنت شفاهی در ایران باستان== | ||
نسخهٔ ۷ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۴

ادبیات شفاهی؛ ادبیاتی عامیانه که سینه به سینه در طول تاریخ، منتقل میشود.
ادبیات شفاهی یا ادبیات عامه (عامیانه)، میراث ادبی اقوام گوناگون و شامل سنتهای داستانی، غیرداستانی و نمایشی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
امروزه، فرهنگ مردم، در دو قالب مردمشناسی و ادبی مورد بررسی قرار میگیرد.[۱] بسیاری از متخصصین معتقدند که تنها میتوان، ادبیات شفاهی را در مقابل ادبیات تألیفی، کتبی یا رسمی قرار داد. با توجه به این استدلال، ادبیات را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: 1. ادبیات شفاهی؛ 2. ادبیات تألیفی.
ادبیات شفاهی، نزد مردم، بسیار رایج است و در بعضی از کشورها اصطلاح «ادبیات شفاهی» را بهجای اصطلاح «فولکور» بهکار میبرند.
پیشینه ادبیات شفاهی

ادبیات شفاهی، قدمتی بسیار بیشتر از ادبیات تألیفی دارد. انسانها، هزاران سال پیش از اختراع خط، توانایی سخن گفتن و در نتیجه داستانسرایی، افسانهسرایی، خیالپردازی و خاطرهگویی را داشتهاند. بخش زیادی از افسانهها و مَثَلهای رایج میان مردم، تاریخی پیش از اختراع خط دارند و از راه زبان، به نسلهای بعدی منتقل شدهاند.
در واقع، ادبیات، در طول دوران پیش از اختراع خط، از طریق حافظه نگهداری میشده است نه از طریق نوشتار.[۲] بسیاری از آثار فاخر ادبی که امروزه بهصورت مکتوب ارائه میشوند، روزگاری، تنها بهصورت شفاهی در میان مردم سینه به سینه نقل میشدند؛ مانند «ایلیاد و ادیسه». بخش زیادی از آثار دیگر نیز، تغییریافتهی افسانههای شفاهی رایج میان مردم بوده است؛ مانند اثر گرشاسپ و کتایون، که برگردان ادبی افسانهای رایج بین مردم بوده با نام «زردیاس و اداتیس».[۳]
قدیمیترین متن ادبیات شفاهی در ایران، که امروزه در دست است، متون «گاهانی» یا «گاثاها» است که در کنار آثاری همچون «ودا»، «گیگمش» و «تورات» از جمله کهنترین متون ادبی در جهان بهشمار میروند.
گونهشناسی ادبیات شفاهی
ادبیات داستانی
- افسانه
از کهنترین انواع ادبیات شفاهی که در میان اقوام مختلف رایج بوده است. برخی، افسانه را مردمیترین نوع ادبیات شفاهی میدانند.[۴] کلمهی افسانه، در نقاط مختلف ایران، با گویشهایی متفاوتی بیان میشود. برای مثال، در خراسان و مازندران آن را «اوسنه» و «اوسانه» گویند، در شیراز و در مناطق جنوبی ایران به آن «قصه»، در اراک به آن «شوقات»، در خور و بیابانک آن را «اوسون» و در کهلگیلویه و بویراحمد آن را «مَتَل» خوانند.[۵]
- اسطوره
بنا بر پژوهشهای صورتگرفته، اسطوره، شامل باورهای مقدس انسان در مرحلهی خاصی از تحولات اجتماعی است.[۶] این باورهای مقدس نیز چگونگی ایجاد یک چیز و آغازِ بودن آن را توصیف میکنند که تحت تأثیر عوامل مافوق طبیعی هستند.[۷] برخی از پژوهشگران، با تحلیل اسطورهها، به عقاید و ساختار فرهنگی و طبقاتی اقوام مختلف دست مییابند. [۸]
- قصه
نوعی ویژه از انواع روایی است که مضمون دینی داشته و هدف آن، پند، اندرز یا ترویج اندیشههای دینی است.[۹]
- حکایت
در ادبیات شفاهی، حکایت، به نقلهایی درباره اشخاص تاریخی، حوادث و نامهای جغرافیایی گفته میشود که جنبه خبری و اطلاعرسانی دارند، همچنین، این نقلها از نظر راوی، کاملا درست و حقیقی هستند، هرچند، ممکن است گاهی واقعیت نداشته باشند،[۱۰] مانند آنچه که در جلد نخست فردوسینامه، درباره شخصیت فردوسی گفته شده است (از زبان مردم گردآوری شده). در تاجیکستان، بهجای واژه حکایت از «روایت» استفاده میکنند.[۱۱]
- لطیفه
از رایجترین گونههای ادبیات شفاهی در ایران است. علاقهی ایرانیان به این گونهی ادبی، در حدی است که حتی درباره جدیترین مسائل اجتماعی نیز به ساخت مضامین طنزآمیز میپردازند. برخی از متخصصین معتقدند که کمتر ملتی را میتوان در دنیا یافت که به اندازه ایرانیان به لطیفه، علاقهمند باشند.[۱۲]
ادبیات نمایشی
- نقالی
از نظر هنری، نقالی، نوعی نمایش تکنفره است که در آن، نقال هم داستان را روایت میکند و هم بهجای تکتک شخصیتها، ایفای نقش میکند. این واژه، که ریشهای عربی دارد، بهمعنی بسیار نقلکننده، جابهجا کننده و قابل حمل است.[۱۳] به عقیدهی گروهی از پژوهشگران، نقالی، بخشی از یک پدیدهی وسیعتر بهنام «داستانگزاری» است[۱۴] که قدمتی طولانی داشته و در منابع مکتوب بسیاری از دوران ایران باستان و پس از اسلام، به این طیف از ادبیات نمایشی اشاره شده است. امروزه، نقالی، تنها در برخی از قهوهخانههای کهن و جشنوارهها اجرا میشود.
- پردهخوانی
پردهخوانی در حقیقت، نوعی قصهخوانی است که در آن از پردهای مصور بهمنظور اجرای داستان یا حکایت استفاده میشود. از این نوع ادبیات نمایشی، با نامهای «پردهداری»، «شمایلگردانی» و «پردهگردانی» نیز یاد میشود.[۱۵] عمدهترین موضوع پردهخوانی، شرح واقعهی عاشورا است. به اینگونه آیینهای نمایشی، «مجالس اصلی» نیز میگویند. به بخش دیگری از قصهها نیز، «مجالس فرعی» گویند، مانند قصه ضامن آهو و عاق والدین. این اجراهای نمایشی، معمولا در زیارتگاهها، امامزادهها و اماکن مقدس انجام میشود.[۱۶] به کسی که این نمایش را اجرا میکند نیز «پردهخوان»، «مرشد» یا «درویش» گفته میشود. مرشد، پس از نصب پرده بر دیوار، با ذکر «بسم الله ...» کار خود را شروع میکند، سپس شعری میخواند که در آن «بسم الله» بهکار رفته باشد، برای مثال:[۱۷]الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیقپردهخوان، با در نظر گرفتن حال و هوای مجلس، گریزهایی به اشعاری متناسب میزند. برای مثال، بههنگام شهادت علیاصغر، لالایی میخواند. در انتهای کار، نوبت به «مدد» میرسد و پردهخوان با «دَوَران» در مجلس، از حضار در مجلس درخواست انعام میکند. در همین حین، پردهخوان، دعای خیری را نیز متناسب با سن و جنس افراد بر زبان میآورد.
- روضهخوانی
این نوع از ادبیات نمایشی، شکل خاصی از نقل مصائب اولیای دین و بهویژه شهادت امام حسین، بر بالای منبر است که با احساساتی معنوی بیان میشود و مخاطبین را متأثر میکند. قدمت روضهخوانی، بهشکل امروزی آن، به دوران صفویان برمیگردد و ریشههای آن را میتوان در کتاب «روضة الشهدا» واعظ کاشفی جستوجو کرد.[۱۸] پس از مدتی، روضهخوانان به دو گروه «واعظان» و «ذاکران» تقسیم شدند؛ واعظان، به مباحث اخلاقی و تفسیر قرآن و بیان احکام پرداخته و با ذکر مصیبتی مختصر، منبر را به پایان میرسانند. پس از آن، ذاکران، به ذکر مصیبتی مفصلتر پرداخته و اشعاری را در رثای بزرگان دینی بر زبان میآورند.
- چاووشخوانی
این کلمه که ریشه در زبان ترکی دارد با معانی مختلفی در زبان فارسی بهکار میرود. در منابع کهن، مانند برهان قاطع و فرهنگ آنندراج، چاووشخوان، بهمعنای پیشاهنگ کاروان آمده است. همین معنی نیز در میان مردم رایجتر است و چاووشخوان به فردی گفته میشود که اعلامکننده سفر به عتبات عالیات بوده و مردم را به پیوستن به گروههای زیارتی دعوت میکند.
- نمایشهای زنانه
به نمایشهایی گفته میشود که در محافل زنانه برگزار میشدند. در این نمایشها، به مسائل زنانه پرداخته میشد که بیان آنها در خارج از چنین مجالسی ممکن نبوده است. هرچند، گاهی جدیترین مسائل نیز به زبان شوخی بر زبان آورده میشد. برخی معتقدند که خنده و طنز، از جمله ویژگیهای اصلی اینگونه بازیها بودهاند. در این بازیها، آنچه که در عُرف جامعه ناپسند بوده را امری قابلقبول قلمداد میکردهاند. برای اجرای نقش مردان نیز، خود زنان این کار را با پوششی مردانه اجرا میکردند. زبان این نوع از ادبیات شفاهی نیز، زبانی شکسته و گفتاری است، مانند:[۱۹]
خاله جون قربونتم // حیرونتم // آتیش سر قلیونتم // آفتاب لب رختبونتم
زنان، در این بازیها، از ابزاری همچون دف، تنبک و داریه نیز بهره میگرفتند. برخی از این بازیها، همچون عموسبزی فروش، خاله رورو، گندم گل گندم، آبجی صنم و هوو در منابع مکتوب، با روایاتی متفاوت ثبت شدهاند.[۲۰]
- عاشیقها
نوازندگان و خوانندگان دورهگردی بودند که در مجالس جشن و در اماکن عمومی مانند قهوهخانهها به اجرا میپرداختند. اصطلاح «عاشیق» که در گذشته با نامهای «اوزان»، «اوزانچی»، «یانشاق»، «وارساق» و «دده» معروف بود، از سده نهم قمری رایج شد.[۲۱] برخی معتقدند که چون این گروه از هنرمندان، به وطن، دین، هنر و فرهنگ عشق میورزیدند به آنها عاشیق میگویند.[۲۲] ادبیات عاشیقها را به دو بخش عمده تقسیم میکنند: 1. داستانها (رزمی یا حماسی، بزمی یا عاشقانه)؛ 2. سرودههای غنایی. امروزه، روایتهای مختلفی از این داستانها در کشورهای ایران و افغانستان موجود است.
- شعرخوانی
این نوع از ادبیات شفاهی، نوعی داستانگویی منظوم است که در آن از ادوات موسیقی نیز استفاده میشود. این داستانها، مضامینی همچون عشق، وقایع تاریخی، جنگهای قبیلهای، داستانهای مذهبی و داستانهای حاوی پند و اندرز را شامل میشود. به اینگونه داستانگوییها «شائر (شاعر)» نیز میگویند.
- شاهنامهخوانی
خواندن شاهنامه با آوازی مخصوص در میان جمع را شاهنامهخوانی گویند. پژوهشگران، قدمت این نوع از ادبیات شفاهی را برابر با قدمت خود شاهنامه میدانند.[۲۳]
انواع مستقل ادبیات نمایشی
- شعر
این نوع از ادبیات شفاهی در ایران، سابقهای دیرینه دارد. کهنترین سند موجود در اینباره، اوستا، کتاب دینی زردشتیان است. از اشعار شفاهی ایرانیان در دوره پیش از اسلام، اشعار اندکی باقی مانده است.[۲۴] از سدههای نخستین ورود اسلام به ایران، اشعاری شفاهی برجای مانده که ریشهای ساسانی دارند.[۲۵] این اشعار را مشابه با اشعار کودکانهای همچون «اَتل مَتل» دانستهاند. در کنار این شعرها، گروهی دیگر از اشعار وجود داشتهاند که در تاریخ ادبیات ایران از آنها با نام «فهلویات» یاد میشود. معروفترین قالب شعری اینگونه اشعار، که بهصورت شفاهی در بین مردم رایج هستند، دوبیتی است. از دیگر انواع شعر شفاهی، میتوان به «حراره» اشاره کرد. مضمون این شعرها، هجوآمیز بوده است.
- چیستان
چیستانها، یکی از قدیمیترین انواع ادبیات شفاهی هستند که در هر دو نوع نظم و نثر وجود دارند. در چیستان، گوینده، ویژگیها و صفات یک شیء را بهصورت اشارهای مطرح کرده و از مخاطب انتظار پاسخ دارد. چیستان در گویشهای مختلف ایرانی، بهصورت «مَتل»، «مملوک»، «متلوکه» و «متله» در زبان کردی؛ «چِنه چِنه» در گویش بختیاری؛ «بَر» در میناب و «معما» در مازندران، کرمان و قم ادا میشود. در تاجیکستان نیز به آن «چیستون»، «یافتَنَک» یا «غَوَستک» و در بخارا آن را «شُک می یافتنکی» گویند.[۲۶] هدف از چیستان، تربیت، آموزش، تقویت و پرورش ذهن کودکان است.[۲۷]
- معما
چیستان، در طول تاریخ، از نظر ادبی، زبان، موضوع، هدف و مخاطب دچار تغییراتی شده و در نهایت جای خود را به معما داد. معما، در لغت بهمعنی پوشیده و گنگ است. در ذکر معما، هدف گوینده بیشتر اظهار فضل است تا تقویت ذهن مخاطب.[۲۸]
- امثال و حکم
از گونههای مشترک میان ادبیات شفاهی و تألیفی است. هدف از امثال و حکم، معمولا پند و اندرز است. در زبان گفتاری به مثل، «ضربالمثل» گویند.
- ماشیننوشتهها
به این نوع از ادبیات شفاهی، ادبیات جادهای نیز گفته میشود که قدمتی طولانی ندارند و تنها پس از رواج خودرو در ایران، مرسوم شدند.
- گورنگارها
عموما بهصورت کندهکاری بر سنگ گور افراد است که در ایران از پیشینهای طولانی برخوردار است. هر یک از نوشتهها و نقشهای طراحیشده، مفاهیمی ویژه دارند که علاوه بر باورهای مردم در یک بازه زمانی، نشاندهندهی تقلید از دورههای تاریخی دیگر نیز هستند.[۲۹]
- دیوارنوشتهها
این رسم، از دوران پادشاهان گذشته مرسوم بوده است. مردم نیز بر دیوار مکانهای عمومی، مدارس، زیارتگاهها و مقابر، جملات و اشعاری را بهیادگار مینویسند.
- نوشتههای روی اشیا
از دیرباز، برخی از مردم، روی برخی اشیاء مانند دف، قاب آینه، کشکول، شمعدان، جعبهی آرایش، منقل، شانه و قلیان، اشعاری را ثبت میکردند.
- سوگند، دعا، نفرین و دشنام
در اینگونه از ادبیات شفاهی، گوینده از آرایههای مختلف ادبی برای رساندن مقصود مورد نظر استفاده میکند. برای مثال، در راستای نفرین کسی میگویند، «الهی نان سوار و تو پیاده باشی».
ادبیات کودکان
همواره بخش بزرگی از ادبیات شفاهی، در میان اقوام و ملل مختلف، به کودکان اختصاص دارد. هدف از این نوع ادبیات شفاهی، آموزش کودکان، پرورش ذوق و پرورش جسمانی آنها است. در این ادبیات، تعداد زیادی واژهی نامفهوم، تنها بهدلیل هارمونی و نظم اشعار بهکار رفتهاند.
- لالایی
آوازی است که با هدف آرامش کودک و خواباندن او، بهصورتی موزون زمزمه میشود.[۳۰]
- ناز و نوازش
این ترانهها، پس از آنکه کودک توانایی عکسالعمل را پیدا کرده باشد، خوانده میشوند. مضمون این ترانهها، ستایش کودک همراه با ناز و نوازشی بسیار است. از این ترانهها، روایات متعددی در سراسر ایران وجود دارد. برای مثال، الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر
الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
- بازی
این گونهی ادبیات شفاهی، که بهصورت ترانه مطرح میشود، مخصوص کودکان دو سال به بالا است.[۳۱] هدف از این ترانهها، که همراه با فعالیت و بازی است، مشارکت کودکان است. ترانههایی مانند «لی لی لی حوضک» و «اَتَل مَتَل توت مَثَل» از این دسته هستند.
- مَتَل
این نوع از ادبیات شفاهی، همراه با داستانی کوتاه و ساده بیان میشود.
ریشههای برتری سنت شفاهی در ایران باستان
سنت شفاهی در برابر سنت نگارشی
بررسیها نشان میدهد که در ایران، ادبیات شفاهی بسیار ریشهدارتر از نقاط دیگر در جهان بوده که متأثر از عوامل فرهنگی و اجتماعی پیش از ظهور اسلام در ایران است. سنت شفاهی، در میان اقوام کوچرو رایجتر بود؛ در مقابل، اقوام یکجانشین (مانند تمدنهای بین النهرین و مصر) بیشتر به نگارش تمایل داشتهاند.[۳۲] در تمدنهای هند، ایران و بخشهایی از یونان، تا مدتها، سنت شفاهی بر تألیفی برتری داشته است.[۳۳]
تقدس کلام در فرهنگهای باستانی
در هند، «برهما» از طریق گفتار، جهان را خلق میکند و برهمنها، سرودههای «ودا» را سینه به سینه بهیادگار گذاشتهاند.[۳۴] در اوستا، بر نقش سخن و آثار سحرآمیز کلام مقدس تأکید شده است.[۳۵] در بخشی از اوستا، اهورامزدا به زردشت میگوید که اگر چند پزشک به درمان یک بیمار پرداخته، و یکی از آنها با کارد، دیگری با دارو و سومی با «منثره درمانی» (کلام درمانی) در راستای درمان او اقدام کنند، قطعا راه سوم است که بهتر از همه، بیماری را از تن فرد بیرون میکند.
دلایل گرایش دیرهنگام ایرانیان به نگارش
برخی از مورخان، بر این باورند که ایرانیان، خط را از «دیوان» آموختند که منظور از دیوان، کارگزاران و دستیاران اهریمن بوده که در برابر آفرینش اهورایی ایستادهاند.[۳۶] بههمین دلیل، ایرانیان، مدتها پس از اختراع خط آن را بهکار گرفتند.[۳۷] پس از آن نیز، از خط تنها بهمنظور ثبت اسناد رسمی و امور اقتصادی و سیاسی استفاده کردند.[۳۸] برخی دیگر از پژوهشگران، تقدس سنت روایی و نقلی را عامل گرایش دیرهنگام ایرانیان به نگارش.[۳۹]
اوستا: نماد تقدس سنت شفاهی
اوستا، سدههای متمادی، سینه به سینه نقل شد تا سرانجام در دوره ساسانیان به رشتهی تحریر درآمد. حتی بعد از مکتوب شدن نیز، موبدان، از حفظ خواندن اوستا را نوعی تقدس دانسته و کمتر به متون نوشتاری آن مراجعه میکردند.
تحول نگرش نسبت به ادبیات شفاهی در ایران
تغییر دیدگاه و تحقیر ادبیات شفاهی
علیرغم قدمت بسیار زیاد ادبیات شفاهی و تأثیر بهسزای آن بر ادبیات تألیفی، در هزارهی اخیر، دیدگاهها نسبت به این نوع از ادبیات تغییر کرده و حتی گاهی، نگاهی تحقیرآمیز به آن دارند. امروزه، در مجامع رسمی و دانشگاه، به این شاخه از ادبیات، ادبیات عامیانه گفته میشود و بسیاری از دانشگاهیان، این نوع از ادبیات را ادبیاتی سبک میدانند.
عوامل تاریخی و سیاسی در تضعیف سنت شفاهی
برخی در مقام بررسی علل این تغییر دیدگاه به حکومت اقوام بیگانه همچون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بر ایران و نیز به حمله مغول به ایران توجه کردهاند. در دوران پادشاهی محمود غزنوی، آرمانهای ملی ایرانیان، از رونق افتاد و بسیاری از شعائر پارسی فراموش شد. در دوره سلجوقیان نیز، این بخش از ادبیات ایرانی، بهکلی متروک گردید. ایرانگریزی، بیش از هر چیزی، خود را در نفی نثر پارسی نشان داد. بیاعتقادی امیران به اصول کهن ملی، به استهزای شاعران بزرگ ایرانی و نفی افسانهها و داستانهای کهن ایرانی انجامید و بسیاری از آنها دروغ خوانده شد.[۴۰] کشتار وحشیانهی ایرانیان نیز، در طول همین سالها، بر روان مردم ایران تأثیری منفی گذاشت.[۴۱]
تأثیر زبان عربی و بازنویسی متون کهن

از دیگر تحولات آن دوران، رواج زبان عربی و افزایش نویسندگان عربزبان بود.[۴۲] نویسندگان علاقهمند به زبان پارسی نیز در نوشتههای خود از کلمات عربی استفاده میکردند.[۴۳] بسیاری از نویسندگان در این دوران، آثار موجود به زبان فارسی پهلوی را ناکارآمد و نیازمند بازنگری دانستند؛ برای مثال، ظهیری سمرقندی، کتاب «سندبادنامه» را از زبان پهلوی به فارسی دری درآورد و دلیل این کار را کیفیت پایین اثر از حیث زیباشناختی دانسته است.[۴۴] برخی از نویسندگان، حتی نام متون اصلی را نیز تغییر دادهاند.
دفاع از سبک ادبیات شفاهی
عدهای از متخصصین حوزه ادبیات، دلیل سادگی و بدون تکلف بودن آثار بهجای مانده از ادبیات شفاهی را غلبهی زبان گفتاری بر آن دانستهاند. تکرار روابط، افعال، ترکیبات و جملههای بیقید و بند در اینگونه از ادبیات عیب نبوده است. این قاعده، از نثر قدیم فارسی (از دوران اوستا تا دوران ساسانیان) و پس از آن در نثر دوران پهلوی، بهوضوح دیده میشود. شاعران بزرگ آن دوران نیز از همین قاعده پیروی میکردند، مانند رودکی.[۴۵]
ارتباط ادبیات شفاهی با آیینهای اجتماعی
ادبیات شفاهی در تمام جوامع، ارتباطی مستقیم با آیینهای اجتماعی دارد. اکثر این آیینها، ادبیات مخصوص بهخود را دارند که «فولکور آئینی» نامیده میشوند. این فولکورها به سه دسته تقسیم میشوند: 1. موسمی (تقویمی)؛ 2. سوگ؛ 3. سور.
فولکور موسمی (تقویمی): در تاریخ خاصی از سال برگزار میشود. فولکور سوگ و سور نیز در ایام سوگواری و شادی برگزار شده و آداب مخصوصی دارد. هر یک از این بخشها، ادبیات ویژهی خود را دارند. در جامعه ایران، فولکور موسمی، از ادبیات متنوعتری برخودار است؛ زیرا، در ایران، هم تقویم خورشیدی مرسوم است و هم تقویم قمری که در هرکدام، بهصورت جداگانه، آیینهایی وجود دارد.
مراسمهای مرتبط با تقویم خورشیدی در ایران، ریشه در آئینهای پیش از اسلام دارد مانند نوروز، سده، یلدا، مراسم بارانخواهی، مراسم کوسه و جشنهای محصول؛ مراسمهای مبتنی بر تقویم قمری نیز ریشه در باورهای پس از ظهور اسلام در ایران دارد، مانند رمضان، محرم، اعیاد قربان، فطر، مبعث و روزهای شهادت و ولادت پیشوایان مذهبی. گاهی نیز، این دو گروه با یکدیگر پیوند خوردهاند مانند دعای تحویل سال در عید نوروز.[۴۶]
تعامل ادبیات شفاهی با ادبیات تألیفی (رسمی)
ادبیات شفاهی و تألیفی، همواره از ارتباطی دوسویه برخوردار بودهاند. متخصصان معتقدند که نخستین متنهای مکتوبشدهی ادبی، برگردان ادبیات شفاهی آنها بوده است. علاوه بر آن، بسیاری از شاهکارهای ادبی در جهان، از ادبیات شفاهی رایج در جوامع الهام گرفتهاند، مانند بیوولف[۴۷] و شاهنامه.[۴۸]
مکتوب شدن افسانهها و روایات کهن، از نابودی آنها جلوگیری کرده است. بسیاری از این آثار، پس از مکتوب شدن، دوباره در ادبیات شفاهی مردم از جایگاهی ویژه برخودار شدهاند.[۴۹] برخی از آثاری که در ادبیات شفاهی مردم رایج هستند نیز برگرفته از آثار مکتوب بوده و گاهی در روایت آنها، هرچند نوشته شده بودند، تغییراتی بهوجود آمده است، مانند ابیاتی معروف که امروزه بسیار مورد استفاده هستند و بسیاری از افراد، مؤلف آنها را نمیشناسند و تنها متن را در ذهن خود ثبت کردهاند. مانند بیت معروف از سعدی:[۵۰]
الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
یا بیتی از مولانا:[۵۱] الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
یا بیتی معروفی از غزلیات حافظ:[۵۲]
الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
رواج ماشیننوشتهها (ادبیات جادهای)، در دهههای اخیر، رونق اینگونه اشعار را در ادبیات شفاهی، بیشتر کرده است. در ماشیننویسیها، بیشترین تغییرات کلامی رخ داده است. مانند بیتی که از هادیان نقل شده است:[۵۳]
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
اصل این شعر، اثری است از ملک الشعرای بهار:[۵۴] الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
بسیاری از اشعار در رثای امام علی نیز، از طریق دراویش دورهگرد، به ادبیات شفاهی مردم در سالهای اخیر ورود کرده است. شعر معروف شهریار از جملهی این اشعار است:[۵۵]
الگو:آغاز نستعلیق
الگو:شعر الگو:ب الگو:پایان شعر الگو:پایان نستعلیق
در برخی از روایتهای شفاهی و کتبی، تفاوتهایی بنیادین وجود دارد که اغلب در داستانهای حماسی رخ میدهد. برای مثال، در داستان لشکرکشی بهمن پسر اسفندیار به سیستان، زبان و لحن روایت و قضاوت درباره شخصیت بهمن و همچنین هدف او برای این حمله، در روایات شفاهی و کتبی کاملا متفاوت ذکر شده است. در مجموع، 3 روایت کتبی[۵۶] و 14 روایت شفاهی[۵۷] از این افسانه در میان مردم وجود دارد.
پانویس
- ↑ داندس، «ادب شفاهی»، ۱۳۵۳ش، ص25.
- ↑ Chadwick, The Growth of Literature, 1932-1940, I, P11.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶، ص۱۸- ۱۹.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۴۱.
- ↑ بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.
- ↑ بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۳۸۱ش، ص۳۷1.
- ↑ الیاده، افسانه و واقعیت، ۱۳۶۷ش، ص۱۱.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ رحمانی، افسانههای دری، ۱۳۷۴ش، ص۹۳-۹۴.
- ↑ سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.
- ↑ سیپک، ادبیات فولکلور ایران، ۱۳۸۴ش، ص۸۳.
- ↑ قیم، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۱۳۸۷ش، ص۱۱۳۵.
- ↑ صفا، «اشارهای کوتاه به داستانگزاران و داستانگزاری تا دوران صفویه»، ۱۳۶۸ش، ص۴۶۳.
- ↑ بیضایی، نمایش در ایران، ۱۳۴۴ش، ص۷۳؛ خلج، تاریخچۀ نمایش در باختران، ۱۳۶۴ش، ص۶۱.
- ↑ غریبپور، «هنر مقدس صورتخوانی (پردهخوانی)»، ۱۳۷۸ش، ص۵۶.
- ↑ «نبیالله بهاری»، مرشدان پردهخوان ایران، ج15، ۱۳۸۶ش، ص17.
- ↑ چلکوفسکی، «روضة الشهدا و هنرهای نمایشی در ایران»، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۱.
- ↑ انجوی شیرازی، بازیهای نمایشی، ۱۳۵۲ش، ص۱۴.
- ↑ احمدی، کهنههای همیشه نو، ۱۳۸۰ش، ص۴۶-۵۰ و ۱۲۳ و ۱۳۶-۱۴۰.
- ↑ رئیسنیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، ۱۳۷۷ش، ص۸۷.
- ↑ هاشمزاده، تحقیقی در موسیقی سنتی آذربایجان، ۱۳۷۷ش، ص۱۳؛ سفیدگر شهانقی، «نگاهی به هنر و ادبیات عاشیقهای آذربایجان»، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۸-۱۴۰؛ درویشی، آیینه و آواز، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۶.
- ↑ آیدنلو، «پیشینۀ مکتوب و چندصدسالۀ برخی روایات مردمی ـ شفاهی شاهنامه»، ۱۳۸۷ش، ص۷۵.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۱۹۰.
- ↑ اسماعیلپور، اسطوره، بیان نمادین، ۱۳۷۷ش، ص۱۴۱.
- ↑ صوفیزاده، «چیستان و خصوصیتهای آن»، ۱۳۷۲ش، ص۳۶.
- ↑ فرخاریی، «سیری در ادبیات عامیانۀ افغانستان»، ۱۳۸۳ش، ص۱۷۴.
- ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج4، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش، ص۱۹۴.
- ↑ شایستهفر، «تزیینات کتیبهای سنگ قبرهای شیخ صفی و تطبیق آن با نهارخوران گرگـان»، ۱۳۸۸ش، ص۸۰.
- ↑ انجوی شیرازی، گذری و نظری در فرهنگ مردم، ۱۳۷۱ش، ص۳۲-۳۳.
- ↑ قزلایاغ، ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، ۱۳۸۳ش، ص۱۲۸.
- ↑ آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳۲۴-325.
- ↑ آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳26.
- ↑ شایگان، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، ج1، ۱۳۴۶ش، ص21.
- ↑ آموزگار، زبان، فرهنگ و اسطوره، ۱۳۸۶ش، ص۳27.
- ↑ دوستخواه، «یادداشتها»، اوستا، ج2، 1371ش، ص988.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ج1، 1380ش، ص61.
- ↑ تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۱۳۷۶، ص۱۳.
- ↑ زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، ۱۳۸۴ش، ص۷.
- ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ۱۳۴۷ش، ص98.
- ↑ بیهقی، تاریخ بیهق، ۱۳۶۱ش، ص۲۷۱؛
محمد بن منور، اسرار التوحید، ۱۳۳۲ش، ص۳۸۶؛
راوندی، راحة الصدور، ۱۳۳۳ش، ص۲۹۴ و ۲۹۶ و ۳۳۵-۳۳۶. - ↑ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ۱۳۴۷ش، ص885.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ج2، 1380ش، ص363.
- ↑ ظهیری سمرقندی، سندبادنامه، ۱۳۸۱ش، ص86.
- ↑ بهار، سبکشناسی، ج2، 1380ش، ص55.
- ↑ فوجیموتو، «سفرههای نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، ۱۳۸۵ش، ص۱۸۵.
- ↑ Chadwick, The Growth of Literature, 1932-1940, I, P556-558.
- ↑ خالقی مطلق، «از شاهنامه تا خداینامه»، 1386ش، ص7.
- ↑ انجوی شیرازی، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، ج1، ۱۳۷۹ش، ص۶6؛
مؤید محسنی، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، ۱۳۸۱ش، ص۳۱۴؛
قنبری، «نگاهی به مکتبخانه در ایران»، ۱۳۸۶ش، ص۱۳۰. - ↑ سعدی، بوستان، باب دوم، بخش 14، بیت 8، سایت گنجور.
- ↑ مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 164، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ حافظ، غزلیات، غزل شماره 11، بیت 3، سایت گنجور.
- ↑ هادیان طباییزواره، اُتولنامه، ۱۳۸۸ش، ص۱۶۲.
- ↑ ملک الشعرا بهار، غزلیات، شماره 92، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ شهریار، گزیده ی غزلیات، غزل شماره 2، مناجات، بیت 1، سایت گنجور.
- ↑ فردوسی، شاهنامه، ج5، ۱۳۸۶ش، ص۴۷۱-۴۸۵؛
ثعالبی مرغنی، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ۱۹۰۰م، ص۳۸۶-۳۸۷. - ↑ هفت لشکر، ۱۳۷۷ش، ص۴۸۰؛
سعیدی، طومار شاهنامۀ فردوسی، ج2، ۱۳۸۱ش، ص1120؛
صداقتنژاد، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، ۱۳۷۴ش، ص۷۹۶؛
مشکین، مشکیننامه، ۱۳۸۶ش، ص۲۰۵؛
انجوی شیرازی، فردوسینامه، ۱۳۶۳ش، ج1، ص128-151 و ۱۳۵۸ش، ج۲، ص213-220.
منابع
- آموزگار، ژاله، زبان، فرهنگ و اسطوره، تهران، معین، ۱۳۸۶ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹ش.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فردوسینامه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳-۱۳۵۸ش.
- بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، چاپخانۀ خودکار، 1380ش.
- تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بهتحقیق ژاله آموزگار، تهران، سخن، ۱۳۷۶.
- ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، بهتحقیق زُتنبرگ، پاریس، ۱۹۰۰م.
- حافظ، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
- خالقی مطلق، جلال، «از شاهنامه تا خداینامه»، عصر نو، سال هفتم، شماره 1 و 2، 1386ش.
- داندس، آ.، «ادب شفاهی»، ترجمۀ پوهاند الهام، دفولکلور اوادب دوهمیاشتنی خپرونه، کابل، ۱۳۵۳ش.
- دوستخواه، جلیل، «یادداشتها»، اوستا، تهران، مروارید، 1371ش.
- زرشناس، زهره، میراث ادبی روایی در ایران باستان، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۴ش.
- سعدی، بوستان، باب دوم، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
- سعیدی، مصطفى و هاشمی، احمد ، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، خوشنگار، ۱۳۸۱ش.
- شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش.
- شهریار، گزیده ی غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
- صداقتنژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۷۴ش.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، ۱۳۴۷-۱۳۵۱ش.
- ظهیری سمرقندی، محمد، سندبادنامه، بهتحقیق محمدباقر کمالالدینی، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۱ش.
- فردوسی، شاهنامه، بهتحقیق جلال خالقی مطلق، تهران، نارمک، ۱۳۸۶ش.
- فوجیموتو، ی.، «سفرههای نذری و اهمیت بررسی آداب و رسوم آیینی زنان در ایران»، فرهنگ مردم، تهران،سال5، شماره 18، ۱۳۸۵ش.
- قنبری، محمدرضا، «نگاهی به مکتبخانه در ایران»، فصلنامۀ فرهنگ مردم ایران، تهران، شماره 9، ۱۳۸۶ش.
- مشکین، حسینبابا، مشکیننامه، بهتحقیق داود فتحعلی بیگی، تهران، مؤسسه انجمن نمایشی، ۱۳۸۶ش.
- ملک الشعرا بهار، غزلیات، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
- مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، مرکز کرمانشناسی، ۱۳۸۱ش.
- مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول، سایت گنجور، تاریخ بازدید: 12 دی 1400ش.
- هادیان طباییزواره، جمال، اُتولنامه، تهران، یک، ۱۳۸۸ش.
- هفت لشکر، بهتحقیق مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- Chadwick, H. M. and N. K. Chadwick, The Growth of Literature, Cambridge, 1932-1940