پیشنویس:آتشخانه: تفاوت میان نسخهها
imported>سید حسین رهیاب بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>محمدمهدی محمدی لینک داخلی |
||
| (۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:آتش خانه.jpg|جایگزین=یک زن افغانستانی در حال پخت غذا در آتشخانه |بندانگشتی|یک زن افغانستانی در حال پخت غذا در آتشخانه ]] | |||
آتشخانه که در برخی از مناطق | {{درشت|'''آتشخانه؛'''}} نامگذاری بخشی از خانه برای انجام پخت و پز در افغانستان و نماد تقدسپنداری آتش در ایران باستان. | ||
==نامگذاری== | |||
آتشخانه ( | آتشخانه که در برخی از مناطق اَلَوخانه هم میگویند در مناطق روستایی افغانستان، شبیه [[آشپزخانه]] بود که از آن برای پخت [[نان]]، تهیهٔ غذا و گرم کردن [[خانه]] استفاده میشد. در گذشته، آتش نقش محوری در زندگی روزمرهٔ روستایی مردم افغانستان به ویژه جامعه [[قوم هزاره|هزاره]] داشت. این عنصر علاوهبر منبع روشنایی و گرمایش، بهعنوان کانون انرژی و فعالیتهای اقتصادی [[خانواده]] عمل میکرد. بههمین دلیل، بخش اصلی خانه که در آن آتش روشن میشد و اموری نظیر پختوپز، تهیه نان و گرم کردن فضا انجام میگرفت، به نام «آتشخانه» شناخته میشد. | ||
==پیشینه== | |||
انسان اولیه در مکان زندگی خود آتش میافروخت و غذا میپخت و در همان محل میخوابید. زندگی در محلی که در آن آتش روشن شده و | این نامگذاری بهطور نمادین بر اهمیت آتش بهعنوان منبع تأمین روشنایی و پایگاه اقتصاد معیشتی خانوار تأکید داشت و جایگاه آن را بهعنوان مرکز زندگی روزمره و تعاملات خانوادگی برجسته میساخت. پژوهشگران احترام مردم مناطق مختلف افغانستان به آتش و نامگذاریهای نمادین آن را نشانهٔ پیوست آنها به [[ایران]] باستان میدانند. | ||
==انواع== | |||
در برخی از مناطق آتشخانه فقط مطبخ و | ==نامگذاری آتشخانه== | ||
==امکانات== | آتشخانه (اَلَوخانه) جای روشنکردن آتش است؛ جایی که مواد سوختنی در آن ریخته میشود و آتش میگیرد. آتشخانه در اصطلاح مردم افغانستان جایی شبیه [[آشپزخانه]] بود که در آن جهت پختوپز و گرم کردن [[خانه]]، آتش روشن میکردند. از آنجا که دود، موجب سیاهی سقف و دیوارهای اتاق میشد به آن سیاهخانه نیز میگفتند.<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص۸۷.</ref> | ||
امکانات موجود در آتشخانه شامل یک دیگدان زمینی، یک تنور، چند تاقچه و محلی برای انبار کردن هیزم (سوخت) بود. دیگدان که به آن کَنَک هم میگفتند بهصورت چُقَوری (گودی) و به شکل اَمرُود (گلابی) ساخته | |||
== | در گویش هزارگی به [[آتشخانه]]، «گولخو» گفته میشود که در این ترکیب «گول»، گونهٔ کهن واژهٔ گل، بهمعنای غنچهٔ شکفته و «خو» کوتاهشدهٔ واژهٔ خانه است؛ بنابراین گلخو جایگاه گل، آتش یا گلخانه معنی میدهد.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۳۸.</ref> واژهٔ «گلخن» نیز بهعنوان یک اصطلاح ریشهدار در ادبیات [[زبان فارسی|فارسی]]، از جایگاه قابل توجهی در فرهنگ عامه برخوردار است. این واژه از دو جزء «گل» بهمعنای حرارت، اخگر و آتش، و «خن» که مخفف «خانه» است، تشکیل شده است.<ref>دهخدا، لغتنامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.</ref> | ||
بر اساس منابع معتبر لغوی همچون برهان قاطع و غیاث اللغات، گلخن به آتشگاه حمام یا بهطور کلی به فضای اختصاصی روشنکردن آتش اطلاق میشده است. این اصطلاح به ویژه در گویش هزارگی که در آن به خانه، «خنه» گفته میشود، همخوانی کامل دارد و نشاندهندهٔ پیوند عمیق بین زبان و سبک زندگی در این فرهنگ است. کاربرد این واژه در متون کهن و فرهنگ عامه، گویای اهمیت آتش بهعنوان عنصری حیاتی در تأمین گرمایش و روشنایی در زندگی روزمره است.<ref>دهخدا، لغتنامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.</ref> | |||
==پیشینه آتشخانه== | |||
انسان اولیه در مکان زندگی خود آتش میافروخت و غذا میپخت و در همان محل میخوابید. زندگی در محلی که در آن آتش روشن شده و همهٔ امور انسان در آن میگذرد، نشانهٔ ابتدایی بودن فعل و انفعالات در زندگی بشر است. در افغانستان اصلیترین قسمت خانه [[آتشخانه]] بود و در تمام خانههای روستایی این قسمت اهمیت زیادی داشت.<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص69.</ref> | |||
آتش در فرهنگ کهن ایران باستان و [[خراسان]] بزرگ از جایگاه تقدسآمیزی برخوردار بوده است که نمود آن در معماری، آیینها و نامگذاری اماکن مشهود است. برای مثال آتشکدهٔ نوبهار [[بلخ]] بهعنوان نمادی برجسته از این تقدسپنداری، طی قرنها کارکرد مذهبی خود را در قالبهای مختلف ([[زرتشت|زرتشتی]]، بودایی و [[اسلام|اسلامی]]) حفظ کرده است. این بنا که با نامهای نوبهار و [[مسجد]] نُهگنبد شناخته میشود، نه تنها مرکزیت دینی داشته، بلکه به تقلید از کعبه با دیبا و جواهر آراسته شده و بهعنوان محل [[زیارت]] ادیان مختلف عمل میکرده است.<ref>[https://www.mizanonline.ir/fa/news/370689/نوبهار-آتشکدهای-به-قدمت-بلخ «نوبهار آتشکدهای به قدمت بلخ»، خبرگزاری میزان.]</ref> | |||
در سطح زندگی روزمره، این تقدس در قالب نامگذاری بخشی از خانه بهعنوان آتشخانه متداول شده که محل روشنکردن آتش برای پختوپز، گرمایش و انجام آیینها بوده است.<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص۸۷.</ref> اگرچه بسیاری از رسوم مرتبط با آتش ریشه در آیین زردشتی دارند، ولی پس از اسلامآوری، شکل اسلامی بازتعریف شدهاند. برای مثال، روشنکردن شمع برای ارواح درگذشتگان یا تقدس دیگدان در [[مراسم عروسی]]، اگرچه از باورهای پیشین نشأت گرفته، اما امروزه در چارچوب فرهنگی-اسلامی اجرا میشوند. این تلفیق، نشاندهندهٔ توانایی فرهنگ منطقه در همسو کردن میراث فرهنگی کهن با گفتمان مسلط دینی است.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲–۴۲۴.</ref> | |||
==انواع آتشخانه== | |||
[[پرونده:آتش خانه۱.jpg|جایگزین=تصویری از آتشخانه در یک خانه در افغانستان|بندانگشتی|تصویری از آتشخانه در یک خانه در افغانستان]] | |||
در برخی از مناطق آتشخانه فقط مطبخ و تنورخانهٔ زمستانی بود. در مواردی آتشخانه هم مطبخ، هم انبار و هم هیزمخانه بود. در برخی از موارد آتشخانه نقش گرمخانه را نیز بازی میکرد. در این خانهها گرمای [[تنور]] و مطبخ بهوسیلهٔ لَرهایی (هواکشهایی) که در کف اتاق تعبیه شده بود به دیگر قسمتهای خانه هدایت میشد و در [[زمستان]] خانه را گرم میکرد. در مواردی نیز آتشخانه، اتاقخواب هم بهحساب میآمد.<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ۸۶.</ref> | |||
==امکانات آتشخانه== | |||
امکانات موجود در آتشخانه شامل یک دیگدان زمینی، یک تنور، چند تاقچه و محلی برای انبار کردن هیزم (سوخت) بود. دیگدان که به آن کَنَک هم میگفتند بهصورت چُقَوری (گودی) و به شکل اَمرُود (گلابی) ساخته میشد. کنک دارای دو قسمت بود. بخش اصلی دارای سه برجستگی بود که دیگ روی آن قرار میگرفت. | |||
قسمت دیگر که کاسهٔ کنک نام داشت، قُوق (ذغال) و خاکستر اضافی را به آن منتقل میکردند. چاینک (قوری) را در آن قسمت میماندند تا [[چای]] دم بکشد یا دیگ را میگذاشتند تا غذا گرم بماند. در دیگدان آتش روشن میکردند و روی آن دیگ یا چایجُوش (کتری) را قرار میدادند تا [[چای]] و غذا تهیه کنند. تنور برای پخت [[نان]] در [[زمستان]] به کار میرفت. از تاقچهها برای قراردادن وسایل مطبخ استفاده میشد. در محل هیزمخانه نیز چوب یا بوتههای کوهی را انبار میکردند تا در زمستان سوخت داشته باشند.<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref> | |||
==ابزارهای آتشخانه== | |||
در مناطق روستایی افغانستان ابزارهای آتشخانه به چند دسته تقسیم میشد: | در مناطق روستایی افغانستان ابزارهای آتشخانه به چند دسته تقسیم میشد: | ||
===ابزارهای فرعی=== | |||
===ابزارهای فرعی=== | |||
ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دستچندم در آتشخانه داشتند، برای نمونه: | ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دستچندم در آتشخانه داشتند، برای نمونه: | ||
* آستینچه: پوشش | *آستینچه: پوشش آستینمانند برای پختن نان. | ||
* بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن چاقو و کارد. | *بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن [[چاقو]] و کارد. | ||
* تَتّینک: فرشی که از نی یا | *تَتّینک: فرشی که از [[نی]] یا تالها (شاخههای) نازک درخت درست میشد و بهعنوان زیرانداز مَشکُولَه (مشک) استفاده میشد. | ||
* | *تهدستی یا [[آفتابه لگن]]: وسیلهٔ شستن دست. | ||
* | *تَهدیگی: وسیلهٔ تهیه شده از پوست درخت جهت گذاشتن ظروف داغ برای جلوگیری از سوختن فرش. | ||
* | *گُوشگیرَگ: دستگیرهٔ دیگ. | ||
* گوگرد: کبریت. | *گوگرد: کبریت. | ||
* لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور | *لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور میدهند. | ||
* تَرمُز: | *تَرمُز: فلاسک چای. | ||
* پَتنِوس-پتنیس: سینی چای. | *پَتنِوس-پتنیس: سینی چای. | ||
* قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن | *قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن تهدیگ غذا. | ||
* چراغ مُوشِی: | *چراغ مُوشِی: وسیلهٔ که در آن روغن میریختند و یک فتیله پارچهای را درون آن قرار میدادند. یک سر آن داخل چراغ و طرف دیگر آن بیرون بود. آن را روشن میکردند تا خانه روشن شود.<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref> | ||
===ابزارهای مطبخ=== | |||
ابزارهایی بودند که برای | ===ابزارهای مطبخ=== | ||
* آشگز: | ابزارهایی بودند که برای تهیهٔ غذا، چای و نان نقش مستقیم داشتند، از جمله: | ||
* پیاله: | *آشگز: تختهٔ برش [[آش]]. در برخی از مناطق آن را «آرچوب» یا «اَرچیو» گویند. | ||
* پیالهچای: استکان | *پیاله: کاسههای فلزی ویژهٔ شوربا و آش یا کاسهٔ چوبی. | ||
* تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه | *پیالهچای: [[استکان و نعلبکی|استکان]] چایخوری. | ||
* تُوجی: فلز | *تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه ماهیتابه. | ||
* جامگ: | *تُوجی: فلز دایرهای جهت پخت تاوگی. | ||
* چایجُوش اشپلاقی: کتری. | *جامگ: کاسهٔ کوچک. | ||
* چاینَگ: قوری | *چایجُوش اشپلاقی: کتری. | ||
* چِمچَه: | *چاینَگ: قوری. | ||
* چَولی: صافی. | *چِمچَه: قاشقهای آشخوری، چوبی و فلزی. | ||
* طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن. | *چَولی: صافی. | ||
* غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال. | *طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن. | ||
* غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز. | *غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال. | ||
* قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت | *غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز. | ||
* قُوری: بشقاب. | *قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت میمالند. | ||
* کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن سبزی. | *قُوری: بشقاب. | ||
* کَفلیز-سرماق: ملاقه. | *کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن [[سبزی]]. | ||
* گلاس: لیوان | *کَفلیز-سرماق: ملاقه. | ||
* مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست | *گلاس: لیوان آبخوری. | ||
* مَلتیق: قاشق. | *مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست میشود و با آن خمیر نان فتیر (نوعی نان محلی که بهجای شیرینی کاربرد دارد) را شکل میدهند. | ||
* مُوینَه: آردبیز (موینه | *مَلتیق: قاشق. | ||
* یَگلاغُو: | *مُوینَه: آردبیز (موینه سوراخهای بزرگتر نسبت به الک دارد. موینه برای [[آرد]] نان و الک برای آش به کار میرود). | ||
*یَگلاغُو: چمچهٔ (قاشق) بزرگ نیمدایرهشکل، شبیه ملاقه جهت جوشاندن [[شیر]].<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref> | |||
===ابزارهای مواد غذایی=== | ===ابزارهای مواد غذایی=== | ||
برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن چای و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده میشد، برای مثال: | برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن [[چای]] و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده میشد، برای مثال: | ||
* پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد. | *پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد. | ||
* | *تُوربهچکا: کیسهٔ پارچهای جهت تهیهٔ ماست چکیده. | ||
* چقیل: غربالگر گندم از کاه. | *چقیل: غربالگر گندم از کاه. | ||
* چِیقبَچَّه: چیق ( | *چِیقبَچَّه: چیق (وسیلهٔ) کوچکی که با شاخههای باریک درخت [[بید]] یا نی جهت ذخیره لبنیات و گاهی میوه تهیه میشد. | ||
* دَبَّه: ظرفی بود جهت | *دَبَّه: ظرفی بود جهت ذخیرهٔ طولانیمدت روغن حیوانی که درپوش آن از شکمبهٔ حیوانات تهیه می٬شد. | ||
* دِستَرخوان: سفره غذاخوری. | *دِستَرخوان: سفره غذاخوری. | ||
* سَناج: | *سَناج: کیسهای از پوست حیوانات حلالگوشت جهت نرم نگهداشتن نان. | ||
* شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات. | *شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات. | ||
* نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن | *نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن گولههای نمک. | ||
* مَشکُولَه: مشک | *مَشکُولَه: مشک قتیق٬زنی (ماستزنی). | ||
* سفره: | *سفره: سفرهٔ [[آرد]].<ref>رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.</ref> | ||
==آداب و روسم مربوط به تقدسپنداری آتش== | |||
===پریدن از روی آتش (آتشالغو)=== | |||
بر اساس منابع پژوهشی، رسم «آتش الغو» یا پریدن از روی آتش، بهعنوان یکی از آیینهای کهن در مناطق هزارهنشین افغانستان بهویژه در [[غزنی]]، دایزنگی و [[یکاولنگ]] رواج داشته است. در این آیین، آتشی بزرگ در مقابل درب ورودی خانه افروخته شده و اعضای [[خانواده]] و اهالی به نوبت از روی آن میپریدهاند. این عمل با دو هدف اصلی انجام میشده است: نخست بهعنوان یک آیین ملی با باور دوری از بلاها و جلب خوشبختی، و دوم به عنوان یک سرگرمی جمعی.<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامهٔ هزاره، 1397ش، ص۸۵–۸۶.</ref> | |||
این آیین نشاندهنده جایگاه نمادین آتش در فرهنگ و سبک زندگی مردم منطقه است که علاوهبر کاربردهای عملی در گرمایش و پختوپز، در بعد معنوی و اجتماعی نیز نقش ایفا میکرده است. تداوم این رسم تا دو دهه پیش در مناطقی متخلف گویای پایداری این عنصر فرهنگی در منظومه اعتقادی و اجتماعی جامعه [[قوم هزاره|هزاره]] است. همچنین روشنکردن چراغ به نیت اموات در مراسم [[عید مردگان]] در [[جاغوری]]، نمونهٔ دیگری از اهمیت نمادین روشنایی و آتش در آیینهای گرامیداشت این فرهنگ محسوب میشود.<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامهٔ هزاره، 1397ش، ص۸۵–۸۶.</ref> | |||
===چهارشنبهسوری=== | |||
چهارشنبهسوری بهعنوان یک [[جشن]] باستانی، ریشه در تقدسپنداری آتش و باورهای طبیعتگرایانه در فرهنگ ایران قدیم دارد. با ورود اسلام، بسیاری از مردم [[خراسان]] قدیم از جمله جامعهٔ هزاره با حفظ ساختار ظاهری این آیین، محتوای آن را با مفاهیم مذهبی بازتعریف کردند.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۱۷–۴۱۸.</ref> | |||
این تحول فرهنگی باعث شد که این مراسم از کارکرد طبیعتپرستانه اولیه فاصله گرفته و به سوی تکریم خاندان [[اهلبیت]] سوق یابد. برگزاری این مراسم در آخرین چهارشنبه ماه [[صفر]] که با ایام [[اربعین]] حسینی پیوند خورده و جایگزینی پریدن از آتش با تهیه غذاهای نذری مانند «[[دلده]]»، نشاندهندهٔ جایگزینی موفق عناصر فرهنگی کهن با معانی اسلامی است.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۱۷–۴۱۸.</ref> | |||
===آتش روشن کردن بر مزار مردگان=== | |||
در برخی از مناطق افغانستان از جمله در غزنی بر سر مزار تازه درگشته، هنگام غروب و طلوع آفتاب آتش روشن میکنند. به نظر محققان روشنکردن آتش بر سر مزار متوفی در سه شب نخست پس از فوت، ریشه در آیین [[زرتشت|زردشتی]] و تقدسپنداری آتش دارد. اگرچه این رسم پس از اسلام به لحاظ شرعی فاقد وجاهت است، اما در برخی مناطق به عنوان بخشی از فرهنگ محلی تداول یافته است. امروزه به جای این عمل، [[دعا]] و [[صدقه]] برای متوفی انجام میدهد.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.</ref> | |||
===زیارت دیگدان=== | |||
دیگدان در بعضی از خردهفرهنگهای افغانستان از جمله مردم هزاره از جایگاه احترامآمیزی برخوردار است و حتی بهعنوان نمادی برای سوگندگیری مورد استفاده قرار میگیرد. در مراسم [[مراسم عروسی|عروسی]]، عروس پس از انتقال به خانهٔ داماد، نخستین بار دیگدان خانهٔ پدری داماد را زیارت میکند. در این رسم، عروس سه بار دور دیگدان میچرخد و داماد موظف است مبلغی پول یا هدیهای بهعنوان هدیه بر سر دیگدان قرار دهد. این عمل ریشه در تقدس آتش دارد، امروزه بهمنظور طلب [[برکت]] و سپیدبختی برای عروس انجام میشود.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.</ref> | |||
===سر دیگدانی گذاشتن=== | |||
این رسم یکی از مراسم الزامی در فرایند عروسی است که در آن داماد موظف به ارائه هدیهای ارزشمند (معمولاً [[پول]] یا گوسفند) به پدر عروس میباشد. این [[هدیه]] به عنوان «سر دیگدانی» شناخته میشود و عدم تقدیم هدیهٔ مناسب میتواند بهعنوان توهین به مقدسات خانوادگی تلقی شده و منجر به درگیری شود. این سنت ریشه در تقدسپنداری آتش و تفکرات پیش از اسلام این منطقه دارد.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.</ref> | |||
===خاکستر جارو کردن=== | |||
این عبارت در مراسم [[خواستگاری]] به کار میرود و بهمعنای اعلام آمادگی برای خدمتگذاری و تعهد داماد است. هنگامی که [[خانواده|خانوادهٔ]] داماد برای خواستگاری مراجعه میکنند، با بیان «ما برای خاکستر جارو کردن آمدهایم» نشان میدهند که حاضر به پذیرش هرگونه مسئولیت هستند. رد این درخواست میتواند به تنش بین دو خانواده منجر شود. این اصطلاح نیز ریشه در آیینهای گذشته دارد که در آن خدمت در آتشکده امری مقدس محسوب میشده است.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.</ref> | |||
===منع رفتارهای ناپسند با آتش=== | |||
برخی از مردم افغانستان بهویژه هزارهها برای آتش احترام ویژهای قائل بوده و رفتارهای خاصی را در قبال آن مجاز نمیدانند. برای مثال، چرخاندن چوب شعلهور و ایجاد دایرهٔ آتش که به «سرگردان کردن آتش» تعبیر میشود، عملی ناپسند تلقی میشود. همچنین، اصطلاح «پشت آتش آمدهای» به مهمانی اشاره دارد که زود قصد رفتن کند، که از آیین انتقال آتش در گذشته الهام گرفته شده است. در این آیین، بهدلیل مقدس بودن آتش و خطر خاموشی سریع آن، انتقال دهنده میبایست بدون تأخیر به مقصد میرسید.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲–۴۲۴.</ref> | |||
===روشهای صحیح خاموشکردن آتش=== | |||
در برخی از مناطق از جمله ولایت [[غزنی]] آتش را با [[آب]] یا پا خاموش نمیکنند، زیرا این عمل را بیاحترامی به آتش میدانند. در عوض، چوبهای سوخته را در خاکستر فرو میبرند یا آنها را پراکندهمیسازند تا به تدریج خاموش شوند. این روش مطابق با دستورات کتاب مقدس زردشتی بوده که توصیه میکند آتش را به محل دورتری منتقل کرده و پراکندهسازند تا به آرامی خاموش شود. اگرچه این رسوم امروزه بیشتر بهعنوان آداب فرهنگی و نه مذهبی انجام میشوند، اما نشاندهندهٔ تداوم میراث کهن در سبک زندگی معاصر است.<ref>جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲–۴۲۴.</ref> | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، | {{آغاز منابع}} | ||
* رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، | * دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش. | ||
* نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، | * رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، ۱۴۰۱ش. | ||
* | * نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۸ش. | ||
[[رده: | * جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، کابل، امیری، ۱۳۹۷ش. | ||
* جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، تهران، عرفان، ۱۳۹۳ش. | |||
* «نوبهار آتشکدهای به قدمت بلخ»، خبرگزاری میزان، تاریخ درج مطلب: ۱۴ آذر ۱۳۹۸ش. | |||
{{پایان منابع}} | |||
{{معماری افغانی-افقی}} | |||
[[رده:آشپزی]] | |||
[[رده:عناصر معماری]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۷

آتشخانه؛ نامگذاری بخشی از خانه برای انجام پخت و پز در افغانستان و نماد تقدسپنداری آتش در ایران باستان.
آتشخانه که در برخی از مناطق اَلَوخانه هم میگویند در مناطق روستایی افغانستان، شبیه آشپزخانه بود که از آن برای پخت نان، تهیهٔ غذا و گرم کردن خانه استفاده میشد. در گذشته، آتش نقش محوری در زندگی روزمرهٔ روستایی مردم افغانستان به ویژه جامعه هزاره داشت. این عنصر علاوهبر منبع روشنایی و گرمایش، بهعنوان کانون انرژی و فعالیتهای اقتصادی خانواده عمل میکرد. بههمین دلیل، بخش اصلی خانه که در آن آتش روشن میشد و اموری نظیر پختوپز، تهیه نان و گرم کردن فضا انجام میگرفت، به نام «آتشخانه» شناخته میشد.
این نامگذاری بهطور نمادین بر اهمیت آتش بهعنوان منبع تأمین روشنایی و پایگاه اقتصاد معیشتی خانوار تأکید داشت و جایگاه آن را بهعنوان مرکز زندگی روزمره و تعاملات خانوادگی برجسته میساخت. پژوهشگران احترام مردم مناطق مختلف افغانستان به آتش و نامگذاریهای نمادین آن را نشانهٔ پیوست آنها به ایران باستان میدانند.
نامگذاری آتشخانه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]آتشخانه (اَلَوخانه) جای روشنکردن آتش است؛ جایی که مواد سوختنی در آن ریخته میشود و آتش میگیرد. آتشخانه در اصطلاح مردم افغانستان جایی شبیه آشپزخانه بود که در آن جهت پختوپز و گرم کردن خانه، آتش روشن میکردند. از آنجا که دود، موجب سیاهی سقف و دیوارهای اتاق میشد به آن سیاهخانه نیز میگفتند.[۱]
در گویش هزارگی به آتشخانه، «گولخو» گفته میشود که در این ترکیب «گول»، گونهٔ کهن واژهٔ گل، بهمعنای غنچهٔ شکفته و «خو» کوتاهشدهٔ واژهٔ خانه است؛ بنابراین گلخو جایگاه گل، آتش یا گلخانه معنی میدهد.[۲] واژهٔ «گلخن» نیز بهعنوان یک اصطلاح ریشهدار در ادبیات فارسی، از جایگاه قابل توجهی در فرهنگ عامه برخوردار است. این واژه از دو جزء «گل» بهمعنای حرارت، اخگر و آتش، و «خن» که مخفف «خانه» است، تشکیل شده است.[۳]
بر اساس منابع معتبر لغوی همچون برهان قاطع و غیاث اللغات، گلخن به آتشگاه حمام یا بهطور کلی به فضای اختصاصی روشنکردن آتش اطلاق میشده است. این اصطلاح به ویژه در گویش هزارگی که در آن به خانه، «خنه» گفته میشود، همخوانی کامل دارد و نشاندهندهٔ پیوند عمیق بین زبان و سبک زندگی در این فرهنگ است. کاربرد این واژه در متون کهن و فرهنگ عامه، گویای اهمیت آتش بهعنوان عنصری حیاتی در تأمین گرمایش و روشنایی در زندگی روزمره است.[۴]
پیشینه آتشخانه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]انسان اولیه در مکان زندگی خود آتش میافروخت و غذا میپخت و در همان محل میخوابید. زندگی در محلی که در آن آتش روشن شده و همهٔ امور انسان در آن میگذرد، نشانهٔ ابتدایی بودن فعل و انفعالات در زندگی بشر است. در افغانستان اصلیترین قسمت خانه آتشخانه بود و در تمام خانههای روستایی این قسمت اهمیت زیادی داشت.[۵]
آتش در فرهنگ کهن ایران باستان و خراسان بزرگ از جایگاه تقدسآمیزی برخوردار بوده است که نمود آن در معماری، آیینها و نامگذاری اماکن مشهود است. برای مثال آتشکدهٔ نوبهار بلخ بهعنوان نمادی برجسته از این تقدسپنداری، طی قرنها کارکرد مذهبی خود را در قالبهای مختلف (زرتشتی، بودایی و اسلامی) حفظ کرده است. این بنا که با نامهای نوبهار و مسجد نُهگنبد شناخته میشود، نه تنها مرکزیت دینی داشته، بلکه به تقلید از کعبه با دیبا و جواهر آراسته شده و بهعنوان محل زیارت ادیان مختلف عمل میکرده است.[۶]
در سطح زندگی روزمره، این تقدس در قالب نامگذاری بخشی از خانه بهعنوان آتشخانه متداول شده که محل روشنکردن آتش برای پختوپز، گرمایش و انجام آیینها بوده است.[۷] اگرچه بسیاری از رسوم مرتبط با آتش ریشه در آیین زردشتی دارند، ولی پس از اسلامآوری، شکل اسلامی بازتعریف شدهاند. برای مثال، روشنکردن شمع برای ارواح درگذشتگان یا تقدس دیگدان در مراسم عروسی، اگرچه از باورهای پیشین نشأت گرفته، اما امروزه در چارچوب فرهنگی-اسلامی اجرا میشوند. این تلفیق، نشاندهندهٔ توانایی فرهنگ منطقه در همسو کردن میراث فرهنگی کهن با گفتمان مسلط دینی است.[۸]
انواع آتشخانه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در برخی از مناطق آتشخانه فقط مطبخ و تنورخانهٔ زمستانی بود. در مواردی آتشخانه هم مطبخ، هم انبار و هم هیزمخانه بود. در برخی از موارد آتشخانه نقش گرمخانه را نیز بازی میکرد. در این خانهها گرمای تنور و مطبخ بهوسیلهٔ لَرهایی (هواکشهایی) که در کف اتاق تعبیه شده بود به دیگر قسمتهای خانه هدایت میشد و در زمستان خانه را گرم میکرد. در مواردی نیز آتشخانه، اتاقخواب هم بهحساب میآمد.[۹]
امکانات آتشخانه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]امکانات موجود در آتشخانه شامل یک دیگدان زمینی، یک تنور، چند تاقچه و محلی برای انبار کردن هیزم (سوخت) بود. دیگدان که به آن کَنَک هم میگفتند بهصورت چُقَوری (گودی) و به شکل اَمرُود (گلابی) ساخته میشد. کنک دارای دو قسمت بود. بخش اصلی دارای سه برجستگی بود که دیگ روی آن قرار میگرفت.
قسمت دیگر که کاسهٔ کنک نام داشت، قُوق (ذغال) و خاکستر اضافی را به آن منتقل میکردند. چاینک (قوری) را در آن قسمت میماندند تا چای دم بکشد یا دیگ را میگذاشتند تا غذا گرم بماند. در دیگدان آتش روشن میکردند و روی آن دیگ یا چایجُوش (کتری) را قرار میدادند تا چای و غذا تهیه کنند. تنور برای پخت نان در زمستان به کار میرفت. از تاقچهها برای قراردادن وسایل مطبخ استفاده میشد. در محل هیزمخانه نیز چوب یا بوتههای کوهی را انبار میکردند تا در زمستان سوخت داشته باشند.[۱۰]
ابزارهای آتشخانه
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در مناطق روستایی افغانستان ابزارهای آتشخانه به چند دسته تقسیم میشد:
ابزارهای فرعی
[ویرایش | ویرایش مبدأ]ابزارهای فرعی وسایلی بودند که نقش دستچندم در آتشخانه داشتند، برای نمونه:
- آستینچه: پوشش آستینمانند برای پختن نان.
- بِیلُو: قطعه سنگی جهت تیز کردن چاقو و کارد.
- تَتّینک: فرشی که از نی یا تالها (شاخههای) نازک درخت درست میشد و بهعنوان زیرانداز مَشکُولَه (مشک) استفاده میشد.
- تهدستی یا آفتابه لگن: وسیلهٔ شستن دست.
- تَهدیگی: وسیلهٔ تهیه شده از پوست درخت جهت گذاشتن ظروف داغ برای جلوگیری از سوختن فرش.
- گُوشگیرَگ: دستگیرهٔ دیگ.
- گوگرد: کبریت.
- لُیفچَکَو یا چوچله تنور: چوبی که با آن آتش تنور یا دیگدان را شور میدهند.
- تَرمُز: فلاسک چای.
- پَتنِوس-پتنیس: سینی چای.
- قیشی گرگ: فلزی شبیه بیل کوچک جهت جداکردن تهدیگ غذا.
- چراغ مُوشِی: وسیلهٔ که در آن روغن میریختند و یک فتیله پارچهای را درون آن قرار میدادند. یک سر آن داخل چراغ و طرف دیگر آن بیرون بود. آن را روشن میکردند تا خانه روشن شود.[۱۱]
ابزارهای مطبخ
[ویرایش | ویرایش مبدأ]ابزارهایی بودند که برای تهیهٔ غذا، چای و نان نقش مستقیم داشتند، از جمله:
- آشگز: تختهٔ برش آش. در برخی از مناطق آن را «آرچوب» یا «اَرچیو» گویند.
- پیاله: کاسههای فلزی ویژهٔ شوربا و آش یا کاسهٔ چوبی.
- پیالهچای: استکان چایخوری.
- تاوَه یا تَوَه: ظرفی شبیه ماهیتابه.
- تُوجی: فلز دایرهای جهت پخت تاوگی.
- جامگ: کاسهٔ کوچک.
- چایجُوش اشپلاقی: کتری.
- چاینَگ: قوری.
- چِمچَه: قاشقهای آشخوری، چوبی و فلزی.
- چَولی: صافی.
- طَبَق: ظرفی برای خمیر کردن.
- غَربیل: غربال برای غربال نمودن آرد و دیگر مواد غدایی نیازمند غربال.
- غَلتَک و تخته: چوبی باریک و پهن جهت صاف کردن و نازک کردن خمیر آش و بَرگَو (نوعی آش با خمیرهای بزرگ) بر روی تخته یا آشگز.
- قُورُوت مال (کییل، طبق، پهله): ظرفی پهن و چوبی که در آن قروت میمالند.
- قُوری: بشقاب.
- کارد آش: کارد برش آش یا خرد کردن سبزی.
- کَفلیز-سرماق: ملاقه.
- گلاس: لیوان آبخوری.
- مخپر: ابزاری است که با پرهای جداشده مرغ درست میشود و با آن خمیر نان فتیر (نوعی نان محلی که بهجای شیرینی کاربرد دارد) را شکل میدهند.
- مَلتیق: قاشق.
- مُوینَه: آردبیز (موینه سوراخهای بزرگتر نسبت به الک دارد. موینه برای آرد نان و الک برای آش به کار میرود).
- یَگلاغُو: چمچهٔ (قاشق) بزرگ نیمدایرهشکل، شبیه ملاقه جهت جوشاندن شیر.[۱۲]
ابزارهای مواد غذایی
[ویرایش | ویرایش مبدأ]برخی از ابزارها در طبخ غذا و آماده کردن چای و نان نقش ندارند اما در حفظ و نگهداری مواد غذایی از آنها استفاده میشد، برای مثال:
- پِیچِی: ظرفی آلمینیومی جهت نگهداری کوتاه مدت روغن زرد.
- تُوربهچکا: کیسهٔ پارچهای جهت تهیهٔ ماست چکیده.
- چقیل: غربالگر گندم از کاه.
- چِیقبَچَّه: چیق (وسیلهٔ) کوچکی که با شاخههای باریک درخت بید یا نی جهت ذخیره لبنیات و گاهی میوه تهیه میشد.
- دَبَّه: ظرفی بود جهت ذخیرهٔ طولانیمدت روغن حیوانی که درپوش آن از شکمبهٔ حیوانات تهیه می٬شد.
- دِستَرخوان: سفره غذاخوری.
- سَناج: کیسهای از پوست حیوانات حلالگوشت جهت نرم نگهداشتن نان.
- شیرخانه (شیردان): محل نگهداری لبنیات.
- نمک کاسه: ظرفی سفالی جهت آب کردن گولههای نمک.
- مَشکُولَه: مشک قتیق٬زنی (ماستزنی).
- سفره: سفرهٔ آرد.[۱۳]
آداب و روسم مربوط به تقدسپنداری آتش
[ویرایش | ویرایش مبدأ]پریدن از روی آتش (آتشالغو)
[ویرایش | ویرایش مبدأ]بر اساس منابع پژوهشی، رسم «آتش الغو» یا پریدن از روی آتش، بهعنوان یکی از آیینهای کهن در مناطق هزارهنشین افغانستان بهویژه در غزنی، دایزنگی و یکاولنگ رواج داشته است. در این آیین، آتشی بزرگ در مقابل درب ورودی خانه افروخته شده و اعضای خانواده و اهالی به نوبت از روی آن میپریدهاند. این عمل با دو هدف اصلی انجام میشده است: نخست بهعنوان یک آیین ملی با باور دوری از بلاها و جلب خوشبختی، و دوم به عنوان یک سرگرمی جمعی.[۱۴]
این آیین نشاندهنده جایگاه نمادین آتش در فرهنگ و سبک زندگی مردم منطقه است که علاوهبر کاربردهای عملی در گرمایش و پختوپز، در بعد معنوی و اجتماعی نیز نقش ایفا میکرده است. تداوم این رسم تا دو دهه پیش در مناطقی متخلف گویای پایداری این عنصر فرهنگی در منظومه اعتقادی و اجتماعی جامعه هزاره است. همچنین روشنکردن چراغ به نیت اموات در مراسم عید مردگان در جاغوری، نمونهٔ دیگری از اهمیت نمادین روشنایی و آتش در آیینهای گرامیداشت این فرهنگ محسوب میشود.[۱۵]
چهارشنبهسوری
[ویرایش | ویرایش مبدأ]چهارشنبهسوری بهعنوان یک جشن باستانی، ریشه در تقدسپنداری آتش و باورهای طبیعتگرایانه در فرهنگ ایران قدیم دارد. با ورود اسلام، بسیاری از مردم خراسان قدیم از جمله جامعهٔ هزاره با حفظ ساختار ظاهری این آیین، محتوای آن را با مفاهیم مذهبی بازتعریف کردند.[۱۶]
این تحول فرهنگی باعث شد که این مراسم از کارکرد طبیعتپرستانه اولیه فاصله گرفته و به سوی تکریم خاندان اهلبیت سوق یابد. برگزاری این مراسم در آخرین چهارشنبه ماه صفر که با ایام اربعین حسینی پیوند خورده و جایگزینی پریدن از آتش با تهیه غذاهای نذری مانند «دلده»، نشاندهندهٔ جایگزینی موفق عناصر فرهنگی کهن با معانی اسلامی است.[۱۷]
آتش روشن کردن بر مزار مردگان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در برخی از مناطق افغانستان از جمله در غزنی بر سر مزار تازه درگشته، هنگام غروب و طلوع آفتاب آتش روشن میکنند. به نظر محققان روشنکردن آتش بر سر مزار متوفی در سه شب نخست پس از فوت، ریشه در آیین زردشتی و تقدسپنداری آتش دارد. اگرچه این رسم پس از اسلام به لحاظ شرعی فاقد وجاهت است، اما در برخی مناطق به عنوان بخشی از فرهنگ محلی تداول یافته است. امروزه به جای این عمل، دعا و صدقه برای متوفی انجام میدهد.[۱۸]
زیارت دیگدان
[ویرایش | ویرایش مبدأ]دیگدان در بعضی از خردهفرهنگهای افغانستان از جمله مردم هزاره از جایگاه احترامآمیزی برخوردار است و حتی بهعنوان نمادی برای سوگندگیری مورد استفاده قرار میگیرد. در مراسم عروسی، عروس پس از انتقال به خانهٔ داماد، نخستین بار دیگدان خانهٔ پدری داماد را زیارت میکند. در این رسم، عروس سه بار دور دیگدان میچرخد و داماد موظف است مبلغی پول یا هدیهای بهعنوان هدیه بر سر دیگدان قرار دهد. این عمل ریشه در تقدس آتش دارد، امروزه بهمنظور طلب برکت و سپیدبختی برای عروس انجام میشود.[۱۹]
سر دیگدانی گذاشتن
[ویرایش | ویرایش مبدأ]این رسم یکی از مراسم الزامی در فرایند عروسی است که در آن داماد موظف به ارائه هدیهای ارزشمند (معمولاً پول یا گوسفند) به پدر عروس میباشد. این هدیه به عنوان «سر دیگدانی» شناخته میشود و عدم تقدیم هدیهٔ مناسب میتواند بهعنوان توهین به مقدسات خانوادگی تلقی شده و منجر به درگیری شود. این سنت ریشه در تقدسپنداری آتش و تفکرات پیش از اسلام این منطقه دارد.[۲۰]
خاکستر جارو کردن
[ویرایش | ویرایش مبدأ]این عبارت در مراسم خواستگاری به کار میرود و بهمعنای اعلام آمادگی برای خدمتگذاری و تعهد داماد است. هنگامی که خانوادهٔ داماد برای خواستگاری مراجعه میکنند، با بیان «ما برای خاکستر جارو کردن آمدهایم» نشان میدهند که حاضر به پذیرش هرگونه مسئولیت هستند. رد این درخواست میتواند به تنش بین دو خانواده منجر شود. این اصطلاح نیز ریشه در آیینهای گذشته دارد که در آن خدمت در آتشکده امری مقدس محسوب میشده است.[۲۱]
منع رفتارهای ناپسند با آتش
[ویرایش | ویرایش مبدأ]برخی از مردم افغانستان بهویژه هزارهها برای آتش احترام ویژهای قائل بوده و رفتارهای خاصی را در قبال آن مجاز نمیدانند. برای مثال، چرخاندن چوب شعلهور و ایجاد دایرهٔ آتش که به «سرگردان کردن آتش» تعبیر میشود، عملی ناپسند تلقی میشود. همچنین، اصطلاح «پشت آتش آمدهای» به مهمانی اشاره دارد که زود قصد رفتن کند، که از آیین انتقال آتش در گذشته الهام گرفته شده است. در این آیین، بهدلیل مقدس بودن آتش و خطر خاموشی سریع آن، انتقال دهنده میبایست بدون تأخیر به مقصد میرسید.[۲۲]
روشهای صحیح خاموشکردن آتش
[ویرایش | ویرایش مبدأ]در برخی از مناطق از جمله ولایت غزنی آتش را با آب یا پا خاموش نمیکنند، زیرا این عمل را بیاحترامی به آتش میدانند. در عوض، چوبهای سوخته را در خاکستر فرو میبرند یا آنها را پراکندهمیسازند تا به تدریج خاموش شوند. این روش مطابق با دستورات کتاب مقدس زردشتی بوده که توصیه میکند آتش را به محل دورتری منتقل کرده و پراکندهسازند تا به آرامی خاموش شود. اگرچه این رسوم امروزه بیشتر بهعنوان آداب فرهنگی و نه مذهبی انجام میشوند، اما نشاندهندهٔ تداوم میراث کهن در سبک زندگی معاصر است.[۲۳]
پانویس
[ویرایش | ویرایش مبدأ]- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص۸۷.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.
- ↑ دهخدا، لغتنامه، تهران، 1377ش، ج1، ص69؛ نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، 1378ش، ص18.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص69.
- ↑ «نوبهار آتشکدهای به قدمت بلخ»، خبرگزاری میزان.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ص۸۷.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲–۴۲۴.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، ۱۳۹۹ش، ج۱، ۸۶.
- ↑ رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
- ↑ رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
- ↑ رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
- ↑ رهیاب (بلخی)، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، 1401ش، ج2، ص346، 347، 348 و 349.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامهٔ هزاره، 1397ش، ص۸۵–۸۶.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامهٔ هزاره، 1397ش، ص۸۵–۸۶.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۱۷–۴۱۸.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۱۷–۴۱۸.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲–۴۲۴.
- ↑ جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۴۲۲–۴۲۴.
منابع
[ویرایش | ویرایش مبدأ]- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
- رهیاب (بلخی)، سیدحسین، بلخاب (تاریخ، فرهنگ و اجتماع)، قم، صبح امید، ۱۴۰۱ش.
- نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۸ش.
- جمعی از نویسندگان، دانشنامه هزاره، کابل، امیری، ۱۳۹۷ش.
- جمعی از نویسندگان، غزنی بستر تمدن شرق اسلامی، تهران، عرفان، ۱۳۹۳ش.
- «نوبهار آتشکدهای به قدمت بلخ»، خبرگزاری میزان، تاریخ درج مطلب: ۱۴ آذر ۱۳۹۸ش.