پیشنویس:آرایش: تفاوت میان نسخهها
imported>شاهرودی ابرابزار |
imported>محمدمهدی محمدی لینک داخلی |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{درشت|آرایش}}'''؛ آراستن چهره، مو و اندامها با رنگ و زیورهای گوناگون. | '''{{درشت|آرایش}}'''؛ آراستن چهره، مو و اندامها با رنگ و زیورهای گوناگون. | ||
پذیرش عناصر آراستگی در هر جامعه به باورهای عمومی و ارزشهای همگانی و نیز به منزلت اجتماعی افراد و گروهها در آن جامعه وابسته است. مردم در هر دورهای، شیوههای آرایش و گونههای زیبایی پیشینیان را متناسب با اقتضائات روزگار خویش، ارزیابی میکنند؛ گاهی شیوه آراستگی پیشینیان را برمیگزینند و گاهی زیباییهای تازهای میآفرینند یا با حفظ کیفیت زیبایی پیشین در تحول و غنای آن میکوشند. زنان و دختران ایرانی در گذشته با پایبندی به آداب و رسوم فرهنگی، تا هنگام [[ازدواج]]، خود را نمیآراستند و بهویژه صورت خود را اصلاح نمیکردند. از اینرو تفاوت آشکاری میان چهره زنان شوهرکرده و دختران وجود داشت. بسیاری از دختران ایرانی، نخستین آرایش را هنگام ازدواج و بهمناسبت [[مراسم عروسی|جشن عروسی]]، تجربه میکردند. آرایش عروس ایرانی شامل دو بخش اصلی بود که در مراسم بنداندازان و مراسم [[حنابندان]] جلوهگر میشد. | پذیرش عناصر آراستگی در هر جامعه به باورهای عمومی و ارزشهای همگانی و نیز به منزلت اجتماعی افراد و گروهها در آن جامعه وابسته است. مردم در هر دورهای، شیوههای آرایش و گونههای زیبایی پیشینیان را متناسب با اقتضائات روزگار خویش، ارزیابی میکنند؛ گاهی شیوه آراستگی پیشینیان را برمیگزینند و گاهی زیباییهای تازهای میآفرینند یا با حفظ کیفیت زیبایی پیشین در تحول و غنای آن میکوشند. زنان و دختران ایرانی در گذشته با پایبندی به آداب و رسوم فرهنگی، تا هنگام [[ازدواج]]، خود را نمیآراستند و بهویژه صورت خود را اصلاح نمیکردند. از اینرو تفاوت آشکاری میان چهره زنان شوهرکرده و دختران وجود داشت. بسیاری از دختران ایرانی، نخستین [[آرایش]] را هنگام ازدواج و بهمناسبت [[مراسم عروسی|جشن عروسی]]، تجربه میکردند. [[آرایش عروس]] ایرانی شامل دو بخش اصلی بود که در مراسم بنداندازان و مراسم [[حنابندان]] جلوهگر میشد. | ||
== مفهومشناسی == | ==مفهومشناسی== | ||
واژه آرایش در فرهنگنامهها بهمعنای زیور بهخود گرفتن و خود را خوشنما ساختن آمده است.<ref>آنندراج، فرهنگ آنندراج، 1335ش، ج1، ذیل واژه آرایش.</ref> آرایش در معنای آراستگی با افزودنِ زیورها، در برابر پیرایش بهمعنای زدودن و کاستن قرار میگیرد.<ref>معین، فرهنگ فارسی، 1378، ذیل واژه آرایش.</ref> انسانها از دیرباز برای آراستن اندام، چهره و موی، موادی برگرفته از دانه، ریشه، برگ، ساقه، عصاره و صمغ گیاهان مختلف، سنگهای معدنی، فلزات و چربیهای حیوانی را بهکار گرفتهاند. ایرانیان نیز با بهرهگیری از طبیعت اطرافشان فراوردههایی برای آراستن اندام و سر و مو میساختند و بهخوبی استفاده میکردند. این توانمندی کهن در اصطلاح ایرانی «هرهفت کردن» یا «هفت درهفت کردن» دیده میشود که برای هفتقلم آرایش زنانه شامل [[حنا]]، وسمه، سرخاب، سفیداب، [[سرمه]]، زرک و نهادن خال بر چهره، بهکار میرفت.<ref>[https://www.vajehyab.com/?q=هفت+درهفت&f=dehkhoda&d=en دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه هفت درهفت].</ref> | واژه آرایش در فرهنگنامهها بهمعنای زیور بهخود گرفتن و خود را خوشنما ساختن آمده است.<ref>آنندراج، فرهنگ آنندراج، 1335ش، ج1، ذیل واژه آرایش.</ref> آرایش در معنای آراستگی با افزودنِ زیورها، در برابر پیرایش بهمعنای زدودن و کاستن قرار میگیرد.<ref>معین، فرهنگ فارسی، 1378، ذیل واژه آرایش.</ref> انسانها از دیرباز برای آراستن اندام، چهره و موی، موادی برگرفته از دانه، ریشه، برگ، ساقه، عصاره و صمغ گیاهان مختلف، سنگهای معدنی، فلزات و چربیهای حیوانی را بهکار گرفتهاند. ایرانیان نیز با بهرهگیری از طبیعت اطرافشان فراوردههایی برای آراستن اندام و سر و مو میساختند و بهخوبی استفاده میکردند. این توانمندی کهن در اصطلاح ایرانی «هرهفت کردن» یا «هفت درهفت کردن» دیده میشود که برای هفتقلم آرایش زنانه شامل [[حنا]]، وسمه، سرخاب، سفیداب، [[سرمه]]، زرک و نهادن خال بر چهره، بهکار میرفت.<ref>[https://www.vajehyab.com/?q=هفت+درهفت&f=dehkhoda&d=en دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه هفت درهفت].</ref> | ||
== آرایش در ایران باستان == | ==آرایش در ایران باستان== | ||
ایرانیان از هزاران سال پیش، زیورهای سنگی، فلزی و استخوانی را برای آرایش بهکار میبردند. اصلاح ریش مردان بهشکل مربع، بستن موی سر از پشت با نوار، بالا آوردن موی سر با نیمتاج، استفاده از | ایرانیان از هزاران سال پیش، زیورهای سنگی، فلزی و استخوانی را برای [[آرایش زن|آرایش]] بهکار میبردند. اصلاح ریش مردان بهشکل مربع، بستن موی سر از پشت با نوار، بالا آوردن موی سر با نیمتاج، استفاده از کلاهگیس، مواد آرایشی و جواهرات در دوره مادها مرسوم بوده است. تاج، دستبند، گردنبند زرین و مهرههای شیشهای نیز از زیورهای آن روزگار بوده است.<ref>گیرشمن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، 1346ش، ص264.</ref> در دوران هخامنشی، زنان موی بافتهشده خود را پشتسر جمع میکردند و سر را با تاج و توری میآراستند.<ref>بروسیوس، زنان هخامنشی، 1381ش، ص116-117.</ref> در این دوره پیشه [[آرایشگری زنانه|آرایشگری]]، جایگاه اجتماعی داشته است.<ref>بریان، امپراتوری هخامنشی، 1381ش، ج1، ص347.</ref> | ||
== آرایش ایرانیان در دوره اسلامی == | ==آرایش ایرانیان در دوره اسلامی== | ||
حضور [[اسلام]] در جامعه ایرانی نقطه عطفی بود که ایرانیان را به درآمیختن آداب و سنتهای دیرین خود با آموزههای اسلامی سوق داد. سفارش [[قرآن]] به آراستگی<ref>سوره أعراف، آیه 26 و 32.</ref> و تأکید [[حضرت محمد|پیامبر اسلام]] بر خوشبویی<ref>کلینی، فروع کافی، 1367ش، ج5، ص496.</ref> و زیبندگی ظاهر،<ref>شیخ صدوق، الخصال، 1362، ج1، ص242.</ref> برای ایرانیان جذاب بود. خضاب کردن، شانهزدن موها و معطر کردن آن با روغن و عطرهای خوشبو، پوشیدن جامه سپید برای زیبایی و پاکیزگی، [[آراستگی شوهر]] و زیور بستن زن برای شوهر، از سفارشهای اسلام است که به تدریج بر سبک زندگی ایرانیان اثر گذاشت. در دوره میانه از تاریخ ایران اسلامی، داشتن زلفهای سیاه انبوه و ابروان کمانی و رنگین کردن انگشتان با [[حنا]] و آویختن زیورها و تعویذهای آغشته به عنبر و مشک مرسوم بود.<ref>ارجانی، سمک عیار، 1356ش، ج1، ص22.</ref> گزارشهای تاریخی به استعمال فزاینده عطر و مواد آرایشی در این دوره اشاره کردهاند.<ref>بیانی، زن در ایران عصر مغول، 1352ش، ص70.</ref> بازار پررونق جواهرفروشان [[تبریز]] و علاقه فراوان زنان به خرید [[طلا]] و جواهر در سفرنامه ابنبطوطه مورد توجه قرار گرفته است.<ref>ابنبطوطه، رحله، 1417ق، ج2، ص76.</ref> | حضور [[اسلام]] در جامعه ایرانی نقطه عطفی بود که ایرانیان را به درآمیختن آداب و سنتهای دیرین خود با آموزههای اسلامی سوق داد. سفارش [[قرآن]] به آراستگی<ref>سوره أعراف، آیه 26 و 32.</ref> و تأکید [[حضرت محمد|پیامبر اسلام]] بر خوشبویی<ref>کلینی، فروع کافی، 1367ش، ج5، ص496.</ref> و زیبندگی ظاهر،<ref>شیخ صدوق، الخصال، 1362، ج1، ص242.</ref> برای ایرانیان جذاب بود. خضاب کردن، شانهزدن موها و معطر کردن آن با روغن و [[عطر|عطرهای]] خوشبو، پوشیدن جامه سپید برای زیبایی و پاکیزگی، [[آراستگی شوهر]] و زیور بستن زن برای شوهر، از سفارشهای اسلام است که به تدریج بر سبک زندگی ایرانیان اثر گذاشت. در دوره میانه از تاریخ ایران اسلامی، داشتن زلفهای سیاه انبوه و ابروان کمانی و رنگین کردن انگشتان با [[حنا]] و آویختن زیورها و تعویذهای آغشته به عنبر و مشک مرسوم بود.<ref>ارجانی، سمک عیار، 1356ش، ج1، ص22.</ref> گزارشهای تاریخی به استعمال فزاینده عطر و مواد آرایشی در این دوره اشاره کردهاند.<ref>بیانی، زن در ایران عصر مغول، 1352ش، ص70.</ref> بازار پررونق جواهرفروشان [[تبریز]] و علاقه فراوان زنان به خرید [[طلا]] و جواهر در سفرنامه ابنبطوطه مورد توجه قرار گرفته است.<ref>ابنبطوطه، رحله، 1417ق، ج2، ص76.</ref> | ||
در دوره [[صفویه]]، زنان بافتههای ابریشمین را بر گیسوان خود میآویختند و سر بافتهها را با [[مروارید]] و زیورهای دیگر میآراستند.<ref>شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.</ref> نقشونگار دستها و پاها با حنا از گونههای آرایشی مرسوم زنان در عهد صفوی بود.<ref>شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.</ref> برای مردان تراشیدن موهای سر و گذاردن ریش سیاه پرپشت و آراسته مرسوم بود. برای سپاهیان و نظامیان نیز سبیل بزرگ و انبوهی که انتهای دو سر آن به بناگوش میرسید پسندیدهتر بود.<ref>شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص216.</ref> کاربرد [[عطر]]، مشک، عنبر و غالیه نیز میان مردان و زنان عهد صفوی رایج بود و بسیاری از زنان عطردان کوچکی از مشک و عنبر را به انتهای زیورآلات خود میآویختند.<ref>دهخدا، لغتنامه، ذیل واژهها.</ref> | در دوره [[صفویه]]، زنان بافتههای ابریشمین را بر گیسوان خود میآویختند و سر بافتهها را با [[مروارید]] و زیورهای دیگر میآراستند.<ref>شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.</ref> نقشونگار دستها و پاها با حنا از گونههای آرایشی مرسوم زنان در عهد [[صفویه|صفوی]] بود.<ref>شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.</ref> برای مردان تراشیدن موهای سر و گذاردن ریش سیاه پرپشت و آراسته مرسوم بود. برای سپاهیان و نظامیان نیز سبیل بزرگ و انبوهی که انتهای دو سر آن به بناگوش میرسید پسندیدهتر بود.<ref>شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص216.</ref> کاربرد [[عطر]]، مشک، عنبر و غالیه نیز میان مردان و زنان عهد صفوی رایج بود و بسیاری از زنان عطردان کوچکی از مشک و عنبر را به انتهای زیورآلات خود میآویختند.<ref>دهخدا، لغتنامه، ذیل واژهها.</ref> | ||
مردان عهد زندیه برای آنکه خواجه جلوه نکنند، ریش انبوه سیاهی میگذاشتند. مردان در مراقبت و نگهداری از ریش خود کوشا بودند و همواره [[آینه]] و شانه کوچکی همراه داشتند. آویختن ساعت با زنجیر [[طلا]] یا | مردان عهد زندیه برای آنکه خواجه جلوه نکنند، ریش انبوه سیاهی میگذاشتند. مردان در مراقبت و نگهداری از ریش خود کوشا بودند و همواره [[آینه]] و شانه کوچکی همراه داشتند. آویختن ساعت با زنجیر [[طلا]] یا نقره، عطردان، مهر و نشان از جمله زیورهای مردان در دوره زندیه بود.<ref>رجبی، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، ص39-40.</ref> زنان نیز برای آرایش، کلاهکهای مجلل، قلابدوزی شده و زیورنشان بر سر مینهادند.<ref>ضیاءپور، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، 1348ش، ص396.</ref> بافتن موها و سیاهکردن چشمها با [[سرمه]] و وسمه از ویژگیهای آرایش زنان عهد زندیه است. | ||
در دورهٔ [[قاجاریه]]، ابزار و لوازم آرایش زنانه پیشرفت چشمگیری کرد و استفاده از وسمه، | در دورهٔ [[قاجاریه]]، ابزار و لوازم آرایش زنانه پیشرفت چشمگیری کرد و استفاده از وسمه، [[سرمه]]، سفیداب، سرخاب، زرک و [[حنا]] بسیار گسترش یافت. زیورآرایی میان همه زنان طبقات مختلف جامعه در عهد [[قاجار]] مرسوم بود و هر زنی متناسب با بضاعت مالی به خودآرایی میپرداخت. در این دوره، زنان هر بار که به [[گرمابه]] میرفتند، به شستوشوی سر و بدن و حنابستن و نگارینکردن دستوپا میپرداختند و به آراستگی، توجه کاملی داشتند.<ref>سرنا، آدمها و آیینها در ایران، ۱۳۶۳ش، ص153-156.</ref> داشتن ریش سیاه انبوه از ملاکهای صورت زیبا برای مردان بهشمار میرفت. مردان میانسال نیز موهای سر را به پهنای پیشانی تا پشت گردن میتراشیدند و موهای اطراف شقیقهها را نگه میداشتند. مردان همچنین ریش و موی خود را با حنا رنگ میکردند. ساعتهایی که با زنجیر به جیب جامه متصل میشد و نیز تسبیح و انگشترهای [[عقیق]] و [[فیروزه]] از از زیورهای مردان در دوره قاجار بود.<ref>پولاک، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ۱۳۶۱ش، ص113-114.</ref> | ||
== مواد و لوازم آرایش ایرانی == | ==مواد و لوازم آرایش ایرانی== | ||
مهمترین مواد آرایشی و ابزارهای بهکارگیری آن در جامعه ایرانی، عبارت است از: | مهمترین مواد آرایشی و ابزارهای بهکارگیری آن در جامعه ایرانی، عبارت است از: | ||
* '''حنا''': برگهای خشکشده [[حنا]] از نخستین مواد طبیعی است که بشر برای آرایش بهکار گرفته است. برگهای ساییدهشدهٔ حنا را با آب میآمیزند و خمیر بهدست آمده را بر دست و پا و سر و ریش میبندند.<ref>نفیسی، فرهنگ، ۱۳۱۸ش، ذیل واژه حنا.</ref> بهجز رنگینکردن موی و دستوپا یا سرانگشتان، گاهی زنان با حنا نقشهایی بر دستوپا میبستند که به آن '''نگار''' میگفتند. با سفارشهای [[حضرت محمد|پیامبر خدا]] دربارهٔ حنابستن و آراستگی تن و جسم، استعمال حنا میان ایرانیان بهویژه هنگام جشنها و آیینهای شادمانی کاربرد بیشتری پیدا کرد. حنابستن پیش از وصال معشوق بهعنوان یک نماد و استعاره نیز در فرهنگ ایرانیان کاربرد دارد و آشکارترین مصداق آن، رزمندگان مسلمان است که آراسته و حنابسته به میدان جنگ میرفتند.<ref>[https://defapress.ir/fa/news/281296/رزمندگان-در-شب-عملیات-حنابندان-راه-میانداختند قنبریان، «رزمندگان در شب عملیات، حنابندان راه میانداختند»، در خبرگزاری دفاع مقدس.]</ref> | *'''حنا''': برگهای خشکشده [[حنا]] از نخستین مواد طبیعی است که بشر برای آرایش بهکار گرفته است. برگهای ساییدهشدهٔ حنا را با آب میآمیزند و خمیر بهدست آمده را بر دست و پا و سر و ریش میبندند.<ref>نفیسی، فرهنگ، ۱۳۱۸ش، ذیل واژه حنا.</ref> بهجز رنگینکردن موی و دستوپا یا سرانگشتان، گاهی زنان با حنا نقشهایی بر دستوپا میبستند که به آن '''نگار''' میگفتند. با سفارشهای [[حضرت محمد|پیامبر خدا]] دربارهٔ حنابستن و آراستگی تن و جسم، استعمال حنا میان ایرانیان بهویژه هنگام جشنها و آیینهای شادمانی کاربرد بیشتری پیدا کرد. حنابستن پیش از وصال معشوق بهعنوان یک نماد و استعاره نیز در فرهنگ ایرانیان کاربرد دارد و آشکارترین مصداق آن، رزمندگان [[مسلمان]] است که آراسته و حنابسته به میدان [[جنگ]] میرفتند.<ref>[https://defapress.ir/fa/news/281296/رزمندگان-در-شب-عملیات-حنابندان-راه-میانداختند قنبریان، «رزمندگان در شب عملیات، حنابندان راه میانداختند»، در خبرگزاری دفاع مقدس.]</ref> | ||
* '''وَسمه''': گیاهی از تیره صلیبیان است که برگی شبیه گیاه «مورد» دارد. برگها یا میوه این گیاه دارای ماده رنگینی است که آن را پس از خشک شدن میسایند و گرد آن را در وسمهجوش میجوشانند. محلول غلیظ و سیاه بهدست آمده را برای سیاه و پرپشت کردن ابروی زنان و سر و ریش مردان بهکار میبرند. زنان در [[تهران]] قدیم برای آنکه وسمه بهتر رنگ بدهد و ابرو را سیاهتر و درخشانتر کند، داخل صابون مخصوص «برگردان» را خالی میکردند و جوشاندهٔ وسمه را در آن میریختند و با ابزار مخصوص، وسمه را بر ابرو میکشیدند.<ref>شهری، طهران قدیم، ۱۳۷۱ش، ج4، ص311-312.</ref> | *'''وَسمه''': گیاهی از تیره صلیبیان است که برگی شبیه گیاه «مورد» دارد. برگها یا میوه این گیاه دارای ماده رنگینی است که آن را پس از خشک شدن میسایند و گرد آن را در وسمهجوش میجوشانند. محلول غلیظ و سیاه بهدست آمده را برای سیاه و پرپشت کردن ابروی زنان و سر و ریش مردان بهکار میبرند. زنان در [[تهران]] قدیم برای آنکه وسمه بهتر رنگ بدهد و ابرو را سیاهتر و درخشانتر کند، داخل [[صابون]] مخصوص «برگردان» را خالی میکردند و جوشاندهٔ وسمه را در آن میریختند و با ابزار مخصوص، وسمه را بر ابرو میکشیدند.<ref>شهری، طهران قدیم، ۱۳۷۱ش، ج4، ص311-312.</ref> | ||
* '''سرمه''': مادهای دارویی است که هم برای تقویت روشنی چشم و هم برای خودآرایی بهکار میرود. گرد سرمه را در ظرفهای موسوم به سرمهدان میریختند که صنعتگران آنها را از جنس [[ | *'''سرمه''': مادهای دارویی است که هم برای تقویت روشنی چشم و هم برای خودآرایی بهکار میرود. گرد سرمه را در ظرفهای موسوم به سرمهدان میریختند که صنعتگران آنها را از جنس مس، نقره، [[برنج]] یا چوب میساختند و روی آنها شکلهای زیبایی قلمزنی میکردند. سرمهدانهای پارچهای از جنس مخمل یا [[ترمه]] نیز وجود داشت که روی آنها [[سوزندوزی]]، ملیلهدوزی، مرواریددوزی و منجوقدوزی میکردند. سرمه را بهکمک ابزاری بهنام میل سرمه به چشم میکشیدند و لبههای درونی پلک و پشت پلک و مژگان را با آن سیاه میکردند. میل سرمه را معمولاً از عاج، فلز یا چوب میساختند و سر آن را مرصع میکردند.<ref>سمسار، «آرایش و هنر»، ۱۳۴۲ش، ش۱۶، ص39-43.</ref> | ||
* '''سفیداب''': گرد سفیدی است از جنس فلز روی بود و زنان بهجای پودرهای امروزی، برای سفید کردن چهره و پوشاندن ناهمواریهای صورت از آن بهره میگرفتند. سفیداب را گاهی از قلع و سرب نیز بهدست میآوردند.<ref>[https://www.vajehyab.com/?q=سفیدآب&f=dehkhoda دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه سفیداب].</ref> گرد سفیداب را در قوطی یا جعبههای فلزی مخصوصی که روی آن نقشهای زیبا کندهکاری شده، و به «پودردان» معروف بود، نگه میداشتند. | *'''سفیداب''': گرد سفیدی است از جنس فلز روی بود و زنان بهجای پودرهای امروزی، برای سفید کردن چهره و پوشاندن ناهمواریهای صورت از آن بهره میگرفتند. سفیداب را گاهی از قلع و سرب نیز بهدست میآوردند.<ref>[https://www.vajehyab.com/?q=سفیدآب&f=dehkhoda دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه سفیداب].</ref> گرد سفیداب را در قوطی یا جعبههای فلزی مخصوصی که روی آن نقشهای زیبا کندهکاری شده، و به «پودردان» معروف بود، نگه میداشتند. | ||
* '''سرخاب''': گرد سرخی است که زنان برای خوشرنگ ساختن چهره روی سفیداب بر گونه، چانه و لبها میمالیدند. درگذشته سرخاب را بهصورت صابونهای خشک نیز میساختند. زنان برای ساختن چهرهای طبیعی و خوش آب و رنگ با مهارت خاصی سرخاب را بر پوست صورت میمالیدند.<ref>شهری، طهران قدیم، ۱۳۷۱ش، ج4، ص312-313.</ref> | *'''سرخاب''': گرد سرخی است که زنان برای خوشرنگ ساختن چهره روی سفیداب بر گونه، چانه و لبها میمالیدند. درگذشته سرخاب را بهصورت صابونهای خشک نیز میساختند. زنان برای ساختن چهرهای طبیعی و خوش آب و رنگ با مهارت خاصی سرخاب را بر پوست صورت میمالیدند.<ref>شهری، طهران قدیم، ۱۳۷۱ش، ج4، ص312-313.</ref> | ||
* '''زرک''': خردههای ریز [[طلا]] یا زرورق است که زنان بر روی و موی خود میپاشیدند. زرک را گاهی بهصورت پولکهای خال مانند به پیشانی، پشت پلکها، روی گونهها و چانه نیز میچسباندند.<ref>[https://www.vajehyab.com/dehkhoda/زرک-5 دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه زرک].</ref> زرک درگذشته از طلای خالص ساخته میشد و بههمین دلیل، فقط زنان اشرافی و ثروتمند میتوانستند از آن استفاده کنند. | *'''زرک''': خردههای ریز [[طلا]] یا زرورق است که زنان بر روی و موی خود میپاشیدند. زرک را گاهی بهصورت پولکهای خال مانند به پیشانی، پشت پلکها، روی گونهها و چانه نیز میچسباندند.<ref>[https://www.vajehyab.com/dehkhoda/زرک-5 دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه زرک].</ref> زرک درگذشته از طلای خالص ساخته میشد و بههمین دلیل، فقط زنان اشرافی و ثروتمند میتوانستند از آن استفاده کنند. | ||
* '''خال''': زنان ایرانی از دیرباز بهجز خالهای طبیعی، با [[سرمه]] و وسمه خالهایی بر صورت مینهادند. گاهی در داخل گرد سرمه یا وسمه عنبر و مُشک میریختند. از اینرو خالی که بر چهره مینشاندند، خوشبو و به اصطلاح عنبرین بود. گاه خال طبیعی چهره خود را ـ که به آن خال هاشمی میگفتند ـ پُر رنگ میکردند. | *'''خال''': زنان ایرانی از دیرباز بهجز خالهای طبیعی، با [[سرمه]] و وسمه خالهایی بر صورت مینهادند. گاهی در داخل گرد سرمه یا وسمه عنبر و مُشک میریختند. از اینرو خالی که بر چهره مینشاندند، خوشبو و به اصطلاح عنبرین بود. گاه خال طبیعی چهره خود را ـ که به آن خال هاشمی میگفتند ـ پُر رنگ میکردند. | ||
* '''غالیه''': ترکیبی از انواع عطرها و بوهای خوش مانند عنبر، مشک، عرقهای خوشبو، | *'''غالیه''': ترکیبی از انواع عطرها و بوهای خوش مانند عنبر، مشک، عرقهای خوشبو، [[عود]]، صندل و [[گلاب]] را که مردان و زنان با آن موهای سر و ریش خود را خوشبو میساختند، غالیه میگفتند.<ref>[https://www.vajehyab.com/dehkhoda/غالیة دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه غالیه].</ref> گاهی غالیه را بهصورت جامد درمیآوردند و هنگام بافتن گیسوان میان آن جای میدادند تا گیسوان همواره خوشبو و عطرآگین باشد. | ||
== مراسم بنداندازان == | ==مراسم بنداندازان== | ||
مراسمِ بنداندازان، نماد مرحلهای تازه در زندگی دختر و از اساسیترین مراسم پیش از عروسی بود. چند روز پیش از جشن عروسی، زن آرایشگر ماهر و خوشدست و سفیدبختی را به خانه عروس میخواندند تا صورت عروس را بند بیندازد. خانوادهٔ عروس در روز بنداندازان، بساط جشن و [[شادی]] را همراه با ساز و دهل و آواز میگستردند و خانواده داماد را دعوت میکردند.<ref>کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص136-138.</ref> | مراسمِ بنداندازان، نماد مرحلهای تازه در زندگی دختر و از اساسیترین مراسم پیش از [[مراسم عروسی|عروسی]] بود. چند روز پیش از جشن عروسی، زن [[آرایشگری زنانه|آرایشگر]] ماهر و خوشدست و سفیدبختی را به خانه عروس میخواندند تا صورت عروس را بند بیندازد. خانوادهٔ عروس در روز بنداندازان، بساط جشن و [[شادی]] را همراه با ساز و [[دهل]] و آواز میگستردند و [[خانواده]] داماد را دعوت میکردند.<ref>کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص136-138.</ref> | ||
کندن نخستین مو از صورت عروس در خردهفرهنگهای مختلف [[ایران]] آداب ویژهای داشت؛ مثلاً در خراسان در روز نَخَهکردن (بند انداختن) پیش از اینکه بندانداز صورت عروس را بند بیندازد، مادر داماد و عروس مویی از پیشانی عروس برمیداشتند.<ref>شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص174.</ref> گاه نیز زن سفیدبختی را وامیداشتند تا مویی از روی عروس بکند تا با این کار عروس هم مانند او خوشبخت و سعادتمند شود. در اردکان به مراسم بنداندازان «هَفهکُنی» میگویند. زن بندانداز در اردکان نخستین موی صورت عروس را همراه با حبهای از نبات برمیدارد.<ref>طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامه اردکان، ۱۳۸۱ش، ص342.</ref> در [[تهران]] بهجز بندانداز، یک آرایشگر دیگر نیز ویژه آراستن چهره عروس دعوت میشد. دختران در برخی شهرها و روستاها تا پیش از رفتن به خانه شوهر، فرق سرِ خود را نمیگشودند و موهای خود را دخترانه شانه میکردند. از اینرو در مراسم بنداندازان، زن بندانداز سکهای [[طلا]] یا نقره به نام سکه فرق بازکنی از مادر عروس میگرفت و بعد از آن فرق سر را از وسط باز کرده و موها را به دو طرف شانه میکرد یا میبافت.<ref>کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص142.</ref> | کندن نخستین مو از صورت عروس در خردهفرهنگهای مختلف [[ایران]] آداب ویژهای داشت؛ مثلاً در [[خراسان]] در روز نَخَهکردن (بند انداختن) پیش از اینکه بندانداز صورت عروس را بند بیندازد، مادر داماد و عروس مویی از پیشانی عروس برمیداشتند.<ref>شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص174.</ref> گاه نیز زن سفیدبختی را وامیداشتند تا مویی از روی عروس بکند تا با این کار عروس هم مانند او خوشبخت و سعادتمند شود. در اردکان به مراسم بنداندازان «هَفهکُنی» میگویند. زن بندانداز در اردکان نخستین موی صورت عروس را همراه با حبهای از نبات برمیدارد.<ref>طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامه اردکان، ۱۳۸۱ش، ص342.</ref> در [[تهران]] بهجز بندانداز، یک آرایشگر دیگر نیز ویژه آراستن چهره عروس دعوت میشد. دختران در برخی شهرها و روستاها تا پیش از رفتن به خانه شوهر، فرق سرِ خود را نمیگشودند و موهای خود را دخترانه شانه میکردند. از اینرو در مراسم بنداندازان، زن بندانداز سکهای [[طلا]] یا نقره به نام سکه فرق بازکنی از مادر عروس میگرفت و بعد از آن فرق سر را از وسط باز کرده و موها را به دو طرف شانه میکرد یا میبافت.<ref>کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص142.</ref> | ||
== مراسم حنابندان == | ==مراسم حنابندان== | ||
برای مراسم حنابندان در جشن عقد و عروسی، مهمانهایی از سوی خانواده داماد و عروس دعوت میشدند. در این مراسم، سرانگشتان عروس را [[حنا]] میبستند که به آن حنای سرانگشتی یا سر فندقی میگفتند. سپس در کف پا و دستهای عروس با حنا شکلهایی را نقشونگار میکردند.<ref>صدری افشار، فرهنگ معاصر فارسی، 1388ش، ج1، ص814.</ref> فردای روز حنابندان عروس به همراه زنان خانواده داماد به گرمابه برده میشد و پس از شستوشو، آرایشگر به آراستن مو و سر و صورت عروس میپرداخت. گاهی بر سر و روی عروس زیورهای متعددی مانند تیته، جقه، عقدرو، فندک و طوق طلا میآویختند. در برخی شهرها عروس و داماد را جداگانه حنا میبستند؛ مثلاً در خراسان صبح روز عروسی، [[حمام]] عمومی را قرق میکردند و عروس و زنان خانواده داماد برای حنابندان به حمام میرفتند. همزمان نیز ساقدوشهای داماد او را برای حنا بستن به حمام میبردند.<ref>شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص183-189.</ref> مراسم [[حنابندان]] امروزه نیز در بسیاری از شهرها و روستاهای مناطق مختلف [[ایران]] برگزار میشود. | برای مراسم حنابندان در جشن عقد و عروسی، مهمانهایی از سوی خانواده داماد و عروس دعوت میشدند. در این مراسم، سرانگشتان عروس را [[حنا]] میبستند که به آن حنای سرانگشتی یا سر فندقی میگفتند. سپس در کف پا و دستهای عروس با حنا شکلهایی را نقشونگار میکردند.<ref>صدری افشار، فرهنگ معاصر فارسی، 1388ش، ج1، ص814.</ref> فردای روز حنابندان عروس به همراه زنان خانواده داماد به گرمابه برده میشد و پس از شستوشو، آرایشگر به آراستن مو و سر و صورت عروس میپرداخت. گاهی بر سر و روی عروس زیورهای متعددی مانند تیته، جقه، عقدرو، فندک و طوق [[طلا]] میآویختند. در برخی شهرها عروس و داماد را جداگانه [[حنا]] میبستند؛ مثلاً در [[خراسان]] صبح روز عروسی، [[حمام]] عمومی را قرق میکردند و عروس و زنان خانواده داماد برای حنابندان به حمام میرفتند. همزمان نیز ساقدوشهای داماد او را برای حنا بستن به حمام میبردند.<ref>شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص183-189.</ref> مراسم [[حنابندان]] امروزه نیز در بسیاری از شهرها و روستاهای مناطق مختلف [[ایران]] برگزار میشود. | ||
== پانویس == | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
== منابع == | ==منابع== | ||
{{آغاز منابع}} | {{آغاز منابع}} | ||
* قرآن | * قرآن | ||
نسخهٔ ۳۰ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۴
آرایش؛ آراستن چهره، مو و اندامها با رنگ و زیورهای گوناگون.
پذیرش عناصر آراستگی در هر جامعه به باورهای عمومی و ارزشهای همگانی و نیز به منزلت اجتماعی افراد و گروهها در آن جامعه وابسته است. مردم در هر دورهای، شیوههای آرایش و گونههای زیبایی پیشینیان را متناسب با اقتضائات روزگار خویش، ارزیابی میکنند؛ گاهی شیوه آراستگی پیشینیان را برمیگزینند و گاهی زیباییهای تازهای میآفرینند یا با حفظ کیفیت زیبایی پیشین در تحول و غنای آن میکوشند. زنان و دختران ایرانی در گذشته با پایبندی به آداب و رسوم فرهنگی، تا هنگام ازدواج، خود را نمیآراستند و بهویژه صورت خود را اصلاح نمیکردند. از اینرو تفاوت آشکاری میان چهره زنان شوهرکرده و دختران وجود داشت. بسیاری از دختران ایرانی، نخستین آرایش را هنگام ازدواج و بهمناسبت جشن عروسی، تجربه میکردند. آرایش عروس ایرانی شامل دو بخش اصلی بود که در مراسم بنداندازان و مراسم حنابندان جلوهگر میشد.
مفهومشناسی
واژه آرایش در فرهنگنامهها بهمعنای زیور بهخود گرفتن و خود را خوشنما ساختن آمده است.[۱] آرایش در معنای آراستگی با افزودنِ زیورها، در برابر پیرایش بهمعنای زدودن و کاستن قرار میگیرد.[۲] انسانها از دیرباز برای آراستن اندام، چهره و موی، موادی برگرفته از دانه، ریشه، برگ، ساقه، عصاره و صمغ گیاهان مختلف، سنگهای معدنی، فلزات و چربیهای حیوانی را بهکار گرفتهاند. ایرانیان نیز با بهرهگیری از طبیعت اطرافشان فراوردههایی برای آراستن اندام و سر و مو میساختند و بهخوبی استفاده میکردند. این توانمندی کهن در اصطلاح ایرانی «هرهفت کردن» یا «هفت درهفت کردن» دیده میشود که برای هفتقلم آرایش زنانه شامل حنا، وسمه، سرخاب، سفیداب، سرمه، زرک و نهادن خال بر چهره، بهکار میرفت.[۳]
آرایش در ایران باستان
ایرانیان از هزاران سال پیش، زیورهای سنگی، فلزی و استخوانی را برای آرایش بهکار میبردند. اصلاح ریش مردان بهشکل مربع، بستن موی سر از پشت با نوار، بالا آوردن موی سر با نیمتاج، استفاده از کلاهگیس، مواد آرایشی و جواهرات در دوره مادها مرسوم بوده است. تاج، دستبند، گردنبند زرین و مهرههای شیشهای نیز از زیورهای آن روزگار بوده است.[۴] در دوران هخامنشی، زنان موی بافتهشده خود را پشتسر جمع میکردند و سر را با تاج و توری میآراستند.[۵] در این دوره پیشه آرایشگری، جایگاه اجتماعی داشته است.[۶]
آرایش ایرانیان در دوره اسلامی
حضور اسلام در جامعه ایرانی نقطه عطفی بود که ایرانیان را به درآمیختن آداب و سنتهای دیرین خود با آموزههای اسلامی سوق داد. سفارش قرآن به آراستگی[۷] و تأکید پیامبر اسلام بر خوشبویی[۸] و زیبندگی ظاهر،[۹] برای ایرانیان جذاب بود. خضاب کردن، شانهزدن موها و معطر کردن آن با روغن و عطرهای خوشبو، پوشیدن جامه سپید برای زیبایی و پاکیزگی، آراستگی شوهر و زیور بستن زن برای شوهر، از سفارشهای اسلام است که به تدریج بر سبک زندگی ایرانیان اثر گذاشت. در دوره میانه از تاریخ ایران اسلامی، داشتن زلفهای سیاه انبوه و ابروان کمانی و رنگین کردن انگشتان با حنا و آویختن زیورها و تعویذهای آغشته به عنبر و مشک مرسوم بود.[۱۰] گزارشهای تاریخی به استعمال فزاینده عطر و مواد آرایشی در این دوره اشاره کردهاند.[۱۱] بازار پررونق جواهرفروشان تبریز و علاقه فراوان زنان به خرید طلا و جواهر در سفرنامه ابنبطوطه مورد توجه قرار گرفته است.[۱۲]
در دوره صفویه، زنان بافتههای ابریشمین را بر گیسوان خود میآویختند و سر بافتهها را با مروارید و زیورهای دیگر میآراستند.[۱۳] نقشونگار دستها و پاها با حنا از گونههای آرایشی مرسوم زنان در عهد صفوی بود.[۱۴] برای مردان تراشیدن موهای سر و گذاردن ریش سیاه پرپشت و آراسته مرسوم بود. برای سپاهیان و نظامیان نیز سبیل بزرگ و انبوهی که انتهای دو سر آن به بناگوش میرسید پسندیدهتر بود.[۱۵] کاربرد عطر، مشک، عنبر و غالیه نیز میان مردان و زنان عهد صفوی رایج بود و بسیاری از زنان عطردان کوچکی از مشک و عنبر را به انتهای زیورآلات خود میآویختند.[۱۶]
مردان عهد زندیه برای آنکه خواجه جلوه نکنند، ریش انبوه سیاهی میگذاشتند. مردان در مراقبت و نگهداری از ریش خود کوشا بودند و همواره آینه و شانه کوچکی همراه داشتند. آویختن ساعت با زنجیر طلا یا نقره، عطردان، مهر و نشان از جمله زیورهای مردان در دوره زندیه بود.[۱۷] زنان نیز برای آرایش، کلاهکهای مجلل، قلابدوزی شده و زیورنشان بر سر مینهادند.[۱۸] بافتن موها و سیاهکردن چشمها با سرمه و وسمه از ویژگیهای آرایش زنان عهد زندیه است.
در دورهٔ قاجاریه، ابزار و لوازم آرایش زنانه پیشرفت چشمگیری کرد و استفاده از وسمه، سرمه، سفیداب، سرخاب، زرک و حنا بسیار گسترش یافت. زیورآرایی میان همه زنان طبقات مختلف جامعه در عهد قاجار مرسوم بود و هر زنی متناسب با بضاعت مالی به خودآرایی میپرداخت. در این دوره، زنان هر بار که به گرمابه میرفتند، به شستوشوی سر و بدن و حنابستن و نگارینکردن دستوپا میپرداختند و به آراستگی، توجه کاملی داشتند.[۱۹] داشتن ریش سیاه انبوه از ملاکهای صورت زیبا برای مردان بهشمار میرفت. مردان میانسال نیز موهای سر را به پهنای پیشانی تا پشت گردن میتراشیدند و موهای اطراف شقیقهها را نگه میداشتند. مردان همچنین ریش و موی خود را با حنا رنگ میکردند. ساعتهایی که با زنجیر به جیب جامه متصل میشد و نیز تسبیح و انگشترهای عقیق و فیروزه از از زیورهای مردان در دوره قاجار بود.[۲۰]
مواد و لوازم آرایش ایرانی
مهمترین مواد آرایشی و ابزارهای بهکارگیری آن در جامعه ایرانی، عبارت است از:
- حنا: برگهای خشکشده حنا از نخستین مواد طبیعی است که بشر برای آرایش بهکار گرفته است. برگهای ساییدهشدهٔ حنا را با آب میآمیزند و خمیر بهدست آمده را بر دست و پا و سر و ریش میبندند.[۲۱] بهجز رنگینکردن موی و دستوپا یا سرانگشتان، گاهی زنان با حنا نقشهایی بر دستوپا میبستند که به آن نگار میگفتند. با سفارشهای پیامبر خدا دربارهٔ حنابستن و آراستگی تن و جسم، استعمال حنا میان ایرانیان بهویژه هنگام جشنها و آیینهای شادمانی کاربرد بیشتری پیدا کرد. حنابستن پیش از وصال معشوق بهعنوان یک نماد و استعاره نیز در فرهنگ ایرانیان کاربرد دارد و آشکارترین مصداق آن، رزمندگان مسلمان است که آراسته و حنابسته به میدان جنگ میرفتند.[۲۲]
- وَسمه: گیاهی از تیره صلیبیان است که برگی شبیه گیاه «مورد» دارد. برگها یا میوه این گیاه دارای ماده رنگینی است که آن را پس از خشک شدن میسایند و گرد آن را در وسمهجوش میجوشانند. محلول غلیظ و سیاه بهدست آمده را برای سیاه و پرپشت کردن ابروی زنان و سر و ریش مردان بهکار میبرند. زنان در تهران قدیم برای آنکه وسمه بهتر رنگ بدهد و ابرو را سیاهتر و درخشانتر کند، داخل صابون مخصوص «برگردان» را خالی میکردند و جوشاندهٔ وسمه را در آن میریختند و با ابزار مخصوص، وسمه را بر ابرو میکشیدند.[۲۳]
- سرمه: مادهای دارویی است که هم برای تقویت روشنی چشم و هم برای خودآرایی بهکار میرود. گرد سرمه را در ظرفهای موسوم به سرمهدان میریختند که صنعتگران آنها را از جنس مس، نقره، برنج یا چوب میساختند و روی آنها شکلهای زیبایی قلمزنی میکردند. سرمهدانهای پارچهای از جنس مخمل یا ترمه نیز وجود داشت که روی آنها سوزندوزی، ملیلهدوزی، مرواریددوزی و منجوقدوزی میکردند. سرمه را بهکمک ابزاری بهنام میل سرمه به چشم میکشیدند و لبههای درونی پلک و پشت پلک و مژگان را با آن سیاه میکردند. میل سرمه را معمولاً از عاج، فلز یا چوب میساختند و سر آن را مرصع میکردند.[۲۴]
- سفیداب: گرد سفیدی است از جنس فلز روی بود و زنان بهجای پودرهای امروزی، برای سفید کردن چهره و پوشاندن ناهمواریهای صورت از آن بهره میگرفتند. سفیداب را گاهی از قلع و سرب نیز بهدست میآوردند.[۲۵] گرد سفیداب را در قوطی یا جعبههای فلزی مخصوصی که روی آن نقشهای زیبا کندهکاری شده، و به «پودردان» معروف بود، نگه میداشتند.
- سرخاب: گرد سرخی است که زنان برای خوشرنگ ساختن چهره روی سفیداب بر گونه، چانه و لبها میمالیدند. درگذشته سرخاب را بهصورت صابونهای خشک نیز میساختند. زنان برای ساختن چهرهای طبیعی و خوش آب و رنگ با مهارت خاصی سرخاب را بر پوست صورت میمالیدند.[۲۶]
- زرک: خردههای ریز طلا یا زرورق است که زنان بر روی و موی خود میپاشیدند. زرک را گاهی بهصورت پولکهای خال مانند به پیشانی، پشت پلکها، روی گونهها و چانه نیز میچسباندند.[۲۷] زرک درگذشته از طلای خالص ساخته میشد و بههمین دلیل، فقط زنان اشرافی و ثروتمند میتوانستند از آن استفاده کنند.
- خال: زنان ایرانی از دیرباز بهجز خالهای طبیعی، با سرمه و وسمه خالهایی بر صورت مینهادند. گاهی در داخل گرد سرمه یا وسمه عنبر و مُشک میریختند. از اینرو خالی که بر چهره مینشاندند، خوشبو و به اصطلاح عنبرین بود. گاه خال طبیعی چهره خود را ـ که به آن خال هاشمی میگفتند ـ پُر رنگ میکردند.
- غالیه: ترکیبی از انواع عطرها و بوهای خوش مانند عنبر، مشک، عرقهای خوشبو، عود، صندل و گلاب را که مردان و زنان با آن موهای سر و ریش خود را خوشبو میساختند، غالیه میگفتند.[۲۸] گاهی غالیه را بهصورت جامد درمیآوردند و هنگام بافتن گیسوان میان آن جای میدادند تا گیسوان همواره خوشبو و عطرآگین باشد.
مراسم بنداندازان
مراسمِ بنداندازان، نماد مرحلهای تازه در زندگی دختر و از اساسیترین مراسم پیش از عروسی بود. چند روز پیش از جشن عروسی، زن آرایشگر ماهر و خوشدست و سفیدبختی را به خانه عروس میخواندند تا صورت عروس را بند بیندازد. خانوادهٔ عروس در روز بنداندازان، بساط جشن و شادی را همراه با ساز و دهل و آواز میگستردند و خانواده داماد را دعوت میکردند.[۲۹]
کندن نخستین مو از صورت عروس در خردهفرهنگهای مختلف ایران آداب ویژهای داشت؛ مثلاً در خراسان در روز نَخَهکردن (بند انداختن) پیش از اینکه بندانداز صورت عروس را بند بیندازد، مادر داماد و عروس مویی از پیشانی عروس برمیداشتند.[۳۰] گاه نیز زن سفیدبختی را وامیداشتند تا مویی از روی عروس بکند تا با این کار عروس هم مانند او خوشبخت و سعادتمند شود. در اردکان به مراسم بنداندازان «هَفهکُنی» میگویند. زن بندانداز در اردکان نخستین موی صورت عروس را همراه با حبهای از نبات برمیدارد.[۳۱] در تهران بهجز بندانداز، یک آرایشگر دیگر نیز ویژه آراستن چهره عروس دعوت میشد. دختران در برخی شهرها و روستاها تا پیش از رفتن به خانه شوهر، فرق سرِ خود را نمیگشودند و موهای خود را دخترانه شانه میکردند. از اینرو در مراسم بنداندازان، زن بندانداز سکهای طلا یا نقره به نام سکه فرق بازکنی از مادر عروس میگرفت و بعد از آن فرق سر را از وسط باز کرده و موها را به دو طرف شانه میکرد یا میبافت.[۳۲]
مراسم حنابندان
برای مراسم حنابندان در جشن عقد و عروسی، مهمانهایی از سوی خانواده داماد و عروس دعوت میشدند. در این مراسم، سرانگشتان عروس را حنا میبستند که به آن حنای سرانگشتی یا سر فندقی میگفتند. سپس در کف پا و دستهای عروس با حنا شکلهایی را نقشونگار میکردند.[۳۳] فردای روز حنابندان عروس به همراه زنان خانواده داماد به گرمابه برده میشد و پس از شستوشو، آرایشگر به آراستن مو و سر و صورت عروس میپرداخت. گاهی بر سر و روی عروس زیورهای متعددی مانند تیته، جقه، عقدرو، فندک و طوق طلا میآویختند. در برخی شهرها عروس و داماد را جداگانه حنا میبستند؛ مثلاً در خراسان صبح روز عروسی، حمام عمومی را قرق میکردند و عروس و زنان خانواده داماد برای حنابندان به حمام میرفتند. همزمان نیز ساقدوشهای داماد او را برای حنا بستن به حمام میبردند.[۳۴] مراسم حنابندان امروزه نیز در بسیاری از شهرها و روستاهای مناطق مختلف ایران برگزار میشود.
پانویس
- ↑ آنندراج، فرهنگ آنندراج، 1335ش، ج1، ذیل واژه آرایش.
- ↑ معین، فرهنگ فارسی، 1378، ذیل واژه آرایش.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه هفت درهفت.
- ↑ گیرشمن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، 1346ش، ص264.
- ↑ بروسیوس، زنان هخامنشی، 1381ش، ص116-117.
- ↑ بریان، امپراتوری هخامنشی، 1381ش، ج1، ص347.
- ↑ سوره أعراف، آیه 26 و 32.
- ↑ کلینی، فروع کافی، 1367ش، ج5، ص496.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، 1362، ج1، ص242.
- ↑ ارجانی، سمک عیار، 1356ش، ج1، ص22.
- ↑ بیانی، زن در ایران عصر مغول، 1352ش، ص70.
- ↑ ابنبطوطه، رحله، 1417ق، ج2، ص76.
- ↑ شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.
- ↑ شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص73.
- ↑ شاردن، سیاحتنامه، 1336ش، ج4، ص216.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژهها.
- ↑ رجبی، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، ص39-40.
- ↑ ضیاءپور، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، 1348ش، ص396.
- ↑ سرنا، آدمها و آیینها در ایران، ۱۳۶۳ش، ص153-156.
- ↑ پولاک، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ۱۳۶۱ش، ص113-114.
- ↑ نفیسی، فرهنگ، ۱۳۱۸ش، ذیل واژه حنا.
- ↑ قنبریان، «رزمندگان در شب عملیات، حنابندان راه میانداختند»، در خبرگزاری دفاع مقدس.
- ↑ شهری، طهران قدیم، ۱۳۷۱ش، ج4، ص311-312.
- ↑ سمسار، «آرایش و هنر»، ۱۳۴۲ش، ش۱۶، ص39-43.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه سفیداب.
- ↑ شهری، طهران قدیم، ۱۳۷۱ش، ج4، ص312-313.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه زرک.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه غالیه.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص136-138.
- ↑ شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص174.
- ↑ طباطبایی اردکانی، فرهنگ عامه اردکان، ۱۳۸۱ش، ص342.
- ↑ کتیرایی، از خشت تا خشت، ۱۳۴۸ش، ص142.
- ↑ صدری افشار، فرهنگ معاصر فارسی، 1388ش، ج1، ص814.
- ↑ شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، ۱۳۶۳ش، ص183-189.
منابع
- قرآن
- آنندراج، محمد پادشاه، فرهنگ آنندراج، بهکوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، ۱۳۳۵ش.
- ابنبطوطه، رحله، رباط، أکادیمیه المملکه المغربیه، ۱۴۱۷ق.
- ارجانی، فرامرز، سمک عیار، بهکوشش پرویز خانلری، تهران، ۱۳۵۶ش.
- بریان، پییر، امپراتوری هخامنشی، ترجمه ناهید فروغان، تهران، قطره، ۱۳۸۱ش.
- بروسیوس، ماریا، زنان هخامنشی، ترجمه هایده مشایخ، تهران، هرمس، ۱۳۸۱ش.
- بیانی، شیرین، زن در ایران عصر مغول، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲ش.
- پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه: ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱ش.
- دلا واله، پیترو، سفرنامه، ترجمه شعاعالدین شفا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
- رجبی، پرویز، «لباس و آرایش ایرانیان در سده دوازدهم هجری»، در مجله هنر و مردم، شماره ۱۰۵، ۱۳۵۰ش.
- سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران، زوار، ۱۳۶۳ش.
- سمسار، محمدحسن، «آرایش و هنر»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۲ش، ش۱۶.
- شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمه محمد عباسی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۳۶ش.
- شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، سروش، ۱۳۶۳ش.
- شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، معین، ۱۳۷۱ش.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
- صدری افشار، غلامحسین و دیگران، فرهنگ معاصر فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۸ش.
- ضیاءپور، جلیل، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۸ش.
- طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامه اردکان، تهران، شورای فرهنگ عمومی استان یزد، ۱۳۸۱ش.
- قنبریان، حسین، «رزمندگان در شب عملیات، حنابندان راه میانداختند»، در خبرگزاری دفاع مقدس، تاریخ درج مطلب: ۱۲ فروردین ۱۳۹۸.
- کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۸ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۷ش.
- گیرشمن، رومن، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمه عیسی بهنام، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶ش.
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۸ش.
- نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، بهکوشش محمدعلی فروغی، تهران، خیام، ۱۳۱۸ش.